من آرام 19 سالمه.
این وبلاگ رو با تمام وجودم برای عشقم می سازم و می دانم که شایسته بهترینها می باشد فکر نکنم هیچ کس بتواند جای اون رو در قلب من بگیرد
فقط نظر یادتون نره...
تبادل لینک هم انجام میدم...
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
دلم شکست دیگه بهش زنگ نزدم تا آخر شب که زنگ زدم داداشش باز جواب داد حرفای همیشگیو تحویلم داد
خدایا چرا اینجوری شد ؟؟؟؟
من چه گناهی کردم ؟؟؟
خودت کمکم کن
یه نگاه به ساعتم کردم دیدم ساعت از 8 هم گذشته
یهو گوشیم زنگ خورد
جانم مامانی کجایی مامان نمیای خونه
چرا چرا تو راهم دارم میام
مامانمو خیلی دوس دارم تنها سنگ صبورمه
فقط مامانمه که تو سختیا همراهمه و درکم می کنه پابه پام میاد
حتی دیگه دوستام هم همه تردم کردن
دیگه کسیو ندارم
اصلا نای راه رفتن ندارم پاهام سست شده نمیخوام از این خلوتگاهم برم بیرون برم تو این دنیا
تو خیابون و دوباره غم بیاد سراغم غم عشق اون
اونی که قدر عشقمو ندونست
من همه محبتمو ریختم به پاش اون نخواست
نمیدونم شایدم من بدم شایدم گناه از منه
اما ساده تر و مهربون تر از من تو دنیا دیگه نیس
از بس خوبی کردمو بدی دیدم ناراحتم
من این دنیارو نمیخوام
زیاد اهل بیرون رفتن نیستم امروزم یهویی اومدم پارک حالا باید برم جلو در خروجی وایستادم و به پارک نکاه می کنم واقعا قشنگه زیباست
سرمو آوردم بالا آسمون چقدر تاریکه اونم دلش مثل دل من گرفته ماه خیلی خوشگلو جذابه
همینجوری که به آسمون نگاه می کنم با خودم زمزمه می کنم خدایا کمکم کن
اون که نیس من
چی کار کنم حرف دلمو به کی بگم
مخصوصا تو این شرایط که دیگه کسی واسم نمونده و تنهای تنهام
دیگه باید برم خونه دیر شده میخوام تا خونه پیاده برم بیشتر فکر کنم بیشتر بیشتر
تمومهراهو بهش زنگ زدم اما کسی جواب نداد خونه که رسیدم مامانمکه دید تعجب کرد
این چه وضعیه نمی تونستی با ماشین بیای نه مامان می خواستم پیاده بیام برو لباساتو عوض کن تا سرما نخوری
شاممو خوردم و اومدم نشستم پای کامپیوتر در حال آهنگ گوش کردن بودم که بهم اس داد
میدونید چی نوشته بود
" سلام من با یکی دیگه دوست شدم اونم قسم داده غیر از اون با کسی نباشم تورو خدا بی خیال من شو برو با یکی از بچه محلاتون دوست شو تا برای دیدن همدیگه مشکل نداشته باشین"
بهش زنگ زدم نمی تونستم جلو گریمو بگیرم
باهام نمی مونی نه ؟
خوب تو اس که بهت گفتم
خوب نه قبلا هم بهم گفته بودی که با کس دیگه هستی
یه بهونه تازه و یه حرف جدید بیار چرا رک حرفاتو نمی زنی چرا بهم نمی گی که برو،انقد هاشیه نرو،راحت حرفتو بزن
خودتم میدونی اگه 100 سال هم بگذره من همچین حرفی بهت نمی زنم.
اگه مشکلت دیدنه که من صد دفعه گفتم بیا ببینمت اما خودت نیومدی تو مشهد چقد التماست کردم که بیای و نیومدی
حرف زیاد زدیم اما حرف آخرش این بود که تموم کنیم
و گفت بعدا بهت زنگ میزنم که هنوز منتظرم زنگ بزنه
نمیدونم چیکار کنم
همه تقصیرارو میندازه گردن من
شاید هم واقعا تقصیر منه و خودم خحبر ندارم
اون هیچی نمیگه همین کارش اعصابمو خورد می کنه حرفاشو نمیزنه حرفاشو ازم قایم میکنه
وای دیگه نمی تونم خسته شدم واقعا خسته
من شبا فقط کارم شده گریه و فک کردن و غصه خوردن
الان که دارم خوب فکر می کنم می بینم که دوستی و رفاقت و ...
همه اش الکیه
پوچ پوچ تهی خالی
چه دختر چه پسر هیچکدوم قدر عشقو دوس داشتنو نمی دونن
همه چیزو به مسخره بازی گرفتن
حالا شما هم برو دنبالش عاقبتت میشه مثل من
منی که دیگه تو زندگی هیچی واسه باختن ندارم.
این فقط جزئیاز زندگی منه
همه شو نمی دونید
نمی دونید که چقدر غم دارم......
فقط حرف آخرو میگم خودمو گم کردم
با کسی هم دوس نشین
خواهش می کنم سراغ این جور چیزا نرید بخدا هیچ فایده ای نداره
:: موضوعات مرتبط:
حرفای من...... ,
,
:: بازدید از این مطلب : 3427
|
امتیاز مطلب : 432
|
تعداد امتیازدهندگان : 104
|
مجموع امتیاز : 104
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 فروردين 1398 |
نظرات (19)
سلام عزیزم.الهی بگردم.درکت میکنم درست اتفاقی که واسه من افتاد دو سال پیش....کلی گریه کردم التماسش کردم ولی................
الانم دروغ نگم هنوز دوسش دارم ولی اون ازدواج کرده و منو دیگه یادش نیست.هردفعه پنهونی از کنار مغازش رد میشمببینمش ولی اون نبینتم.
هنوزم دوسشدارم چون عشق اول وآخرم بود.
به وبلاگه منم بیا
سلام،ميدوني همين كه متنو ميخوندم گريه هم ميكردم تجربه كردم يه سال پيش اما بدتر از تو،من به خاطرش حاضر بودم خانواده مو ول كنم خيلي سختي كشيدم اونقدر كه نميشه تصورش كرد،واقعاً عاشقي درد بديه،خواهر بخدا ميتوني دوباره عاشق شي قول ميدم ميتوني چون منم واسه بار دوم عاشق شدم عاشق تر از قبل،حتي اونو يادم نمياد،سعي كن اينبار انتخاب درستي داشته باشي
سلام .منم یه جورایی همچین شرایطیو تجربه کردم واما با خدا عهد بستم که دیگه جز خودش به هیچ احدی اعتماد نکنم .آدما از یه لحظه ی خودشون خبر ندارن پس هیچ وقت نمیتونن قابل اعتماد باشن.
سلام من داستان زندگیتو خوندم. به نظر من کلا این گونه روابط اشتباه ومهمتر از همه گناه دلیلی هم برای برقراری این روابط وجود نداره. قلب دخترا واقعا پاکه .برای خود من هم یه اتفاق عشق وعاشقی افتاد .یه دختر که میگفت عاشقت شدم واز هر راهی استفاده میکرد که بگه خیلی دوستت دارم .ولی من جوابشو نمیدادم . هی میخواست بدونه که چرا من نمیخوامش و میگفت اگه جوابشو ندم خودشو میکشه .بالاخره من قانعش کردم که این طور خواستن ها اشتباهه وعاقبت خوبی نداره نمیدونم چرا دخترا بی خود وبی جهت عاشق میشن ومیزارن که دیگران با احساساتشون بازی بکنه.
ببین خانم اگه تو هم مثل اون بهش خیانت میکردی و دنبال بهتر از اون میگشتی الان تمام حرف هایی که زدی برعکس میشود و دل اون میشگست این یه قانونه هر کسی که بیشتر از جمله دوست دارم یا عاشقتم استفاده کنه قبل ازدواج بازنده واقعی یک ربطه هست این رو بدون خلاصه شرایطی برای دو باره عاشق شودنت هست سیع کن با هر شخصی رابطه ای برقرار کردی خودت رو نبازی شخصیت یه دختر رو نگهداری اگه هم زیبا نیستی شرایط زندگی خودت رو تغییر بده اطلاعاتت رو ببر بالا کلاس برو دانشگاه برو هیچ چیزی مثل درس خواندن نیست هرچی بیشتر بخوانی اینده بهتری داری افراد بهتری رو کنارت میبینی توی اسمان تارکی که خودت گفتی با اون همه درد یه ماه خوشکل وجود داره اون خوشکلی رو تو وجود خودت پیدا کن
این رو بدون که اگه بخوایی میتونی خودت رو اگر هم کوچیکی کوچیک نشون نده این حرف ها رو نه به چشم خود شیرینی بلکه به عنوان یه دوست قبول کن بای