من آرام 19 سالمه.
این وبلاگ رو با تمام وجودم برای عشقم می سازم و می دانم که شایسته بهترینها می باشد فکر نکنم هیچ کس بتواند جای اون رو در قلب من بگیرد
فقط نظر یادتون نره...
تبادل لینک هم انجام میدم...
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
گاهی که رنگ چشمان تو را گم می کنم پاییز می شوم و باد لهجه ای زرد کشان کشان هلم می دهم تا سنگسار علاقه همین کافی نیست که پلک نزنی ، گلم ؟ حالا شب به نیمه های عقربه می رسد و من فکر می کنم دیروز سر انگشت پنجره روی کدام سطر کوچه بود که پاورچین و ساده به آغوش تو ریختم راستی ، کجای شب بودی که خواب زمستان سفید شد ؟ پنجره پیش بینی کرده بود مرا که ببوسی برف می گیرد حالا در عمق زمستان کبوتری با آوازی از جنس سیب روی لب هایم آشیانه کرده کبوتری سبز که در ایینه پرواز می کند چشم به راه کدام واژه از دهان دریایی ؟ باور کن هیچ ستاره ای قبل از آسمان متولد نشده نخ بادبادک نگاهت را پایین بیاور به من نگاه کن تمروز پنجم پنجره است و من اندازه ی همین آسمان برهنه دوستت دارم