غم عشق تو
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

خدای من اصلا نمیدونم دنبال چی ام گوشیم دستمه مدام بهش زنگ میزنم

مطمئنم که دیگه این دفعه جواب میده

کی گفته اون منو دوسم نداره خودش گفت دوست دارم
آخه چقدر دیگه زیر این بارون راه برم

لباسام خیس شده توی پارک چقدر خلوته پرنده هم پر نمیزنه

اصلا سردم نیس چشمم به گوشیمه همه اش میگم ای بابا شاید دستش بنده

الکی خودمو با این حرفا راضی می کنم.

الو سلام

خوبی چرا آخه جواب نمیدی

چرا با من اینجوری می کنی

باهام حرف بزن بگو چی شده

باشه حالا که دوس نداری حرف بزنی دیگه زنگ نمی زنم

دوس ندارم باهاش خدافظی کنم دلم نمیاد بگم خداحافظ

دلم خیلی گرفته

خسته ام از این زندگی

دوس دارم همینجوری توی پارک قدم بزنم زیر بارون خیس بشم

اینجوری آروم می شم حداقل واسه چند لحظه غصه هام از یادم میره.

بارون شدیده

سنگ فرشای پارک خیلی خوشگل شدن

درختای بید مجنون از رو شاخه و برگاشون بارون می ریزه

با بی حوصلگی درست مثل یه مرده متحرک از کنار استخرو پلی که بین دو تا استخر زد شده رد می شم جوری که فقط چشمم به آبه و تمام خاطره هامون میاد جلو چشمام

خیلی سخته فراموش کردنش

اصلا هوا سرد نیس

بارونو دوس دارم مخصوصا توی شب

هوا داره کم کم تاریک میشه نه تنهایی اونم توی یه پارک خلوت نمی ترسم

آروم می شم درست مثل بچه ها حداقل خوبیش اینه که یه فرصتی دارم که به خودم و زندگیم فک کنم....

هر چی بیشتر بهش فک می کنم بیشتر دل تنگش میشم

دوباره گوشیمو گرفتم دستمو بهش زنگ زدم

خدایا این دفعه دیگه جواب بده ازت خواهش می کنم..

الو سلام

ببخشید حسین آقا

...... نیستش

نه نیست گوشیشم دست منه

آخه چرا اینجوری می کنه

اگه نمیخواد منو بگه

با من روراست باشه

منم بلاخره درک دارم

اگه اون نخواد من از زندگیش میرم بیرون

خانوم اگه اومد من بهش میگم با شما تماس بگیره

خیلی ممنون خداحافظ

اصلا دلم نمیخواد برم خونه

فضای خونه اذیتم می کنه باعث میشه بیشتر بهش فک کنم و اعصبانیتمو سر مامانو بابام خالی کنم

بدجور دلمو شکونده خیلی بد خیلی

1ساله که باهمیم

تو این مدت همه اش به بهانه های مختلف از پیشم رفته و من رفتمو نازشو کشیدمو تا باهام آشتی کرده

مغرور و از خود راضی و سنگدله

هیچی نمیگه

نه از مشکلاتش نه از زندگیش بیشتر به درد و دل من گوش میده بدون اینکه یه راهی جلو پام بذاره، نسبت بهم بی اهمیته

اوایل که خوب بود اما رفته رفته اخلاقش بد شد حتی زورش میومد یه زنگ بزنه حتی یه دفعه برگشت گفت مگه دیونه ام هی شارژ بخرمو به تو بزنگم

پسر خوبی بود با شخصیت اما این حرفش خیلی ناراحتم کرد اما باز دلم نیومد از پیشش برم یعنی نمی تونم دوسش دارم

بدجور وابسته اش شدم

میگه این دوستی به هیچ دردی نمی خوره

آخرش جداییه الان جدا بشیم بهتر از فرداس

تو خیلی بیش از حد بهم وابسته شدی

حرف حرف بابامه اون میگه که من با کی ازدواج کنیم

تو واسه من ارزش داری نمی خوام ناراحتیتو ببینم

دوست دارم اما باید جدا شیم

راهمون از هم دوره واسه دیدن همدیگه مشکل داریم

رابطه اش باهام خوب بود اما یهو دیگه جواب نداد هرچی زنگ میزدم جواب میداد و حرف نمیزد فقط گوش میکرد

دفعه آخری که زنگیدم برداشت

سلام چرا جواب نمیدی

مشکل داشتم

چی؟

حالا بعدا میگم،الان نمی تونم صحبت کنم خودم میزنگم

باشه فقط بهم بگو که میخوای باهام بمونی یا نه

آره می مونم من بهت قول دادم تنهات نذارم

باشه مواظب خودت باش

توام همین طور

بای

خیلی منتظر موندم اما زنگ نزد فرداش اس داد و گفت من دو روز توی بیمارستان بستری بودم حالم خوب نبود

من بهش زنگ زدم گفت بازم میخوام برم بیمارستان اگه تونستم بهت زنگ میزنگم

فردای همون روز چندبار زنگ زدم جواب نداد

با گوشی دوستم زنگ زدم و جواب داد

صحبت نکردم

دلم شکست دیگه بهش زنگ نزدم تا آخر شب که زنگ زدم داداشش باز جواب داد حرفای همیشگیو تحویلم داد

خدایا چرا اینجوری شد ؟؟؟؟

من چه گناهی کردم ؟؟؟

خودت کمکم کن

یه نگاه به ساعتم کردم دیدم ساعت از 8 هم گذشته

یهو گوشیم زنگ خورد

جانم مامانی کجایی مامان نمیای خونه

چرا چرا تو راهم دارم میام

مامانمو خیلی دوس دارم تنها سنگ صبورمه

فقط مامانمه که تو سختیا همراهمه و درکم می کنه پابه پام میاد

حتی دیگه دوستام هم همه تردم کردن

دیگه کسیو ندارم

اصلا نای راه رفتن ندارم پاهام سست شده نمیخوام از این خلوتگاهم برم بیرون برم تو این دنیا

تو خیابون و دوباره غم بیاد سراغم غم عشق اون

اونی که قدر عشقمو ندونست

من همه محبتمو ریختم به پاش اون نخواست

نمیدونم شایدم من بدم شایدم گناه از منه

اما ساده تر و مهربون تر از من تو دنیا دیگه نیس

از بس خوبی کردمو بدی دیدم ناراحتم

من این دنیارو نمیخوام

زیاد اهل بیرون رفتن نیستم امروزم یهویی اومدم پارک حالا باید برم جلو در خروجی وایستادم و به پارک نکاه می کنم واقعا قشنگه زیباست

سرمو آوردم بالا آسمون چقدر تاریکه اونم دلش مثل دل من گرفته ماه خیلی خوشگلو جذابه

همینجوری که به آسمون نگاه می کنم با خودم زمزمه می کنم خدایا کمکم کن

اون که نیس من

چی کار کنم حرف دلمو به کی بگم

مخصوصا تو این شرایط که دیگه کسی واسم نمونده و تنهای تنهام

دیگه باید برم خونه دیر شده میخوام تا خونه پیاده برم بیشتر فکر کنم بیشتر بیشتر

تمومه  راهو بهش زنگ زدم اما کسی جواب نداد خونه که رسیدم مامانمکه دید تعجب کرد

این چه وضعیه نمی تونستی با ماشین بیای نه مامان می خواستم پیاده بیام برو لباساتو عوض کن تا سرما نخوری

شاممو خوردم و اومدم نشستم پای کامپیوتر در حال آهنگ گوش کردن بودم که بهم اس داد

میدونید چی نوشته بود

" سلام من با یکی دیگه دوست شدم اونم قسم داده غیر از اون با کسی نباشم تورو خدا بی خیال من شو برو با یکی از بچه محلاتون دوست شو تا برای دیدن همدیگه مشکل نداشته باشین"

بهش زنگ زدم نمی تونستم جلو گریمو بگیرم

باهام نمی مونی نه ؟

خوب تو اس که بهت گفتم

خوب نه قبلا هم بهم گفته بودی که با کس دیگه هستی

یه بهونه تازه و یه حرف جدید بیار چرا رک حرفاتو نمی زنی چرا بهم نمی گی که برو،انقد هاشیه نرو،راحت حرفتو بزن

خودتم میدونی اگه 100 سال هم بگذره من همچین حرفی بهت نمی زنم.

اگه مشکلت دیدنه که من صد دفعه گفتم بیا ببینمت اما خودت نیومدی تو مشهد چقد التماست کردم که بیای و نیومدی

حرف زیاد زدیم اما حرف آخرش این بود که تموم کنیم

و گفت بعدا بهت زنگ میزنم که هنوز منتظرم زنگ بزنه

نمیدونم چیکار کنم

همه تقصیرارو میندازه گردن من

شاید هم واقعا تقصیر منه و خودم خحبر ندارم

اون هیچی نمیگه همین کارش اعصابمو خورد می کنه حرفاشو نمیزنه حرفاشو ازم قایم میکنه

وای دیگه نمی تونم خسته شدم واقعا خسته

من شبا فقط کارم شده گریه و فک کردن و غصه خوردن

الان که دارم خوب فکر می کنم می بینم که دوستی و رفاقت و ...

همه اش الکیه

پوچ پوچ تهی خالی

چه دختر چه پسر هیچکدوم قدر عشقو دوس داشتنو نمی دونن

همه چیزو به مسخره بازی گرفتن

حالا شما هم برو دنبالش عاقبتت میشه مثل من

منی که دیگه تو زندگی هیچی واسه باختن ندارم.

این فقط جزئیاز زندگی منه

همه شو نمی دونید

نمی دونید که چقدر غم دارم......

فقط حرف آخرو میگم خودمو گم کردم

با کسی هم دوس نشین

خواهش می کنم سراغ این جور چیزا نرید بخدا هیچ فایده ای نداره





:: موضوعات مرتبط: حرفای من...... , ,
:: بازدید از این مطلب : 3340
|
امتیاز مطلب : 434
|
تعداد امتیازدهندگان : 104
|
مجموع امتیاز : 104
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 فروردين 1398 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
sami در تاریخ : 1392/3/14/2 - - گفته است :
سلام عزیزم.الهی بگردم.درکت میکنم درست اتفاقی که واسه من افتاد دو سال پیش....کلی گریه کردم التماسش کردم ولی................
الانم دروغ نگم هنوز دوسش دارم ولی اون ازدواج کرده و منو دیگه یادش نیست.هردفعه پنهونی از کنار مغازش رد میشمببینمش ولی اون نبینتم.
هنوزم دوسشدارم چون عشق اول وآخرم بود.
به وبلاگه منم بیا

/weblog/file/img/m.jpg
roodi در تاریخ : 1391/7/30/0 - - گفته است :
اميد ارم خدا صبرت بده تجربشو دارم

/weblog/file/img/m.jpg
پریسا در تاریخ : 1391/4/24/6 - - گفته است :
با حرفای امیر موافقم راست میگه

/commenting/avatars/avatar06.jpg
پریسا در تاریخ : 1391/4/24/6 - - گفته است :
سلام شاید اگه پیشش خودتو بی ارزش نمیکردی خودش دنبالت میومد تو نباید انقدر بهش زنگ میزدی تا پر روش کنی خطا از خودته

/commenting/avatars/avatar10.jpg
عاليه در تاریخ : 1391/4/18/0 - - گفته است :
دوست خوبم كاملا باهات موافقم هيچ وقت به كسي دل نبند

/weblog/file/img/m.jpg
مستانه در تاریخ : 1391/3/19/5 - - گفته است :
سلام،ميدوني همين كه متنو ميخوندم گريه هم ميكردم تجربه كردم يه سال پيش اما بدتر از تو،من به خاطرش حاضر بودم خانواده مو ول كنم خيلي سختي كشيدم اونقدر كه نميشه تصورش كرد،واقعاً عاشقي درد بديه،خواهر بخدا ميتوني دوباره عاشق شي قول ميدم ميتوني چون منم واسه بار دوم عاشق شدم عاشق تر از قبل،حتي اونو يادم نمياد،سعي كن اينبار انتخاب درستي داشته باشي

/weblog/file/img/m.jpg
nasim در تاریخ : 1391/3/15/1 - - گفته است :
سلام .منم یه جورایی همچین شرایطیو تجربه کردم واما با خدا عهد بستم که دیگه جز خودش به هیچ احدی اعتماد نکنم .آدما از یه لحظه ی خودشون خبر ندارن پس هیچ وقت نمیتونن قابل اعتماد باشن.

/weblog/file/img/m.jpg
سلام در تاریخ : 1391/3/9/2 - - گفته است :
سلام من داستان زندگیتو خوندم. به نظر من کلا این گونه روابط اشتباه ومهمتر از همه گناه دلیلی هم برای برقراری این روابط وجود نداره. قلب دخترا واقعا پاکه .برای خود من هم یه اتفاق عشق وعاشقی افتاد .یه دختر که میگفت عاشقت شدم واز هر راهی استفاده میکرد که بگه خیلی دوستت دارم .ولی من جوابشو نمیدادم . هی میخواست بدونه که چرا من نمیخوامش و میگفت اگه جوابشو ندم خودشو میکشه .بالاخره من قانعش کردم که این طور خواستن ها اشتباهه وعاقبت خوبی نداره نمیدونم چرا دخترا بی خود وبی جهت عاشق میشن ومیزارن که دیگران با احساساتشون بازی بکنه.

/weblog/file/img/m.jpg
رویاجون در تاریخ : 1391/2/2/6 - - گفته است :
خیلی جالبه درداهمه مث همه اخه مادختراچرااینق بدبختیم من هنوزبه اون مرحله نرسیدم که گوشیشوجواب نده امامیدونم نسبت به اولش دوسم نداری امامن واقعاعاشقشم تنهتکیه کامه امامیدونم قصدش به بازی گرفتنمه چون وقتی دلخورمیشه حرفاشومیگه وهرچیفوش یادداره میگه تصمیم گرفتم ازش جداشم به اخرخط رسیدم امامیترسم بره بادوستام دوس شه نمیدونم چیکارکنم امیدوارم خداهممونوکمک کنه وعشق واقعیتوپیداکنی بای:

/weblog/file/img/m.jpg
amir در تاریخ : 1390/12/27/6 - - گفته است :
ببین خانم اگه تو هم مثل اون بهش خیانت میکردی و دنبال بهتر از اون میگشتی الان تمام حرف هایی که زدی برعکس میشود و دل اون میشگست این یه قانونه هر کسی که بیشتر از جمله دوست دارم یا عاشقتم استفاده کنه قبل ازدواج بازنده واقعی یک ربطه هست این رو بدون خلاصه شرایطی برای دو باره عاشق شودنت هست سیع کن با هر شخصی رابطه ای برقرار کردی خودت رو نبازی شخصیت یه دختر رو نگهداری اگه هم زیبا نیستی شرایط زندگی خودت رو تغییر بده اطلاعاتت رو ببر بالا کلاس برو دانشگاه برو هیچ چیزی مثل درس خواندن نیست هرچی بیشتر بخوانی اینده بهتری داری افراد بهتری رو کنارت میبینی توی اسمان تارکی که خودت گفتی با اون همه درد یه ماه خوشکل وجود داره اون خوشکلی رو تو وجود خودت پیدا کن
این رو بدون که اگه بخوایی میتونی خودت رو اگر هم کوچیکی کوچیک نشون نده این حرف ها رو نه به چشم خود شیرینی بلکه به عنوان یه دوست قبول کن بای


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: