نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

 

مرا را از خودت میرانی

هر چقدر التماست می کنم بی فایده است

نمی خواهی ام

خرده های دلم را جمع می کنم و می روم

بعد هی بر می گردی

هی زخمهایم را تازه می کنی و رویش نمک می پاشی

از آزارم لذت می بری ؟

از اینکه بین ماندن و رفتن معلق باشم ؟

شاید خودت هم هنوز مطمئن نیستی؟

پس اینقدر چمدانم را به دستم نده

بگذار آبی به صورتم بزنم

برایت میوه ای پوست بگیرم

دست لای موهایت کنم و برایت شعر بخوانم

بگذار برای یکبار هم که شده لبخندی کامل روی صورتم نقش ببندد

بگذارچمدانم را برای همیشه زمین بگذارم

بگذار بمانم

حتی در حاشیه زندگی ات





:: موضوعات مرتبط: غم عشق تو , ,
:: بازدید از این مطلب : 961
|
امتیاز مطلب : 47
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : یک شنبه 22 اسفند 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: