نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

چه بودم غصه وبالم نبووووود .... هیچکی حریف شور و حالم نبوووووود



:: موضوعات مرتبط: آرزوهایم , ,
:: بازدید از این مطلب : 1622
|
امتیاز مطلب : 45
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

 

چقدر قشنگه چند سال انتظار یکیو بکشی به امید اینکه آخرش مال تو باشه همش منتظر باشی فقط یه بار ببینیش. وقتی برای اولین بار دیدمش قلبم لرزید گفتم این همونه که من میخوام از اون روز به بعد میرفتم از پشت دیوار یواشکی نگاش می کردم  همش نگران بودم که اون دوستم نداشته باشه یا شایدم اگه بفهمه تنهام بذاره هر روز غروبا میرم تو جاده می شینم تا که ببینمش اونقدر می شینم که خوابم می بره وقتی بیدار می شم می بینم که داره از دور میاد سریع خودمو قایم می کنم که نبینتم تا نفهمه منتظرش بودم.هر روز لحظه شماری می کنم تا غروب بشه شاید تونستم ببینمش. یه روز همه جدایی ها به پایان رسید یادمه یه روز که منتظرش بودم یهو  اومد جلو دستامو محکم گرفتو گفت دوست دارم.همه چی حوبه منو اون کنار هم خوشحالیم. اما یهو همه چی عوض شد دیگه اثری از اون عشق پاک نموند اصلا نمی تونم باور کنم.نمی دونم باید چه جوری بهش بفهمونم که دوستش دارم هنوز می خوامش. همون کسی که یه روزی دوسم داشت واسه همدیگه می مردیم حالا اینجوری بد شده آخرم سر یه چیز کوچیک تنهام گذاشتو رفت خیلی راحت همه چیو فراموش کرد.با همه اش تو خواب می بینم که اومده اما یهو از خواب می پرم می بینم نیستش واسه همیشه رفته هر روز می شینم کنار پنجره تا که بتونم یه بار ببینمش اما نمیاد اونقدر انتظار می کشم تا خوابم می بره .همه اش با خودت بگی میاد اونئقته که شرمنده دلم میشم دلم ازم می پرسه پس چرا نیومد نکنه دیگه دوسم نداره اما من همه اش الکی میگم نه میاد رفته سفر فردا میاد.شب که می شه به آسمون دلم نگاه میکنم می بینم یه گوشه نشسته داره آروم گریه می کنه دلم می خواد برم اشکاشو پاک کنم دستای مهربونشو بگیرم اما غرورم نمیذاره، می بینم داره با ابرا دردو دل می کنه می گه که چرا اون دوسم نداره دلم میخواد داد یبزنم بگم دروغه اشتباه می کنی اما نمی تونم انگار که زبونم قفل شدهمیخوام بگم تنهام ذار برگرد اما بی تفاوت از کنارم می گذره و میره .همه اش زیر بارون قدم می زنم شاید بیاد یادش بخیر موقعی که می رفتم ببینمش هوا همیشه ابری بود.یادت میاد اون روز بارونی شو درآورد انداخت رو شونه هات تا سرما نخوری.هر روز غروبا میرم تو جاده می شینم لز دور می بینم که داره میاد میدوام دنبالش هرچقدر که می دوام اون از من دورتر میشه اما چقدر آروم قدم برمیداره .انقدر دوییدم تا بهش رسیدم تو چشماش زل زدم هیچی نمیگفت جفتمون هم گریه می کردیم تا می خواستم دستاشو بگیرم دید نیستش رفته .



:: موضوعات مرتبط: غم عشق تو , ,
:: بازدید از این مطلب : 1722
|
امتیاز مطلب : 48
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑


:: موضوعات مرتبط: جالب و خواندنی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1438
|
امتیاز مطلب : 47
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

* تازگیا کم میارم به جای بارون می بارم، یه جوری فرصت بده که بگم چقدر دوست دارم.

 

بچه ها

خوشا به حالت که غمی نداری       

مسیر پیچ و خمی نداری

خوشابه حالت که مجردی تو

قاطی زواج نیومدی تو

بچه نداری که بگیرد حالت

چه تختو خوبو راحته خیالت

بچه ها امروزه مصیبت شدن

ننر شدن، لوس و بد عادت شدن

هزینه شون بدجوری رفته بالا

پول علفه خرسه برای اونها

هلاک اجناس مدرن و جدبدن

همیشه تو مراکز خریدن

میدن دو تا چک پولو خیلی آسون

بابت یه لباس تنگ و چسبون

می گیرن از تو دائماً تراول

تا که بسازن یه تیریپ خوشگل

یا کافی شاپن یا کلاس کنکور

اونم برای ژست و فیس و فیگور

بچه نگو آیینه دق شدن

بلا شدن پررو و سرتق شدن

تیپشونم خوشگل و خیلی نازه

همیشه تو بوتیکن و تو مغازه

فشن شدن هزینه شون زیاد شده

فقط شدن توقع و افاده

با بروبچ میرن تو کار سبقت

زندگیشون همش شده رقابت

می خوان که تیپشون عروسکی باشه

گوشی اونها تو محل تک باشه

هدر میدن نصف حقوق مارا

تا که بشن شبیه آن .......

تا که بگی خالیه جیب ماها

میگن چرا دنیا دنیا آوردی مارا

ندارم اصلا سرشون نمی شه

سیریشیه اخلاقشون همیشه

بگی ندارم می خوری ضدحال

چک پولو رو کن تا بشی ایده آل

نظر نشه بدجوری باکلاسن

اند پیامک زدن و تماسن

قبض موبایلشون پدر درآره

دخل حقوق آدمو درمیاره

خلاصه خیلی سخته بچه داری

علی الخصوص با حقوق اداری

خوشا به حالت که هنوز عاقلی

مجرد و راحت و بی مشکلی

(ببخشید یه وقت سوء تفاهم نشه، قصد توهین ندارم. فقط یه طنز گفتم بگم یه ذره بخندیم.)

 

الان دیگه اینجور چیزا شده مد و تمام دنیای جوونا.  البته یگه به این شوری شوری هم نیست. بچه هامون عاقلن خودشون درک می کنن که چقدر گرونگی و چقدر فقر رو به افزایش. باید همینی ام که داریم شاکر خدا باشیم.

پدر و مادرای عزیزم ازتون خواهش می کنم کمتر به بچه هاتون گیر بدین به خدا با گیر دادن و محدود کردن روابط اونا هیچی درست نمیشه، تازه بدتر هم میشه. ممکن از ترس شما قایمکی و یواشکی کار دلخواهشونو انجام بدن.

میدونیم حق با شماس نگران آینده بچه هاتونونید. اما چه میشه کرد جوونی و هزار تا مشکلات و وسوسه. یه کم که بزرگتر بشن این حال و هوا از سرشون میفته.

سعی کنید از راهش وارد بشین. منطقی صحبت کنید. بگین اینجور لباس پوشیدن و یا فلان برخورد شما صحیح نیست و شخصیت شمارو نشون میده. به زور چیزیو بهشون تحمیل نکنید که بدتر میشه، شاید عاقبت هم به راه های باریک بشه که ما دیگه علنن تو اجتماع شاهدش هستیم.

الهی فداتون بشم یه کم منطقی تر برخورد کنید.

با بچه هاتون دوست باشید بذارین هرچی مشکل دارن بیان به شما بگن.

بچه های قشنگم تو این دنیا هیچی و هیشکی پدر و مادر نمیشه. حواستونو جمع کنید یه وقت می بینید انقدر دیرشده که دیگه ..............

خاک پای همه شما مهربونامARAM

   + ; ٤:٥۸ ‎ق.ظ ; سه‌شنبه ۳ اسفند ،۱۳۸٩

جالب و خواندنی

 

* تازگیا کم میارم به جای بارون می بارم، یه جوری فرصت بده که بگم چقدر دوست دارم.

 

بچه ها

خوشا به حالت که غمی نداری       

مسیر پیچ و خمی نداری

خوشابه حالت که مجردی تو

قاطی زواج نیومدی تو

بچه نداری که بگیرد حالت

چه تختو خوبو راحته خیالت

بچه ها امروزه مصیبت شدن

ننر شدن، لوس و بد عادت شدن

هزینه شون بدجوری رفته بالا

پول علفه خرسه برای اونها

هلاک اجناس مدرن و جدبدن

همیشه تو مراکز خریدن

میدن دو تا چک پولو خیلی آسون

بابت یه لباس تنگ و چسبون

می گیرن از تو دائماً تراول

تا که بسازن یه تیریپ خوشگل

یا کافی شاپن یا کلاس کنکور

اونم برای ژست و فیس و فیگور

بچه نگو آیینه دق شدن

بلا شدن پررو و سرتق شدن

تیپشونم خوشگل و خیلی نازه

همیشه تو بوتیکن و تو مغازه

فشن شدن هزینه شون زیاد شده

فقط شدن توقع و افاده

با بروبچ میرن تو کار سبقت

زندگیشون همش شده رقابت

می خوان که تیپشون عروسکی باشه

گوشی اونها تو محل تک باشه

هدر میدن نصف حقوق مارا

تا که بشن شبیه آن .......

تا که بگی خالیه جیب ماها

میگن چرا دنیا دنیا آوردی مارا

ندارم اصلا سرشون نمی شه

سیریشیه اخلاقشون همیشه

بگی ندارم می خوری ضدحال

چک پولو رو کن تا بشی ایده آل

نظر نشه بدجوری باکلاسن

اند پیامک زدن و تماسن

قبض موبایلشون پدر درآره

دخل حقوق آدمو درمیاره

خلاصه خیلی سخته بچه داری

علی الخصوص با حقوق اداری

خوشا به حالت که هنوز عاقلی

مجرد و راحت و بی مشکلی

(ببخشید یه وقت سوء تفاهم نشه، قصد توهین ندارم. فقط یه طنز گفتم بگم یه ذره بخندیم.)

 

الان دیگه اینجور چیزا شده مد و تمام دنیای جوونا.  البته یگه به این شوری شوری هم نیست. بچه هامون عاقلن خودشون درک می کنن که چقدر گرونگی و چقدر فقر رو به افزایش. باید همینی ام که داریم شاکر خدا باشیم.

پدر و مادرای عزیزم ازتون خواهش می کنم کمتر به بچه هاتون گیر بدین به خدا با گیر دادن و محدود کردن روابط اونا هیچی درست نمیشه، تازه بدتر هم میشه. ممکن از ترس شما قایمکی و یواشکی کار دلخواهشونو انجام بدن.

میدونیم حق با شماس نگران آینده بچه هاتونونید. اما چه میشه کرد جوونی و هزار تا مشکلات و وسوسه. یه کم که بزرگتر بشن این حال و هوا از سرشون میفته.

سعی کنید از راهش وارد بشین. منطقی صحبت کنید. بگین اینجور لباس پوشیدن و یا فلان برخورد شما صحیح نیست و شخصیت شمارو نشون میده. به زور چیزیو بهشون تحمیل نکنید که بدتر میشه، شاید عاقبت هم به راه های باریک بشه که ما دیگه علنن تو اجتماع شاهدش هستیم.

الهی فداتون بشم یه کم منطقی تر برخورد کنید.

با بچه هاتون دوست باشید بذارین هرچی مشکل دارن بیان به شما بگن.

بچه های قشنگم تو این دنیا هیچی و هیشکی پدر و مادر نمیشه. حواستونو جمع کنید یه وقت می بینید انقدر دیرشده که دیگه ..............

خاک پای همه شما مهربونام



:: موضوعات مرتبط: جالب و خواندنی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1466
|
امتیاز مطلب : 46
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

دیدی آخرش منو تنها گذاشت

از زمین قلبمو برنداشتو رفت

دیدی آخرش منو دیونه کرد

واسه رفتن همینو بهونه کرد

دیدی اون وعده ها که رنگی بود

تمومشون فقط واسه قشنگی بود

دیدی اونی که دلمو بهش دادم

رفت و از چشمهای نازش افتادم

دیدی اونی که می گفت مال منی

دم آخر نیمه نگام هم نکرد

دیدی خط زد اسم منو از دفترش

رفت و اسپند تردم دور سرش

دیدی اون نخواست برم به دیدنش

بی خبر گذاشت و رفت سفر

گفت بذار بمونه چشم اون به در

دیدی افتاد اسم من از سر زبون

همشون گفتن به اون نامهربون

دیدی که دعاهات مستجاب نشد

دیدی حداقل نیومد دم پنجره

که بهم خبر بده که می خواد بره

دیدی رفت بدون هیچ سر و صدا

ولی من سپردمش دست خدا

دیدی بی خدافظی روونه شد

دل من وقتی شنید دیونه شد

دیدی قول هاشو گذاشت تو چمدون

 که دیگه نمونه از اونا نشون

دیدی با من اینو در میون نذاشت

دیدی آخرش منو تنها گذاشت

یعنی رفته اونجا که آشیونه کنه

یا می خواسته منو امتحان کنه

دیدی حتی اون نگفت می ره کجا

چقدر بد رسمه روزگار ما

دیدی خواستمش ولی منو نخواست

این هم از بازی دنیای ماست

حالا چند روزه که بدون اون

چشم من خیره شده به آسمون

چند روزه که فقط یکی تو شعرش میسوزه

چی کنم که خدا پشیمونش کنه

رفت و دیگه نمیاد به شهر ما

بهتره بسپارمش دست خدا

رفتی و قصه اون روز  واسه من مثل یه خواب شد

از تب گرم جدایی آدمک برفی هم آب شد

کاشکی می شد دوباره روبه روت یه جا بشینم

یا که جای پاتو رو برف توی کوچمون ببینم

کاشکی می شد توی دنیا هیشکی نباشه

عمر آدم برفی هامون امروز و فردا نباشه                                 

قول میدم تا آخر عمرم قلبمو نبازم

بعد تو تا آخر عمرم آدمک برفی نساز

اتل متل جدایی عروسکم کجایی

گاو حسن  پریشون یه دل داره پر از خون

عشقم که رفت هندستون خونه ام شده قبرستون

یه عشق دیگه بردار یه دنیا غصه بردار

اسمو بذار بچگی تا آخر زندگی

آچینو واچین تموم شد عمر منم حروم شد

اتل متل ستاره عشقم دوستم نداره

نه S نه یک زنگ دلم شده تنگه تنگ

اتل متل آسمون من بدو تو مهربون

تو مثل گل من از گل من زشته زشت تو خوشگل

اتل متل یه خورشید کی از چشات منو چید

این همه دوری از من کی این روزارو می دید                                   

تو نباشی

با سیم ناز مژه هات یه عمره گیتار می زنم

نگاتو کوک نکنی من خودمو دار می زنم

چشات اگه رو پنجره م طرح ستاره نزنن

دست خودم نیس دلمو به درو دیوار می زنم

تو نباشی من مثل اون دخترکی که گمشده

گوشه کوچه می شینم از غم تو زار می زنم

علت تلخ

 دیدی آخرش نموندی منو تا جنون کشوندی

دلی که دادم به دستت آخرش زدی شکوندی

 آخراش خوب شده بودی تیتر نامه هامو خوندی

 اما چون خوندی و رفتی دلمو بیشتر سوزوندی

یار مرا از جدایی غم نبود

 در غمش معشوقو عاشق کم نبود

بر سر پیمان خود محکم نبود

سهم من از عشق جز ماتم نبود

با من دیوانه پیمان ساده بست

ساده هم آن عهدو پیمان را شکست

بی خبر پیمان یاری را گسست

این خبر ناگه پشتم را شکست     

دلم تنهاترین دلهاس اینجا که از دست رفاقت تیر خورده

 دلم با پای زخمی لنگ لنگون تن زخمیشو از کوی تو برده

 قدیما مونس و یارش تو بودی ولی حالا دلم تنهاترینه

یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارق از جام الستش کرده بود

گفت یا رب از چه خارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای

خسته ام زین عشق دل خونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو من نیستم

گفت ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پیدا وپنهانت منم

سالها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی

ذهن را درگیر با عشقی خیالی کردو رفت

جمله های واضح دل را سوألی کردو رفت

چون رمیدن های آهو نازکردن های او

چشمو دستان مرا حالی به حالی کردو رفت

چشم چشم دو ابرو نگاه من به هر سو

پس چرا نیستی پیشم نگاه خیس تو کو

گوش گوش دو تا گوش دو دست باز یه آغوش

بیا بگیر قلبمو یادم تورو فراموش

چوب چوب یه گردن جایی نری تو بی من

دق می کنم می میرم اگه دور بشی از من

دست دست دو تا پا یاد تو مونده اینجا

یادت میاد که گفتی بی تو نمیرم هیچ جا

من من یه عاشق همون مجنون سابق



:: موضوعات مرتبط: غم عشق تو , ,
:: بازدید از این مطلب : 1576
|
امتیاز مطلب : 58
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑



یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست



عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود



سجده ای زد بر لب درگاه او

پر زلیلا شد دل پر آه او



گفت یا رب از چه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای



جام لیلا را به دستم داده ای

وندر این بازی شکستم داده ای



نشتر عشقش به جانم می زنی

دردم از لیلاست آنم می زنی



خسته ام زین عشق، دل خونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن



مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو ... من نیستم



گفت: ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پیدا و پنهانت منم



سال ها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی



عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یک جا باختم



کردمت آوارهء صحرا نشد

گفتم عاقل می شوی اما نشد



سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا برنیامد از لبت



روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی



مطمئن بودم به من سرمیزنی

در حریم خانه ام در میزنی



حال این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بیقرارت کرده بود



مرد راهش باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم



:: موضوعات مرتبط: غم عشق تو , ,
:: بازدید از این مطلب : 1301
|
امتیاز مطلب : 74
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

داستان سیندرلا

 


ای بترکی ، ذلیل مرده ی گامبو ، کارد بخوره به اون شکمت که 2 متر تو آفسایده ، و بلند می گفت : بعله مامی صغی ( همون صغرا خانم خودمون ) . خلاصه الهی بمیرم برای این دختر خوشگله که بدبختیهاش یکی دو تا نبود . .... القصه ، یه روز پسر پادشاه که خاک بر سرش شده بود و خوشی زیر دلش زده بود ، خر شد و تصمیم گرفت که ازدواج کنه.


 
یکی بود ، دو تا نبود ، زیر گنبد کبود که شایدم کبود نبود و آبی بود ، یه دختر خوشگل بی پدر مادر زندگی می کرد. اسم این دختر خوشگله سیندرلا بود که بلا نسبت دخترای امروزی، روم به دیوار روم به دیوار ، گلاب به روتون خیلی خوشگل بود.

سیندرلا با نامادریش که اسمش صغرا خانم بود و 2 تا خواهر ناتنیاش که اسمشون زری و پری بود زندگی می کرد . بیچاره سیندرلا از صبح که از خواب پا می شد باید کار می کرد تا آخر شب ………. آخه صغرا خانم خیلی ظالم بود . همش می گفت سیندرلا پارکت ها رو طی کشیدی؟ سیندرلا لوور دراپه ها رو گرد گیری کردی؟ سیندرلا میلک شیک توت فرنگیه منو آماده کردی ؟

سیندرلا هم تو دلش می گفت : ای بترکی ، ذلیل مرده ی گامبو ، کارد بخوره به اون شکمت که 2 متر تو آفسایده ، و بلند می گفت : بعله مامی صغی ( همون صغرا خانم خودمون ) . خلاصه الهی بمیرم برای این دختر خوشگله که بدبختیهاش یکی دو تا نبود . .... القصه ، یه روز پسر پادشاه که خاک بر سرش شده بود و خوشی زیر دلش زده بود ، خر شد و تصمیم گرفت که ازدواج کنه.

رفت پیش مامانش و گفت مامان جونم ..... مامانش : بعله پسر دلبندم .... شاهزاده : من زن می خوام ..... مامانش : تو غلط می کنی پسره ی گوش دراز ، نونت کمه ، آبت کمه ؟ دیگه زن گرفتنت چیه؟......... شاهزاده : مامان تو رو خدا ، دارم پیر پسر می شم ، دارم مثل غنچه ی گل پرپر می شم .....مامانش در حالی که اشکش سرازیر شده بود گفت : باشه قند عسلم ، شیر و شکرم ، پسر گلم ، می خوای با کی مزدوج شی؟ .......

شاهزاده : هنوز نمی دونم ولی می دونم که از بی زنی دارم می میرم ...... مامانش : من از فردا سراغ می گیرم تا یه دختر نجیب و آفتاب مهتاب ندیده و خوشگل مثل خودم برات پیدا کنم.

خلاصه شاهزاده دیگه خواب و خوراک نداشت . همش منتظر بود تا مامانش یه دختر با کمالات و تحصیل کرده و امروزی براش گیر بیاره. یه روز مامانش گفت : کوچولوی عزیز مامان ، من تمام دخترای شهر رو دعوت کردم خونمون، از هر کدوم که خوشت اومد بگو تا با پس گردنی برات بگیرمش ، شاهزاده گفت : چرا با پس گردنی؟ مامانش گفت : الاغ ، چرا نمی فهمی ، برای اینکه مهریه بهش ندی، پس آخه تو کی می خوای آدم بشی ؟ روز مهمونی فرا رسید ، سیندرلا و زری و پری هم دعوت شده بودند.

زری و پری هزار ماشاالله ، هزار الله اکبر ، بزنم به تخته ، شده بودند مثل 2 تا بچه میمون ، اما سیندرلا ، وای چی بگم براتون شده بود یه تیکه ماه ، اصلا" ماه کیلویی چنده ، شده بود ونوس شایدم ...( مگه من فضولم ، اصلا" به ما چه شبیه چی شده بود ) . صغرا خانم حسود چشم در اومده سیندرلا رو با خودش نبرد ، سیندرلا کنار شومینه نشست و قهوه ی تلخ نوشید و آه کشید و اشک ریخت . یهو دید یه فرشته ی تپل مپل با 2 تا بال لنگه به لنگه ، با یه دماغ سلطنتی و چشمای لوچ جلوی روش ظاهر شد ....سیندرلا گفت : سلام....... فرشته : گیریم علیک.

حالا آبغوره می گیری واسه من ؟ ...... سیندرلا : نه واسه خودم می گیرم .......فرشته : بیجا می کنی ، پاشو ببینم ، من اومدم که آرزوهات رو بر آورده کنم ، زود باش آرزو کن ...... سیندرلا : آرزو می کنم که به مهمونیه شاهزاده برم ...... فرشته : خوب برو ، به درک ، کی جلوی راهتو گرفته دختره ی پررو ؟ راه بازه جاده درازه........ سیندرلا : چشم میرم ، خداحافظ ...... فرشته : خداحافظ .... سیندرلا پا شد ، می خواست راه بیفته . زنگ زد به آژانس ، ولی آژانس ماشین نداشت.

زنگ زد به تاکسی تلفنی ولی اونجا هم ماشین نبود.

زنگ زد پیک موتوری گفت : آقا موتور دارید؟ یارو گفت : نه نداریم.

سیندرلا نا امید گوشی رو گذاشت و به فرشته گفت ؟ هی میگی برو برو ، آخه من چه جوری برم؟ فرشته گفت : ای به خشکی شانس ، یه امشب می خواستم استراحت کنم که نشد ، پاشوبیا ببینم چه مرگته !!!! بلاخره یه خاکی تو سرمون می ریزیم . با هم رفتند تو انباری ، اونجا یدونه کدو حلوایی بود ، فرشته گفت بیا سوار این شو برو ، سیندرلا گفت : این بی کلاسه ، من آبروم می ره اگه سوار این بشم . فرشته گفت :خوب پس بیا سوار من شو !!! سیندرلا گفت : یه آناناس اونجاست فرشته جون ، به دردت می خوره؟ .... فرشته : بعله می خوره .....سیندرلا : پس مبارکه انشاالله . خلاصه فرشته چوب جادوگریش و رو هوا چرخوند و کوبید فرق سر آناناس و گفت : یالا یالا تبدیل شو به پرشیا.

بیچاره آناناس که ضربه مغزی شده بود از ترسش تبدیل شد به یه پرشیای نقره ای. فرشته به سیندرلا گفت : رانندگی بلدی؟ گواهینامه داری؟....... سیندرلا : نه ندارم ........ فرشته : بمیری تو ، چرا نداری؟..... سیندرلا : شهرک آزمایش شلوغ بود نرفتم امتحان بدم...... فرشته : ای خاک بر اون سرت ، حالا مجبورم برات راننده استخدام کنم. فرشته با عصاش زد تو کله ی یه سوسک بدبخت که رو دیوار نشسته بودو داشت با افسوس به پرشیا نگاه می کرد.

سوسکه تبدیل شد به یه پسر بدقیافه ، مثل پسرای امروزی . سیندرلا گفت : من با این ته دیگ سوخته جایی نمیرم.....فرشته : چرا نمیری؟........ سیندرلا : آبروم می ره....... فرشته : همینه که هست ، نمی تونم که رت باتلر رو برات بیارم ....... سیندرلا : پس حداقل به این گاگول بگو یه ژل به موهاش بزنه . خلاصه گاگول ژل زد به موهاش و با هر بدبختی بود حرکت کردند سمت خونه ی پادشاه. وقتی رسیدند اونجا دیدیند وای چه خبره !!!!! شکیرا اومده بود اونجا داشت آواز می خوند ، جنیفر لوپز داشت مخ پدر پادشاه رو تیلیت می کرد . زری و پری هم جوگیر شده بودند و داشتند تکنو می زدند . صغرا خانم هم داشت رو مخ اصغر آقا بقال راه می رفت (آخه بی چاره صغرا خانم از بی شوهری کپک زده بود ) خلاصه تو این هاگیر واگی شاهزاده چشمش به سیندرلا افتاد و یه دل نه صد دل عاشقش شد.

سیندرلا هم که دید تنور داغه چسبوند و با عشوه به شاهزاده نگاه کرد و با ناز و ادا اطوار گفت : شاهزاده ی ملوسم منو می گیری ؟....... شاهزاده : اول بگو شماره پات چنده ؟........ سیندرلا : 37 ....... شاهزاده در حالی که چشماش از خوشحالی برق می زد گفت : آره می گیرمت ، من همیشه آرزو داشتم شماره ی پای زنم 37 باشه. خلاصه عزیزان من شاهزاده سیندرلا رو در آغوش کشید و به مهمونا گفت : ای ملت همیشه آن لاین ، من و سیندرلا می خواهیم با هم ازدواج کنیم ، به هیچ خری هم ربط نداره . همه گفتند مبارکه همه گفتند مبارکه و بعد هم یک صدا خوندند : گل به سر عروس یالا ... داماد و ببوس یالا ... سیندرلا هم در کمال وقاحت شاهزاده رو بوسید و قند تو دلش آب شد ( بعد هم مرض قند گرفت و سالها بعد سکته کرد و مرد) سپس با هم ازدواج کردند و سالهای سال به کوریه چشم زری و پری  صغرا خانم ، به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی کردند و شونصد تا بچه به دنیا آوردند.



:: بازدید از این مطلب : 1305
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

آدمها مثل کتابند....

بعضی از آدمها جلد زرکوب دارند. بعضی جلد ضخیم و بعضی جلد نازک

بعضی از آدمها با کاغذ کاهی چاپ می شوند و بعضی با کاغذ خارجی.

بعضی از آدمها ترجمه شده اند.

بعضی از آدمها تجدید چاپ می شوند و بعضی از آدمهای دیگرند.

بعضی از آدمها با حروف سیاه چاپ می شوند و بعضی از آدمها صفحات رنگی دارند.

بعضی از آدمها تیتر دارند، فهرست دارند و روی پیشانی بعضی از آدمها نوشته اند: حق هرگونه استفاده ممنوع و محفوظ است.

بعضی از آدمها قیمت روی جلد دارند. بعضی از آدمها با چند درصد تخفیف به فروش می رسند و بعضی از آدمها بعد از فروش پس گرفته نمی شوند.

بعضی از آدمها نمایشنامه اند و در چند پرده نوشته می شوند.

بعضی از آدمها فقط جدول سرگرمی دارند و بعضی از آدمها معلومات عمومی هستند.

بعضی از آدمها خط خوردگی دارند و بعضی از آدمها غلط چاپی دارند.

از روی بعضی از آدمها باید مشق نوشت و از روی بعضی از آدمها باید جریمه نوشت.

بعضی از آدمها را باید چند بار بخوانیم تا معنی آنهارا بفهمیم و بعضی از آدمها را نخوانده باید دور انداخت..



:: برچسب‌ها: جالب و خواندنی ,
:: بازدید از این مطلب : 1036
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 ... 13 14 15 16 17 ... 18 صفحه بعد