نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

پسر:سلام عزیزم خوبی

دختر:سلام ای بد نیستم

پسر:عزیزم چیکار میکردی

دختر:هیچی کاری داشتی

پسر:آره زنگ زدم بگم حاضر شو باهم شام بریم بیرون یه گشتیم بزنیم

دختر:الان، من که نمیتونم بزار واسه بعد

پسر:واسه چی

دختر:خیلی حوصله ندارم الان

پسر:خب حالا پاشو بیا بریم حوصلت میاد

دختر:نه آخه یه جوریم حوصله ندارم اصلا، امروز یوگا نرفتم اعصابم آروم نیست

پسر:باشه پس بمونه واسه بعد

دختر:خب حالا دیگه گفتی میام دیگه

پسر:نه نمیخواد بزار باشه واسه بعد

دختر:نه بیا بریم دیگه الان یه خورده حوصلم اومد

پسر:گفتم که نه ولش کن توام حوصله نداری

دختر:نه آخه اصلا خودم میخواستم بهت زنگ بزنم بگم شب بریم بیرون

پسر:نه بمونه یه شب دیگه خدافظ.
 



:: موضوعات مرتبط: دخترونه , ,
:: بازدید از این مطلب : 1305
|
امتیاز مطلب : 66
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

کلاس مخصوص خانم ها(حتما همه بخونن با این شرط که اول مخصوص آقایونشو بخونین)

کلاس ١
چگونه 2.5 متر ماشین رو تو 8 متر جای پارک قرار دهیم؟
برگزارى به صورت مرحله به مرحله همراه با نمايش اسلايد
مدّت: ٤ هفته، دوشنبه‌ها و چهارشنبه‌ها از ساعت ١٩ تا ٢١


کلاس ٢
مسابقه فوتبال یک ورزش است نه فیلم غیر اخلاقی
برگزارى به صورت ميزگرد و بحث آزاد
مدّت: ٢ هفته، شنبه‌ها از ساعت ١٨ تا ٢٠


کلاس ٣
آيا می‌توان با آمادگی قبلی برای رفتن به مراسم عروسی همزمان با آقایان حاضر شد؟
برگزارى به صورت کار عملى و گروهى
مدّت: ٤ هفته، يکشنبه‌ها از ساعت ١٩ تا ٢١


کلاس ٤
نحوه گرفتن صحیح فرمان اتومبیل (بطور ثابت و در حال دور زدن)
برگزارى به صورت نمايش فيلم با توضيحات تکميلى
مدّت: ٣ هفته، پنج‌شنبه‌ها از ساعت ١٤ تا ١٦


کلاس ٥
نحوه تشخیص تاریخ انقضاء مواد خوراکی از روی بسته آنها هنگام خرید
برگزارى به صورت نمايش ويديويى
مدت: ٤ هفته، سه‌شنبه و پنج‌شنبه‌ها از ساعت ١٩ تا ٢١


کلاس ٦
عدم ترس از نازل پمپ بنزین و استفاده از آن
برگزارى به صورت کارگاه آموزشى همراه با گروه‌هاى پشتيبان
مدت: ٤ هفته، چهارشنبه‌ها و پنج‌شنبه‌ها از ساعت ١٩ تا ٢١


کلاس ٧
اهمیت دادن به ظاهر و هیکل خود بعد از ازدواج به مانند قبل آن
برگزارى به صورت بحث آزاد
مدّت: ٢ هفته، دوشنبه‌ها از ساعت١٨ تا ٢٠


کلاس ٨
گفتن "عزیزم" به شوهر سلامتى شمارا به خطر نمی‌اندازد
برگزارى به صورت نمايش اسلايد همراه با نوار صوتى
مدّت: سه شب، يک‌شنبه، سه‌شنبه و پنج‌شنبه از ساعت ١٩ تا ٢١


کلاس ٩
چطور می توان با تلفن زیر 30 دقیقه صحبت کرد؟
برگزارى به صورت ميزگرد و بحث آزاد
مدّت: حداقل ٦ ماه، سه‌شنبه‌ها از ١٨ تا ٢٠


کلاس ١٠
آيا از لحاظ ژنتيکى غيرممکن است که هنگامی که خانم های خودمانی با هم تنها هستند حرف های زشت نزنند؟
برگزارى به صورت شبيه‌سازى کامپيوترى
مدّت: ٤ هفته پنج‌شنبه‌ها از ساعت ١٢ تا ١٤


کلاس ١١
تفاوت‌هاى بنيادى بين شوهر و آرنولد شوارتزنگر ، براد پیت و بیل گیتس
برگزارى به صورت آنلاين و نقش بازى کردن
مدّت: نامحدود، سه‌شنبه‌ها از ساعت ١٩ تا ٢٢


کلاس ١٢
رد نشدن از جلوی تلویزیون با جارو به هنگام پخش فینال جام باشگاه های اروپا
برگزارى به صورت تمرينات مديتيشن و روش‌هاى تنفسى
مدّت: ٤ هفته، شنبه‌ها و سه‌شنبه‌ها از ١٧ تا ٢٠




کلاس ١٣
عدم حساسیت به دختران زیبا تر از خود و عدم زشت خطاب کردن آنها و ایراد بستن به آنها
برگزارى به صورت جلسات شوک درمانى
مدّت: سه شب، يک‌شنبه و سه‌شنبه و پنج‌شنبه از ساعت ١٩ تا ٢١

 



:: موضوعات مرتبط: دخترونه , ,
:: بازدید از این مطلب : 1266
|
امتیاز مطلب : 59
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑
  comment نظرات ( 0)

تقدیم به بهترینم

 

* سلام گلم هم نفسم آرزو هام راضی شدن دیگه بهت نمی رسم

 

* یه شب تو پاییز که غم سر به سر دلت می ذاره AREZOO همون کسیکه بیشتر از همه دوست داره

 

* خوب می دونم تو این روزا تحملم کردی آره چشمات روشون نشد بگنHony   تورو دوست نداره

 

* این حرف را به جان تو با ترس می زنم با عبرت و گرفتن درس می زنم تو عاشق کسی شدی و من بی اطلاع از چشمهای خسته تو حدس می زنم.

 

* این سطر مختصر را گفتم که او بخواند هرچه به او ن نگفتم می خواهم او بداند او اولش نمی خواست ترکم کند ولیکن فهمید راز من را او رفت تا بماند.

 

* یه عمر تو را به هر جایی بردم هر لحظه که گذشت بی تو من نشمردم حالا تو بمان و قصه ات راحت باش از بس نرسیدم به تو آخر مردم.

 

* یه کاری کرد با دل من اون چشمای پر جذبه که ساعت خونه ام بعد یه عمری عقبه

 

* اون که نباید می شد انگار شده هرچی بگم نمی خوامش بیخوده    

 

 

* چشمات دیگه از من خسته سیره اما هنوز چشمای من اسیره فقط بدون که این دل شکسته منتظره بگی واست بمیره.

 

* چرا روی نقاشیای خود سایه می زنی این همه حرف خوب داریم حرف گلایه میزنی اگه منو دوست نداری راحت اینو بهم بگو چرا با حرفو نگات بهم کنایه می زنی.

 

* دائم برای دیدن هم دیر می کنیم وقت قرارها همه تأخیر می کنیم، اول برای عشق هم تند می دوییم اما وسطاش هم گیر می کنیم.

 

* برای عرض سلامت ترانه آوردی هزار و یک غزل عاشقانه آوردی شبی به چشم تو دل قول های زیبا داد از آن به بعد برایش بهانه آوردی

 

* چه کنم شبا که سر و صداها کم میشه بیشتر از روزا دلم برات تنگ میشه.

 

* سخته یکی بهت بگه ستاره شو بچینمت یه کم که بگذره بگه دیگه نیا ببینمت.

 

* با تقیدیم یه آسمون ستاره که از یه قلب بی قرار می باره فقط میخوام بگم به یادتم من وگرنه پاییز و بهار نداره.

 

* دل را شکست و مرتبه آخرش نبود دیگر نشانه ای زدل شاعرش نبود گفتم که چقدر می گذرد که ندیدمت مکث و سکوت و بی خبری خاطرش نبود.

 

* نه می خوام بین من و دلش جنگ بشه نه می خوام عشقی که اون نداره کم رنگ بشه من فقط یه چیزی از خدا میخوام دلم میخواد واسه یکبارم شده دلش برام تنگ بشه.

 

* گر در کنار او بشینم چه می شود از دست او ستاره بچینم چه می شود گفتم چه وقت جان بدهم پیش چشم تو او ناز کردو گفت ببینم چه می شود

.

* اسم همه را به سادگی یاد گرفت من راه وفا او راه فریاد گرفت گفتم به خدا برای تو می میرم از فعل و زمان جمله ایراد گرفت.

 

* اول نامه جای دل تنگ چند تا نقطه چین می گذارم جای اسم قشنگت سرسطر نازنین،نازنین می گذارم گفتن از تو ولی کار من نیست پس قلم را زمین می گذاریم

 

 

 

* سلام نازنین هنوز دق نکردم تورو آخر اما من عاشق نکردم

 

* وقتی اومد انگار دلم جدا شد زدم به تخته، تخته هم سیاه شد

 

* یه روزی پرسیم از تو کافیه جونم تو به من خندیدی گفتی راست بگم من نمی دونم

 

* امشب برای شعر خودم طرح می دهم مرا ببخش که عکس تورا شرح می دهم

 

* مونده رو وقتی که رفتی ساعت پیر دیواری به اونم خبر رسیده دیگه مارو دوست نداری

 

* کاش تو که آسمون شدی، من مثل دریا می شدم، عکست می افتاد روی موج ، من با تو تنها می شدم

 

* اون کسی که دلش می خواد یه لحظه دیگه بمیره برای چی باید واسه خودش تولد بگیره

 

* اومد تا خواستم بزنم به تخته دیدم نیومد دوباره رفته

 

* چاره ای نیست جز اینکه امضای تورو تو دفترم به عشق دیدنت تو خواب بذارمش زیر سرم

 

* دعا کنیم نزدیک تحویل سال هیچ آرزویی نشه محال

 

* گفته بودی اگه راست میگی برای من بمیر، می میرم اما خودت بیا و جونمو بگیر

* امشب به نیت همه دلها شعری برای چشم تو می خوانم هرگز مرا تو دوست نخواهی داشت تنها حقیقتی است که می دانم

 

* میگم تو توی قلبم هم اولی هم دومی میگه من انقدر دارم که تو توی اونا گمی

 

* آن روز چه صمیمی با من تو دست دادی تنها تو دست دادی و من هر چه هست دادم

 

* میگم قرار بود تو بیای بارون دیگه بند اومده میگه بارون بهونه بود چشمات دل منو زده

 

* تولدم گذشت تو مگه اینجا اومدی حتی نیومدی بگی چرا به دنیا اومدی

 

* عکس تو رفت از اطاقم خودتم نباش تو شهرم، من دیگه تا آخر عمر با تو و عکس تو قهرم

 

* گفتی شب زنگ میزنی ببین هنوز شب نشده جای ماه و خورشیدت هنوز مرتب نشده

 

* غصه ام از این نیست که تورو اون روز اسیر ندیدمت، فقط دارم دق می کنم چون تورو سیر ندیدمت

 

*می دونم توی قایم باشک روزگار یه روز از دست چشمای این دیونه در میری

 

 

* دیشب کلام نقره نازت عجیب بود با من که آشنای تو بودم غریب بود، شب بود و میهمان و تو و ماه و آسمون زیبا خیال می کنم او یک رغیب بود

 

* مگه ازت چی کم دارم که روز و شب ناز می کنی فکر می کنی ازم سری، بال داری پرواز می کنی

 

* مارو بگو سپردیمش دلو چشمامونو به کی اون که به زتدگی می گفت نمایش عروسکی

 

*دارم از تو می نویسم تو یک روز سرد یرفی قلمم نمی نویسه میگه تو نداری حرفی

 

* برو دیگه نبینمت خاطر خواهیت دروغ بوه تو خلوتم با گریه هام چقدر سرت شلوغ بوده

 

* روشنی چشمات نداره مرزی تو بیشتر ازینا می ارزی

 

* دیگه شب های سیاه بی کسی

 اومده سربه سر من می ذاره

دیگه پاییز اومده کنج دلم

گمونم هوای رفتن نداره



:: موضوعات مرتبط: غم عشق تو , ,
:: بازدید از این مطلب : 1143
|
امتیاز مطلب : 54
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑


میدانی وقتی فکر میکنم تو را روزگاری عاشقانه دوست داشتم سرم گیج میرود

تو هیچ نداشتی من زیادی باورت داشتم و حال با این همه خاطرات احمقانه تو در تو

هم هستی که خطا از من بوده تو هیچ گاه بزرگ نمی شوی به خود دروغ بگو که

همیشه برایت عالمی بوده هرگز به خاطر این همه سیاهی در زندگیم تو را

نمی بخشم.......



:: موضوعات مرتبط: غم عشق تو , ,
:: بازدید از این مطلب : 1182
|
امتیاز مطلب : 46
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

رو ساحل سرخ دلت اسم کسیو حک نکن

 

                         به این که من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن

 

بذار بهت گفته باشم که ماجرای ما و عشق

 

                          تقصیر چشمای تو بود وگرنه ما کجا و عشق

 

سرم تو کار خودمو دلم یه جو هوس نداشت

 

                          بس که یه عمر آزگار کاری به کار کس نداشت

 

تا این که پیدا شدیو گفتی از این چشمای خیس

 

                          تو دفتر ترانه هات یه قطره بارون بنویس

 

عشقمو دست کم نگیر درسته مجنون نمیشم

 

                         وقتی که گریه میکنی حریف بارون نمیشم

 

رو ساحل سرخ دلت اسم کسیو حک نکن

 

                        به این که من دوست دارم حتی یه لحظه شک نکن

 

هنوز یه قطره اشکتو به صد تا دریا نمیدم

 

                         یه لحظه با تو بودنو به صد تا دنیا نمیدم

 

همین روزا به خاطرت به سیم آخر میزنم

 

                          قصه ی عاشقیمونو تو شهرمون جار میزنم



:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: بازدید از این مطلب : 1257
|
امتیاز مطلب : 62
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

 

سلام ... گلای من حالتون خوبه؟

 الهی شکر که همتون سلامت و تن درستین

چند روز پیش یکی از دوستام اومد پیشم و دیدم داره گریه می کنه دلیلشو ازش پرسیدم گفت خسته شدم. میدونید چرا؟؟؟؟؟

حرفاشو اینجوری شروع کرد که من بهتون میگم............

یادمه دوره راهنمایی که بودم. معلم پرورشی مدام از دوستی با پسر و فریب های اونا حرف می زد.

آخر خودم گرفتارش شدم و دیدم اونجوری که معلم پرورشی میگه نیستش.

اوایل دوستیام فقط تلفنی بود اما نمیشد باید می دیدمشون .....

این رفتار شد بود واسم یه عادت. هی دوستی و هی بهم زدن رابطه و پیدا کردن دوست جدید.....

اوایل که خیلی احساس بدی داشتم، می گفتم من دارم به پدر و مادرم خیانت می کنم. روم نمی شد برم پیششون، وقتی هم می رفتم از خجالت سرمو پایین مینداختم.

دیگه کم کم واسم عادی شد.چون بهش عادت کرده بودم.

اخلاقم بد شده بود. از درس خوندن افتادم.

بعد که چند وقت گذشت به حرف معلم پرورشی رسیدم دیدم حق با اونه ...

پسرا با شگردهای مختلف میان جلو، یه جوری که خودتم نفهمی.

اون موقع که مدرسه بودم فقط از فریب و ...... حرف میزدن.می گفتن اگه باهاشون بری بیرون فلان میشه.من اینو انکار نمی کنم حق با اوناس..

اما هیشکی بهم نگفت که اگه دلبسته بشی مجبوری واسه اینکه از پیشت نره تن به همه خواسته هاش بدی.

اما وقتی یه دختر با پسر دوس میشه اول خوذشو خوب جلوه میده تا اعتماد دخترو جلب کنه بعد گاماس گاماس ....

چون دختر بهش اعتماد داره هرجا که پسره بگه باهاش میره و.......

یا اینکه الکی وعده و وعید ازدواج میدن که ..............................

مخصوصاً الان که همه از غربی ها یاد گرفتن دیگه کمتر کسایی پیدا می شن که پابند اعتقاداشون باشن...

بیشتر حواستونو جمع کنید، حرف من اینه که با کسی دوست نشین، بدترین کار و بزرگترین اشتباهه.

شکست عشقی خیلی بده، حتی ممکنه تا آخر عمرتون از همه پسرا متنفر بشید. عشق واقعی فقط خداس.

یه چیز دیگه هم اینکه ممکنه شما گیر آدم خوب بیفتد و خیلی هم همدیگرو دوست داشته باشید و هدف جفتتون هم ازدواج باشه . اما یهو کاره دیدی یه شرایطی پیش اومد که یکی از شما جا زد، یا نتونست.همه چیو باید در نظر بگیرید...

یه کم که فک کنید می بینید که دوستی های خیابونی و امثال اینها اصلا به درد نمی خوره، هم هزینه داره هم آخرش افسوس..

ایمانتونو از دست ندین...ایمان نداشته باشین، شیطون به راحتی تو وجودتون رخنه می کنه و گولتون میزنه.

دختر خانومای خوشگلم ساحل قلبتونو بسپارین به خدا، خودش بهترین قایقو براتون می فرسته



:: موضوعات مرتبط: دخترونه , ,
:: بازدید از این مطلب : 1121
|
امتیاز مطلب : 68
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

سلام به همه ی آقا پسرا و دختر خانومای گلم.

امیدوارم که اوقات خوش رو سپری کرده باشید.قدر لحظه های زندگیتونو بدونید.من کوچیک همه شما هستم اما میخوام به عنوان یه دوست کوچیک یه چیزی بهتون بهتون بگم:

عمر کوتاهه سعی کنیم بهتر زندگی کنیم سعی کنیم بهترین باشیم.

الکی و بی جهت به خاطر هر چیز کوچیکی خودمونو ناراحت نکنیم بابا پیر میشی به خدا، حیفه شما به این قشنگی حرص بخوری فداتون شم.

*وقتی انتظارات بالایی دارید پیشرفت های کوچیک به چشم نمی آیند به خاطر داشته باشید که اهداف بزرگ با گام های کوچک مهیا می شوند.

الان بیشتر دغدغه جوونا شکست عشقیه.

باور کنید با این مشکل هم میشه مقابله کرد.دنیا که به آخر نمیرسه بذارین رو حساب قسمت، و یا خدا انقدر شمارو دوست داشته که میخواسته بهتر از اونو برای شما بفرسته.

یادمه سال 85 یکی از دوستان من ...... (سارا)

با یه آقا پسری (محمد) دوست بود، اونم یه دوستی خیلی ساده که اصلا بحث عشق و عاشقی توش نبود اما خیلی وابسته هم شده بودم. اون آقا تجربه اول دوست من بود بنابراین خیلی بدجور بهش دل بسته بود و وابسته اش شده بود.

نزدیکای 1 سال باهم صحبت کردند (تلفنی)

یکبار هم اومد پسررو دید اونم فقط از دور، بد یک مدت پسره به دحتره گفت من عاشق کسی هستم که سالها منتظرش بودم و الان اومده (اینم از وفای پسرا. ببینم بازم میخوای واسش اشک بریزی؟)

باورتون نمیشه دوست من مدام گریه میکرد روزای سختی رو داشت.در همان زمان یکی از دوستان صمیمی دخترشو بنا به شرایطی از دست داده ود.تحمل دو تا جدایی واقعاً براش سخت بود.سارا بعد اون ماجرا ازدواج کرد که ازدواجش هم ناموفق بود(پسره محمد باز برگشت و گفت اون دختره که عاشقش بود بازیش داده اما چه فایده .......)

سارا سر مسائل نامزدیش از مسخره اخراج ش،تازه اون موقع بود که فهمید شکست یعنی چی؟؟ فهمید درد عشق بدتر از درد اخراج شدنش نیست.اگه بگم به خاطر اخراج شدنش افسردگی گرفته بود دروغ نگفتم.

اما حالا با اون شرایط و مشکلات زندگی دیپلم گرفت(مدرسه شبانه) اینارو گفتم که بدونید چیزایی مهم تر از عشقتون هست که اگه اونارو از دست بدین یه جورایی کارتون تمومه این مسائل پیش پا افتاده(دوستی و عاشقی های دروغی)اصلا ارزش غصه خوردن و غم برک گرفتنو ندار. من نمدونم شماها تجربه کردین یا نه ولی اگه عشقتونو از دست دادین خودتونو نبازین به چیزایی فکر کنید که اگه اونارو از دست می دادین بهتر بود یا عشقتونو.

سعی کنید دنبال اینجور چیزا نرید که اصلا عاقبت خوبی نداره ......



:: موضوعات مرتبط: خواهش , ,
:: بازدید از این مطلب : 1326
|
امتیاز مطلب : 36
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

 

یادتون باشه که هیچ وقت امید کسیو ناامید نکنید.  شاید تنها چیزیه که داره......

 

تو روزگارای قدیم قحطی میشه، همه مردم به خدا التماس می کنن که ای خدا بارون بباره....

اما هر چی که می گذشت خبری از بارون نمی شد.

حیوونا دور هم جمع می شن و میگن ای خدا این آدما بدن ما که گناهی نداریم حداقل به خاطر ما بارون بباره...

می بینن خبری نمیشه، یکی از حیوونا میگه بیاید از بینمون اونیکه از همه پاک تره و گناهی نداره رو انتخاب کنیم و بفرستیم بالای تپه از خدا بخواد،شاید خدا حرفشو قبول کرد. یه بچه آهنویی بود گفتن اگه اون بگه بهتره.

حیوونا به آهو میگن اگه رفتی بالا تپه و خدا قبول کرد رقص کنان بیا پایین ولی اگه قبول نکرد معمولی راه بیا.

آهو میره بالای تپه همش تو دلش می گفت اگه قبول نکنه چی؟ اونوقت من جواب حیوونارو چی بدم، میرسه بالای تپه و شروع میکنه به خواهش کردن که ای خدا به خاطر حیوونا بارون بباره. می بینه خبری نمی شه، میگه ای خدا نمیخوای مارو ببخش باشه ولی من دوستامو ناامید نمی کنم همینجوری رقص کنون می ره پایین و حیوونا هورا می کشن و خوشحال میشن و یهو بارون می گیره.

دیدین واسه همین می گم......

یه بار امتحان کنید....



:: موضوعات مرتبط: خواهش , ,
:: بازدید از این مطلب : 1334
|
امتیاز مطلب : 45
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

سلام خوبین ؟؟؟ معلومه که خوبین، الهی فداتون بشم تواین چند روز که نبودم جایی بودم و نتونستم بیام نت. امیدوارم بتونم جبران کنم.....

عروسی رفتن دخترها:
 دو، سه هفته قبل از عروسی، دغدغه ی خاطرش اینه که : من چی بپوشم؟!
توی این مدت هر روز یا دو روز یه بار ” پرو” لباس داره…
اون دامن رو با این تاپ ست می کنه، یا اون شلوار رو با اون شال!!
ممکنه به نتایجی برسه یا نرسه! آخر سر هم می ره لباس می خره!!
بعد از اینکه لباس مورد نظر رو انتخاب کرد…حالا متناسب رنگ لباس، رنگ آرایش صورتش و تعیین می کنه…اگر هم توی این مدت قبل از مهمونی، چیزی از لوازم آرایش مثل لاک و سایه و…که رنگهاشو نداره رو تهیه می کنه…
حتی مدل مویی که اون روز می خواد داشته باشه رو تعیین می کنه…مثلا ممکنه ” شینیون” کنه یا مدل دار سشوار بکشه…!
البته سعی می کنه با رژیم غذایی سفت و سخت تناسب اندامشم حفظ بکنه…
یه رژیمی هم برای پوست صورت و بدنش می گیره..! مثل پرهیز از خوردن غذاهای گرم!
ماسک های زیادی هم می زاره، از شیر و تخم مرغ و هویج و خیار و توت فرنگی و گوجه فرنگی(اینا دستور غذا نیستا!!)گرفته تا لیمو ترش
خوب، روز موعود فرا می رسه!
ساعت ۸ صبح از خواب بیدار می شه( انگار که یه قرار مهم داره) بعد از خوردن صبحانه، می پره تو حموم،…بالاخره ساعت ۱۰ تا ۱۰:۳۰ می یاد بیرون…( البته ممکنه یه بار هم تو حموم ماسک بزاره…که تا ساعت ۱۱ در حمام تشریف داره!)
بعد از ناهار…!
لباس می پوشه می ره آرایشگاه، چون چند روز قبلش زنگ زده و وقت آرایشگاه گرفته برای ساعت ۱:۳۰ بعد از ظهر…
توی آرایشگاه کلی نظر خواهی می کنه از اینو اون که چه مدل مویی براش بهترتره، هر چی هم ژورنال آرایش گر بنده خدا داره رو می گرده آخر سر هم خود آرایشگر به داد طرف می رسه و یه مدل بهش پیشنهاد می کنه و اونم قبول می کنه!!
ساعت ۳ می رسه خونه… بعد شروع می کنه به آرایش کردن...!
بعد از پوشیدن لباس که خیلی محتاطانه صورت می گیره( که مدل موهاش خراب نشه) یه عکس یادگاری از چهره ی زیباش می گیره که بعدا به نامزد آینده اش نشون بده!!
ساعت ۸ عروسی شروع می شه…یه جوری راه می افته که نیم ساعت زودتر اونجا باشه!!
 
 

عروسی رفتن پسرها:
 

اگر دو، سه هفته قبل بهشون بگی یا دو، سه ساعت قبل هیچ فرقی نمی کنه!!
روز عروسی، ساعت ۱۲ ظهر از خواب بیدار می شه… خیلی خونسرد و ریلکس! صبحانه خورده و تمام برنامه های تلویزیون رو می بینه!
ساعت ۶ بعد از ظهر، اون هم حتما با تغییر جو خونه که همه دارن حاضر می شن یادش می افته که بعله…عروسی دعوتیم..!
بعد از خبر دار شدن انگار که برق گرفته باشنش…! می پره تو حموم…
توی حموم از هولش، صورتشم با تیغ می بره…!!( بستگی به عمق بریدن داره، ممکنه مجبور بشه با همون چسب زخم بره عروسی!)
ریش هاش زده نزده( نصف بیشترو تو صورتش جا می زاره!!)از حموم می یاد بیرون…
ساعت ۶:۳۰ بعد از ظهره…هنوز تصمیم نگرفته چه تیپی بزنه، رسمی باشه یا اسپرت…!
تازه یادش می افته که پیرهنشو که الان خیلی به اون شلوارش می یاد اتو نکرده! شلوارشم که نگاه می کنه می بینه چند روز پیش درزش پاره شده بوده و یادش رفته بوده که بگه بدوزن..!!
کلی فحش و بد و بیراه به همه می ده که چرا بهش اهمیت نمی دن و پیرهنشو تو کمد لباساش بوده رو پیدا نکردن و اتو نکردن و شلوارشو چرا از علم غیبشون استفاده نکرد که بدونن که نیاز به دوختن داره…!
خلاصه…بالاخره یه لباس مناسب با کلی هول هول کردن پیدا می کنند و می پوشه(البته اگر نیاز بود که حتما به کمد لباس پدر و بردار هم دستبرد می زنه!!)
ساعت ۸ شب عروسی شروع می شه، ساعت ۹:۳۰ شب به شام عروسی می رسه..! البته اگر از عجله ی زیادش، توی راه تصادف نکرده باشه دیر تر از این به عروسی نمی رسه!!



:: موضوعات مرتبط: جالب و خواندنی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1401
|
امتیاز مطلب : 75
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

لطفا بعد از خوندن این مطلب دخترا هورا بکشند و پسرا کف کنن (البته بعد از اینکه مدلشونو گفتن)

مدل دوس دختر:
از اون پسرایی که صبح که از خواب پا می شن...مثل یه غنچه وا می شن (ببشخید اشتباه شد) اول یه سری به پریز برق زده و سپس به خط های ایرانسل و همراه اولشون - این مدل پسرا رو فقط می تونید بین دوستاشون با قیافه مثلا شیک سان فیلکس ، درحالی که دو تا گوشی موبایل دستشونه پیدا کنید (فقط می خوان بگن دوس دختر دارن)

مدل مامانش اینا:
این مدل پسرا جیگر مامانشونن از همون هایی که بدون اجازه مامانشون آب نمی خورن و مامانی تا دم دانشگاه (حتی تا دم در کلاس) می رسوندشون - راستی انتخاب زن هاشونم به عهده مامانه

مدل زن ذلیل:
این مدل که برعکس مال دخترا ، در حال رشد و زیات شدن هستند ، حسابی به زنهاشون عقش می ورزن - می پرسین چطوری ؟ هیچی - ظرف می شورن ، پول خرج زنشون می کنن ، بچه داری می کنن ، آشپزی می کنن .... (امیدوارم یکی از همین مردا گیر همه دخترای انجمنمون بیاد)

مدل خرخون:
این مدل پسرا معمولا عینکی هستند (گاهی اوقات ته استکانی) - جالب اینجاس که عینکشون همیشه در حال افتادنه و معمولا از بالای اون به شما نگاه می کنن آخرشم بعد از اینهمه خر زدن ، با مدرک دکترا و لیسانس ، یا راننده تاکسی می شن یا پیک موتوری (از این دو حالت خارج نیست) برای ادامه این مدل به مدل بالایی مراجعه فرمایین ...!

مدل رپر:
این مدل پسرا از اونایی اند که عشق آواز و رپ اند - با هرچیم دم دستشون میاد آهنگ می زنن و می خونن - تو حموم هم که دیگه واویلا .... جالب اینه که همش درحال صحبت کردن از بیرون اومدن کاستشونن ... ولی انگار نه انگار ، خبری نیست

مدل بادی بیلدینگ:
این مدل پسرا عاشق اینن که هیکل و بازوهاشون عین بادکنک باد کنه (فک می کنن خیلی جذابن) همیشه هم دستشون یه ساکه و درحال رفتن به باشگاه اند و همیشه هم بو گند عرق می دن - عاشق لباسها و تی شرت های تنگ اند قتی می بینیدشون فک می کنین الانه که منفجر بشن

مدل غیرت مند:
این مدل مردا رو به اصطلاح می گن پشت کوهی و حال دخترا رو با کارا و رفتاراشون بهم می زنند - از اونایی که سیبیل قیطونی می ذارن و یه لنگ کهنه هم دستشونه - جلوی اونا نباید بخندید ، حرف بزنین ، اعتراض کنین و از این جل بازیا .... چادرتون هم باید تو صورتتون باشه (با روبنده هم مفافقن)
ایشالا که نسل این جور مردا بزودی منقرض می شه (با همکاری انجمن زنان)



خب...اول بزن اون دست قشنگه رو ...!!!!


حالا از پسرای خوشگل سایت دعوت می کنیم افتخار بدن بیان مدلاشونو بگن ...!!!!!!!!!!



:: موضوعات مرتبط: پسرونه , ,
:: بازدید از این مطلب : 1608
|
امتیاز مطلب : 48
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()