نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

هیچکی از رفتن من غصه نخورد

هیچکی با موندن من شاد نشد

وقتی رفتم کسی قلبش نگرفت

بغض هیچ آدمی فریاد نشد

وقتی رفتم کسی گریش نگرفت

اشکشو کسی نریخت پشت سرم

راستی که بی کسی درد بدیه

منم انگار همیشه تو سفرم

وقتی رفتم کسی غصش نگرفت

وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد

دل من میخواس تلافی بکنه

پس چش هیچکسی عاشقم نکرد

وقتی رفتم نه که بارون نگرفت

هوا صاف و خیلی هم آفتابی بود

اگه شب می رفتم و خورشید نبود

آسمون خوب می دونم مهتابی بود

چشمی با رفتن من خیره نموند

به در و به آسمون و پنجره

میدونم خیلیا گفتن چیزی نیست

ماتمم نداره که ٬ بذار بره

وقتی رفتم کسی اشکش نیومد

نیومد هیچ جا صدای گریه ای

توی این دنیای بد هیچکی نداشت

از سفر رفتن من گلایه ای

هیچ کسی نگاش برام ابری نشد

زلزله هیچ دلی رو تکون نداد

راس راسی ٬ واسه کسی مهم نبود

نه که فک کنی بود و نشون نداد

چهره ی هیچ کسی پژمرده نبود

گلا اما همه پژمرده بودن

کسایی که واسشون مهم بودم

همه شاید یه جوری مرده بودن

کی میرم ؟ کجا میرم ؟ میام یا نه ؟

کسی لا اقل اینو سوال نکرد

انگاری میخوام برم خرید کنم

هیچ کسی چیزی نگفت ٬ حلال نکرد

دم رفتن کسی حرفی نمیزد

همه ساکت بودن و بی سر صدا

یه نگهبان که ما رو نگا میکرد

زیر لب گفت ٬ به سلامتی کجا ؟

اشک و خندم دو تایی کنار هم

با یه لحن مهربون جواب دادن

انگاری یه عالمه کوه های سخت

از رو شهر شونه ی من افتادن

این سوال مهربون و بی ریا

پرسش ساده یه غریبه بود

کسی که اسم منم نمیدونست

زیر چشماش غمی بود ٬ داغ و کبود

شعرمو باید یه جور عوض کنم

یا بذارمش همینجور بمونه

ته قلبم میخوام این حقیقتو

هر کسی دوس داره شعرو بخونه

دم رفتن کسی گفت سفر به خیر

که واسم غریب و ناشناخته بود

اما اون وقتی رسید که قلب من

همه ی آرزو هاشو باخته بود

بهتره اهالی رویامونو

بدون توقعی جواب کنیم

نباید حتی رو بهترین کسا

توی بدترین جاها حساب کنیم . . .


طاقت ناتمام

همنفس گلم سلام ٬ دیگه یه گوله آتیشم

مضحکه دوستم نداری ٬ دلم میخواد بیای پیشم

عجیبه ٬ وقتی نمیخوای من یکی دیوونه ترم

منتظرم ناز کنی و فقط بشینم بخرم

یکی می گفت که آدما بیشترشون اینجورین

بر عکس آرزوهاشون ٬ عاشق هم تو دورین

ولی تو چی ٬ نه دوری و ٬ نه نزدیکی دلت میخواد

اولش اینجور نبودی ٬ خوب یادمه ٬ یادت میاد ؟

باز که مث قبلیا شد ٬ باز که میذارمش کنار

چشات چه برقی میزنه تو قاب عکست رو دیوار

راستی یه چیزی رو بگم ٬ پشت سرم حرف میزنن

میگن که جادو کردنش ٬ دوستن اونا یا دشمنن ؟

همش می پرسن اون چی شد ؟ آره دیگه تو رو میگن

یکی میگفت اینجور کسا فکر یه آدم دیگن

چیکار کنم ٬ خودت بیا ٬ جواب حرفا رو بده

به قول جویا هوا ٬ بهمنه ٬ نا مساعده

به تو نمیشه راس نگم ٬ از این خیالا ترسیدم

از تو چه پنهون یه کمی پنهونی از تو رنجیدم

به اونا چیزی نمیگم ٬ به هیچکی حرفی نزدم

هرچیه من مال توام این کارا رو خوب بلدم

اما تا کی ؟ باید تا کی این نقشا رو بازی کنم ؟

حالا که راضین همه ٬ باید تو رو راضی کنم ؟

راستی عجب دنیاییه ٬ کاراش عجیب و وارونس

دیوونه کم بود ٬ خودشم از همه بیشتر دیوونس

ببین گلم ٬ بهش من ٬ طاقت شونه هام کمه

عین یاس همسایمون شاخه ی آرزوم خمه

زخم زبون آدما هر ثانیه زیاد تره

همش میگن کجاس ؟ چی شد ؟ تو رو نمیخواد ببره ؟

مادربزرگ میگفت برو طالعتو یه جا ببین

منم آوردم عکستو ٬ گفتم تو فالم اینه ٬ این . . .

همه بهم میخندیدن ٬ تو هم بودی میخندیدی؟

کاش خودتو به جای من میذاشتی و میفهمیدی

خب دیگه دردا خیلی شد ٬ به درد آوردم سرتو

گفتم شاید دریابی این دیوونه ی پرپرتو

یه سر بزن ٬ یه کار بکن ٬ اینجا یه کم آروم بشه

منم اگه دوس نداری بگو ٬ بذار تموم بشه

یه نامه ی تابستونی ٬ تو یک شب ابری تیر

تکلیفمو روشن کن و حق دل منو بگیر

دوست دارم تکراریه ٬ خیلی بهت نیاز دارم

قلبمو با هرچی توشه ٬ واست٬ تو نامت میذارم

اگه دوسم داشتی که هیچ ٬ فقط رو نامه دس بکش

اگر نه راحت بگو و بدون من نفس بکش

فقط حقیقتو بگو ٬ هرچی تو قلبت میگذره

به حرف قلبت گوش بده ٬ اینجوری خیلی بهتره


اونی که می خواستم

اونی که میخواستم عهدشو شکست و

به پای یه عشق جدید نشست و

چش روی آرزوم همیشه بست و

پشت مه پنجرمون رها شد

اونی که میخواستم مث اشک چکید و

تو طول راه یهو یک رو دید و

صدای از ما بهتر و شنید و

به خاطر هیچی ازم جدا شد

اونی که میخواستم دل ما رو برد و

تو راه که میرفت به یکی سپرد و

تو خاطرش ٬ خاطره ی ما مرد و

یکی دیگه تو رویاهاش خدا شد

اونی که میخواستم دل ازم برید و

بین گلا یه گل تازه چید و

به اونی که دلش میخواس رسید و

مثل تموم مردا بی وفا شد

اونی که میخواستم زود ازم گذشت و

یه روزی رفت و دیگه برنگشت و

منکر مجنون شد و کوه و دشت و

منکر عشق و بودن با ما شد

اونی که میخواستم زیر قولش زد و

با یکی دیگه پیش من اومد و

به خاطر اون به ما گفتش بد و

عزیزتر از دیروز و از حالا شد

اونی که میخواستم شدش از ما سرد و

پیغام دادش که دیگه برنگرد و

بد بودن ما رو بهونه کرد و

غیبش زد و یکدفعه کیمیا شد

اونی که میخواستم ما رو بد شناخت و

هستی شو پیش یکی دیگه باخت و

قصر من و با یکی دیگه ساخت و

شکر خدا باز ولی پادشا شد

اونی که میخواستم منو داد به باد و

رفت پیش اون کس که دلش میخواد و

زد زیر عشقش تا یادش نیاد و

اسم منم جز آدم بدا شد

اونی که میخواستم من و زد کنار و

خزونشو یه جوری کرد بهار و

قایم شدش تو یه عالم غبار و

تقدیر ما مثل موهاش سیا شد

اونی که میخواستم آخرش گم شد و

بازیچه ی چشمای مردم شد و

وارد عشق صد و چندم شد و

توی خیال کس دیگه جا شد

اونی که میخواستم ولی انگار مده

مال همه یه جورایی گم شده

کاش از میون غبارا بیاد و

بهم بگه هرچی میگه بیخوده


نه...دل به دل راه نداره

سوختم و آب شدم به پات

امروز و فردا نداره

خوشت میاد ببینی ٬ نه ؟

کشتن تماشا نداره

قهر میکنی ٬ ناز میکنی

ناز میکشم ٬ آشتی کنی

قصه که نیس ٬ حقیقته

دروغ و دعوا نداره

ضرب المثل دروغ میگه

نه ... دل به دل راه نداره

عاشق و طردش میکنن

تو هیچ دلی جا نداره

دوره زمونه دوره ی حرفای عاشقونه نیس

صحبت پول و شهرته ٬ صحبتی از ترانه نیس

یه روز منو خواسته بودی ٬ یه روز خیلی خوب دور

امروز چه راحت نمیخوای ٬ من بد شدم بهانه نیس

ضرب المثل دروغ میگه

نه...دل به دل راه نداره

عاشق و طردش میکنن

تو هیچ دلی جا نداره

اگه بفهمن عاشقی ٬ همه بهت بد میکنن

نسبت دیوونه میدن دست تو رو رد میکنن

اگه بخوای بجنگی با دستای شوم سرنوشت

با هرچی آدمک دارن راه تو رو سد میکنن

ضرب المثل دروغ میگه

نه...دل به دل راه نداره

عاشق و طردش میکنن

تو هیچ دلی جا نداره

بفهمه عاشقش شدی هی با تو بازی میکنه

دیوونه ٬ آزار اونم باز تو رو راضی میکنه ؟

رفتی کجا در میزنی ٬ اون خودیه رات نمیده

غریبه جای اون باشه مهمون نوازی میکنه

ضرب المثل دروغ میگه

نه...دل به دل راه نداره

عاشق و طردش میکنن

تو هیچ دلی جا نداره

کافیه چیزی بدونه ٬ کار تو دیگه مردنه

دیگه وظیفت اسمشو ٬ با صدتا جون آوردنه

یه بازی یک طرفس که آخرش مشخصه

همیشه بازنده تویی ٬ سهم اونم که بردنه

ضرب المثل دروغ میگه

نه...دل به دل راه نداره

عاشق و طردش میکنن

تو هیچ دلی جا نداره

اگه بگی دوسش داری ٬ اون تو رو یادش نمیاد

فرقی نداره که چه قدر ٬ چه کم بدونه ٬ چه زیاد

باید هنر پیشه باشی تا نقشو خوب بازی کنی

یعنی که وانمود کنی یه جور از بدت بیاد

ضرب المثل دروغ میگه

نه...دل به دل راه نداره

عاشق و طردش میکنن

تو هیچ دلی جا نداره

عاشق دیگه تو عصر ما هیچ جایی حرمت نداره

انگار کسی نمره ی خوب واسه شجاعت نداره

شاید یه جوری شده که هیچ آدمی تو عصر ما

برای انتخاب شدن اصلا لیاقت نداره

ضرب المثل دروغ میگه

نه...دل به دل راه نداره

عاشق و طردش میکنن

تو هیچ دلی جا نداره

رنگ گل دسته گلا فقط رز زرده ٬ همین

عاشق هرکی که بشی عاقبتش درده ٬ همین

هرکی به گمشده داره ٬ تموم دلخوشیش اینه

اگر یه روز معجزه شه ٬ اگر که برگرده همین

ضرب المثل دروغ میگه

نه...دل به دل راه نداره

عاشق و طردش میکنن

تو هیچ دلی جا نداره

زمونمون عوض شده دوره نفرینه و جنگ

زیاد شدیم ٬ زیاد شده آدم بدرنگ و دورنگ

قلب کوچیک عاشقو با یه اشاره میشکنه

اون کسی که دوسش داره ٬ با تیر کمون یا چوب وسنگ

ضرب المثل دروغ میگه

نه...دل به دل راه نداره

عاشق و طردش میکنن

تو هیچ دلی جا نداره

تا بدونه عاشقشی میره و پیدا نمیشه

میگی میخوام ببینمت میگه نه حالا نمیشه

با هدیه ی تولدش میخاوی یه جوری ببینیش

میخوای یه جوری بفرست ٬ ببخشید اما نمیشه

ضرب المثل دروغ میگه

نه...دل به دل راه نداره

عاشق و طردش میکنن

تو هیچ دلی جا نداره

اگر که حدسم بزنه نمیدونی چیکار کنی

عاشقی خب ٬ مگه میشه از عاشقی فرار کنی ؟

فکر میکنی اون بدونه خیلی کارت راحت تره

حتی تو رویاهات میخوای که اونو بی قرار کنی

ضرب المثل دروغ میگه

نه...دل به دل راه نداره

عاشق و طردش میکنن

تو هیچ دلی جا نداره

هر جور که بود چه خوب چه بد ٬ آروم شدی

یه کم گذشت و دیدی که مردی دیگه حروم شدی

یه روزی چش وا میکنی که خودتم نمیشناسی

فقط تو آینه میبینی آخرشه تموم شدی

مجموعه اشعار مریم حیدرزاده , ,
:: بازدید از این مطلب : 1309

|
امتیاز مطلب : 44
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

طعم تلخ واقعیت

بذار یواش شروع کنم ٬ همنفس گلم ٬ سلام

آرزوهام راضی شدن ٬ دیگه بهت نمیرسم

گفتم چیا گفتی بهم ٬ گفتی که آینده داری

دنیا همش عاشقی نیس٬ گریه داری ٬ خنده داری

گفتم که گفتی من باشم ٬ به لحظه هات نمیرسی

به قول دل شاید دلت گرو باشه پیش کسی

خلاصه گفتم که چشات قصد رسیدن نداره

رویاها کاله و دسات خیال چیدن نداره

گفتم که گفتی زتدگیت غصه داره ٬ سفر داره

هم واسه من هم واسه تو با هم بودن خطر داره

گفتم تو گفتی رویاها مال شبای شاعراس

شهامتو کسی داره که شاعر مسافراس

مسافرا اون آدمان که با حقیقت می مونن

تلخیاشو خوب می چشن ٬ غصه هاشو خوب میدونن

گفتم فقط میخوای واست یه حس محترم باشم

عاشقیمو قایم کنم ٬ تو طالع تو کم باشم

گفتم که گفتی ما دو تا به درد هم نمیخوریم

ولی یه جا مثل همیم ٬ هردومون از غصه پریم

گفتم تو گفتی میتونیم یادی کنیم از همدیگه

اما کسی به اون یکی لیلی و مجنون نمیگه

گفتم تو گفتی سهممون از زندگی جدا جداست

حرف تو رو چشم منه اما اینام دست خداس

هرچی که تو گفته بودی گفتم به دل بی کم و بیش

حال خودم ؟ نه راه پس مونده برام نه راه پیش

این حرفای خودت بوده ٬ از من دیوونه تر دیدی ؟

اصلا نگفتم اینا رو خودت دیدی یا شنیدی

دلم که حرفاتو شنید اول که باورش نشد

ولی نه ٬ بهتره بگم ٬ نفهمیدش ٬ سرش نشد

یه جوری مات و غم زده فقط به دورا خیره شد

رنگ از رخش ٬ نه نپرید ٬ شکست و مرد و تیره شد

بلور رویاهام ولی چکید مث خواب تگرگ

آرزوهام از هم ٬ رسید ته کوچه ی مرگ

راستش ازم چیزی نموند به جز همین جسم ظریف

خوب میدونی چی میکشه غریب تو خونه ی حریف

نگی چرا نوشته هام لطیف و عاشقونه نیست

رویا و آرزوم که هیچ ٬ حتی دل دیوونه نیست

زیبا باید تنهایی من این نامه رو سیا کنم

رسم گذشته ها میگه باید به تو نگا کنم

حرفاتو گفتم به خودت ٬ ببینی راستی تو زدی

اصلا توی ذات تو هست ٬ یه همچی چیزی بلدی ؟

اگر تو بیداری بودم ٬ بشین میادش خبرم

اگر نگفتی بنویس ٬ من میخوام از خواب بپرم

دوست دارم ٬ چه توی خواب چه توی مرگ و بیداری

فدای یه تار موهات ٬ که تو منو دوس نداری

مواظب آدما باش ٬ زندگی گرگه زیبا جون

خدای رویای منم ٬ هنوز بزرگه زیباجون


غصه نخور مسافر

غصه نخور مسافر ٬ اینجا ما هم غریبیم

از دیدن نور ماه یه عمره بی نصیبیم

فرقی نداره بی تو بهارمون با پاییز

نمیبینی که شعرام همه شدن غم انگیز

غصه نخور مسافر اونجا هوا که بد نیست

اینجا ولی آسمونم باریدنم بلد نیست

غصه نخور مسافر ٬ فدای قلب تنگت

فدای برق ناز اون چشمای قشنگت

غصه نخور مسافر تلخه هوای دوری

من که خودم میدونم که تو چقدر صبوری

غصه نخور مسافر بازم میای به زودی

ما رو بگو چه کردیم از وقتی تو نبودی ؟

غصه نخور مسافر ٬ غصه اثر نداره

از دل تو میدونم هیچکس خبر نداره

غصه نخور مسافر رفتیم تو ماه اسفند

اردیبهشت که میشه تو برمیگردی ٬  لبخند

غصه نخور مسافر همیشه اینجوری نیست

همیشه که عزیزم راهت به این دوری نیست

غصه نخور مسافر ٬ غصه نخور ستاره

غصه نخور مگه تو کنار دریا نیستی ؟

من چشم به رات میمونم ٬ ببین تو تنها نیستی

غصه نخور مسافر ٬ غصه کار گلا نیست

سفر یه امتحانه ٬ به جون تو بلا نیست

غصه نخور مسافر تو خود آسمونی

در آرزوی روزی که بیای و بمونی


نامه ی یک متهم

شاکی پرونده سلام ٬ درسته من متهمم

حتی برای متهم شدن پیش تو هم کمم

چه ذوقی کردم شنیدم گفتی شکایت میکنی

اما دلم گرفت که گفتی منو اذیت میکنی

من تو رو اذیت میکنم ٬ منی که میمیرم برات

من که به تندی میشکنم زیر تولد نگات

تو حکم من نوشته بود طبق مواد بیست و یک

تو روزگار من و تو این کارا عاقلانه نیست

معلومه عاقلانه نیست ٬ عاشق که عاقل نمیشه

ولی با این جواب من که حکمی باطل نمیشه

شاکی محترم ٬ گلم ٬ بگو که زندونیم کنن

بگو پیش پای چشات ٬ یک شبه قربونیم کنن

بگو به افتخار تو ۲ بیان منو دار بزنن

علت دیوونگیمو ٬ تو کوچه ها جار بزنن

بگو که از رو قصمون کلی لالایی بسازن

عکسای زیبا رو ولی ٬ اینجا و اونجا نندازن

آ]ه حسودی میکنم بفهمن این رازو همه

فردا تقلب کنن از جنون این متهمه

دوس ندارم زیبای من از هرکسی شاکی باشه

متهم اون نباید تو کره ی خاکی باشه

شاکی من ٬ قانون میگه : به هرکی رو کنه جنون

چون قانونو نمیشناسه ٬ دیگه نه تنبیه و نه اون

متهمت اما میخواست شامل این بندا نشه

به خاطر همین داره بارای عقلو میکشه

نشسته تنها این گوشه ٬ بدون حامی و وکیل

کلی خوشش اومده از عشق تو و جرم و دلیل

خوب میدونه اگه وکیل ببنده این پرونده رو

میچینه از لبای تو ٬ گلای سرخ خنده رو

درسته که عاشقتم ٬ اما مگه من دیوونم

خنده رو از تو بگیرم که بی چشات نمیتونم

خلاصه که شاکی ما ٬ صاحب پرونده ی من

خاطره ی گذشته هام ٬ مالک آینده ی من

متهمت قصدی نداشت ٬ عاشقیشو به دل نگیر

فقط اونو قبول بکن به چشم مجرمی اسیر

اینجا وکیلی نمیاد که بگه من جنون دارم

چون اگه آزادم کنن باز سرتو درد میارم

شاکی نازنین من ٬ مزاحمت شدم ٬ ببخش

مثل تمام لحظه ها بتاب و آروم بدرخش

متهمت قول میده که دیگه به تو نامه نده

درسته دیوونس ولی موندن رو قولو بلده

فک نکنی نامه ی من شده مث دفاعیه

شاکی گل نشون ندی این مدرکو به قاضیه

نشون بدی اونم میگه به خاطر درد جنون

متهمت گناه داره بگذر از اتهام اون

ولی تو این کارو نکن ٬ میخوام اسیری بکشم

تابلوی چشمای تو رو ناز و کویری بکشم

فدای چشمات که تو نور هزار و صد رنگ میشه

زرد پاییزی میپوشی ٬ چشات چه خوش رنگ میشه

راحت شدی از دست من با شعر و عشق و التماس

نمیگم اما نمیام بیرون از این رخت و لباس

یادت باشه لحظه ی صدور حکم تو محکمه

دلت نسوزه ٬ نگذری از تقصیر متهمه

شاکی هیچ کسی نشو ٬ فقط اینو ازت میخوام

فدای شاکی گل و جرم و جنون و اتهام

الهی دروازه ی بخت به روت همیشه وا بشه

دست به خاکستر بزنی ٬ الهی که طلا بشه

متهم هرچی ردیف ٬ ردیف پنج و دو و سه

نمیذارم تو عاشقی کسی به گردم برسه



:: موضوعات مرتبط: مجموعه اشعار مریم حیدرزاده , ,
:: بازدید از این مطلب : 1320
|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

طعم تلخ واقعیت

بذار یواش شروع کنم ٬ همنفس گلم ٬ سلام

آرزوهام راضی شدن ٬ دیگه بهت نمیرسم

گفتم چیا گفتی بهم ٬ گفتی که آینده داری

دنیا همش عاشقی نیس٬ گریه داری ٬ خنده داری

گفتم که گفتی من باشم ٬ به لحظه هات نمیرسی

به قول دل شاید دلت گرو باشه پیش کسی

خلاصه گفتم که چشات قصد رسیدن نداره

رویاها کاله و دسات خیال چیدن نداره

گفتم که گفتی زتدگیت غصه داره ٬ سفر داره

هم واسه من هم واسه تو با هم بودن خطر داره

گفتم تو گفتی رویاها مال شبای شاعراس

شهامتو کسی داره که شاعر مسافراس

مسافرا اون آدمان که با حقیقت می مونن

تلخیاشو خوب می چشن ٬ غصه هاشو خوب میدونن

گفتم فقط میخوای واست یه حس محترم باشم

عاشقیمو قایم کنم ٬ تو طالع تو کم باشم

گفتم که گفتی ما دو تا به درد هم نمیخوریم

ولی یه جا مثل همیم ٬ هردومون از غصه پریم

گفتم تو گفتی میتونیم یادی کنیم از همدیگه

اما کسی به اون یکی لیلی و مجنون نمیگه

گفتم تو گفتی سهممون از زندگی جدا جداست

حرف تو رو چشم منه اما اینام دست خداس

هرچی که تو گفته بودی گفتم به دل بی کم و بیش

حال خودم ؟ نه راه پس مونده برام نه راه پیش

این حرفای خودت بوده ٬ از من دیوونه تر دیدی ؟

اصلا نگفتم اینا رو خودت دیدی یا شنیدی

دلم که حرفاتو شنید اول که باورش نشد

ولی نه ٬ بهتره بگم ٬ نفهمیدش ٬ سرش نشد

یه جوری مات و غم زده فقط به دورا خیره شد

رنگ از رخش ٬ نه نپرید ٬ شکست و مرد و تیره شد

بلور رویاهام ولی چکید مث خواب تگرگ

آرزوهام از هم ٬ رسید ته کوچه ی مرگ

راستش ازم چیزی نموند به جز همین جسم ظریف

خوب میدونی چی میکشه غریب تو خونه ی حریف

نگی چرا نوشته هام لطیف و عاشقونه نیست

رویا و آرزوم که هیچ ٬ حتی دل دیوونه نیست

زیبا باید تنهایی من این نامه رو سیا کنم

رسم گذشته ها میگه باید به تو نگا کنم

حرفاتو گفتم به خودت ٬ ببینی راستی تو زدی

اصلا توی ذات تو هست ٬ یه همچی چیزی بلدی ؟

اگر تو بیداری بودم ٬ بشین میادش خبرم

اگر نگفتی بنویس ٬ من میخوام از خواب بپرم

دوست دارم ٬ چه توی خواب چه توی مرگ و بیداری

فدای یه تار موهات ٬ که تو منو دوس نداری

مواظب آدما باش ٬ زندگی گرگه زیبا جون

خدای رویای منم ٬ هنوز بزرگه زیباجون


غصه نخور مسافر

غصه نخور مسافر ٬ اینجا ما هم غریبیم

از دیدن نور ماه یه عمره بی نصیبیم

فرقی نداره بی تو بهارمون با پاییز

نمیبینی که شعرام همه شدن غم انگیز

غصه نخور مسافر اونجا هوا که بد نیست

اینجا ولی آسمونم باریدنم بلد نیست

غصه نخور مسافر ٬ فدای قلب تنگت

فدای برق ناز اون چشمای قشنگت

غصه نخور مسافر تلخه هوای دوری

من که خودم میدونم که تو چقدر صبوری

غصه نخور مسافر بازم میای به زودی

ما رو بگو چه کردیم از وقتی تو نبودی ؟

غصه نخور مسافر ٬ غصه اثر نداره

از دل تو میدونم هیچکس خبر نداره

غصه نخور مسافر رفتیم تو ماه اسفند

اردیبهشت که میشه تو برمیگردی ٬  لبخند

غصه نخور مسافر همیشه اینجوری نیست

همیشه که عزیزم راهت به این دوری نیست

غصه نخور مسافر ٬ غصه نخور ستاره

غصه نخور مگه تو کنار دریا نیستی ؟

من چشم به رات میمونم ٬ ببین تو تنها نیستی

غصه نخور مسافر ٬ غصه کار گلا نیست

سفر یه امتحانه ٬ به جون تو بلا نیست

غصه نخور مسافر تو خود آسمونی

در آرزوی روزی که بیای و بمونی


نامه ی یک متهم

شاکی پرونده سلام ٬ درسته من متهمم

حتی برای متهم شدن پیش تو هم کمم

چه ذوقی کردم شنیدم گفتی شکایت میکنی

اما دلم گرفت که گفتی منو اذیت میکنی

من تو رو اذیت میکنم ٬ منی که میمیرم برات

من که به تندی میشکنم زیر تولد نگات

تو حکم من نوشته بود طبق مواد بیست و یک

تو روزگار من و تو این کارا عاقلانه نیست

معلومه عاقلانه نیست ٬ عاشق که عاقل نمیشه

ولی با این جواب من که حکمی باطل نمیشه

شاکی محترم ٬ گلم ٬ بگو که زندونیم کنن

بگو پیش پای چشات ٬ یک شبه قربونیم کنن

بگو به افتخار تو ۲ بیان منو دار بزنن

علت دیوونگیمو ٬ تو کوچه ها جار بزنن

بگو که از رو قصمون کلی لالایی بسازن

عکسای زیبا رو ولی ٬ اینجا و اونجا نندازن

آ]ه حسودی میکنم بفهمن این رازو همه

فردا تقلب کنن از جنون این متهمه

دوس ندارم زیبای من از هرکسی شاکی باشه

متهم اون نباید تو کره ی خاکی باشه

شاکی من ٬ قانون میگه : به هرکی رو کنه جنون

چون قانونو نمیشناسه ٬ دیگه نه تنبیه و نه اون

متهمت اما میخواست شامل این بندا نشه

به خاطر همین داره بارای عقلو میکشه

نشسته تنها این گوشه ٬ بدون حامی و وکیل

کلی خوشش اومده از عشق تو و جرم و دلیل

خوب میدونه اگه وکیل ببنده این پرونده رو

میچینه از لبای تو ٬ گلای سرخ خنده رو

درسته که عاشقتم ٬ اما مگه من دیوونم

خنده رو از تو بگیرم که بی چشات نمیتونم

خلاصه که شاکی ما ٬ صاحب پرونده ی من

خاطره ی گذشته هام ٬ مالک آینده ی من

متهمت قصدی نداشت ٬ عاشقیشو به دل نگیر

فقط اونو قبول بکن به چشم مجرمی اسیر

اینجا وکیلی نمیاد که بگه من جنون دارم

چون اگه آزادم کنن باز سرتو درد میارم

شاکی نازنین من ٬ مزاحمت شدم ٬ ببخش

مثل تمام لحظه ها بتاب و آروم بدرخش

متهمت قول میده که دیگه به تو نامه نده

درسته دیوونس ولی موندن رو قولو بلده

فک نکنی نامه ی من شده مث دفاعیه

شاکی گل نشون ندی این مدرکو به قاضیه

نشون بدی اونم میگه به خاطر درد جنون

متهمت گناه داره بگذر از اتهام اون

ولی تو این کارو نکن ٬ میخوام اسیری بکشم

تابلوی چشمای تو رو ناز و کویری بکشم

فدای چشمات که تو نور هزار و صد رنگ میشه

زرد پاییزی میپوشی ٬ چشات چه خوش رنگ میشه

راحت شدی از دست من با شعر و عشق و التماس

نمیگم اما نمیام بیرون از این رخت و لباس

یادت باشه لحظه ی صدور حکم تو محکمه

دلت نسوزه ٬ نگذری از تقصیر متهمه

شاکی هیچ کسی نشو ٬ فقط اینو ازت میخوام

فدای شاکی گل و جرم و جنون و اتهام

الهی دروازه ی بخت به روت همیشه وا بشه

دست به خاکستر بزنی ٬ الهی که طلا بشه

متهم هرچی ردیف ٬ ردیف پنج و دو و سه

نمیذارم تو عاشقی کسی به گردم برسه



:: موضوعات مرتبط: مجموعه اشعار مریم حیدرزاده , ,
:: بازدید از این مطلب : 1135
|
امتیاز مطلب : 31
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

آخر یه روز دق می کنم فقط به خاطر تو

دنیا رو عاشق می کنم فقط به خاطر تو

شب به بیابون می زنم فقط به خاطر تو

رو دست مجنون میزنم فقط به خاطر تو

تو نمی خوای بیای پیشم فقط به خاطر من

من دلم و خون می کنم فقط به خاطر تو

از دور تماشا می کنی فقط به خاطر من

من دل و رسوا می کنم فقط به خاطر تو

از خوبیات کم می کنی فقط به خاطر من

رشته رو محکم می کنم فقط به خاطر تو

تو خودت رو گم می کنی فقط به خاطر من

من خودم و گم می کنم فقط به خاطر تو

شعله رو خاموش می کنی فقط به خاطر من

شب رو فراموش می کنم فقط به خاطر تو

تو خنده هات غم می زنی فقط به خاطر من

دنیا رو بر هم میزنم فقط به خاطر تو

یه روز میشم بی آبرو فقط به خاطر تو

قربونی یه جست و جو فقط به خاطر تو

تو هم یه روز میری سفر فقط به خاطر من

خیره میشن چشام به در فقط به خاطر تو

به من تو میگی دیوونه فقط به خاطر من

جملت به یادم میمونه فقط به خاطر تو

تو من و بیرون میکنی فقط به خاطر من

قلبم و ویرون می کنم فقط به خاطر تو

میگی که از سنگ دلت فقط به خاطر من

یه عمره که تنگه دلم فقط به خاطر تو

تو گفتی عاشقی بسه فقط به خاطر من

دنیا واسم یه قفسه فقط به خاطر تو

میری سراغ زندگیت فقط به خاطر من

من میسوزم تو تشنگیت فقط به خاطر تو

تو میگی عشق یه عادته فقط به خاطر من

دلم پر از شکایته فقط به خاطر تو

میگیری از من فاصله فقط به خاطر من

دست میکشم از هر گله فقط به خاطر تو

تو میگی از اینجا برو فقط به خاطر من

رفتم به احترام تو فقط به خاطر تو

رد میشی از مقابلم فقط به خاطر من

مونده سرقرار دلم فقط به خاطر تو

ناز میکنی برای من فقط به خاطر من

من میشینم به پای تو فقط به خاطر تو

نیستی کنار پنجره فقط به خاطر من

دل نمیتونه بگذره فقط به خاطر تو

تو من رو یادت نمیاد فقط به خاطر من

دلم کسی رو نمیخواد فقط به خاطر تو

میگذری از گذشته ها فقط به خاطر من

میرم توی نوشته ها فقط به خاطر تو

تو منو تنها میذاری فقط به خاطر من

من خودم و جا میذارم فقط به خاطر تو

دل رو گذاشتی بی جواب فقط به خاطر من

یه عمر میکشم عذاب فقط به خاطر تو

دلت شکسته میدونم فقط به خاطر من

منم یه خسته میدونی فقط به خاطر تو

آخر ازم جدا شدی فقط به خاطر من

من مشغول دعا شدم فقط به خاطر تو


رفع زحمت

حافظ کنار عکس تو من باز نیت می کنم

انگار حافظ با من و من با تو صحبت می کنم

وقت قرار ما گذشت و تو نمیدانم چرا

دارم به این بدقولیت دیریست عادت می کنم

چه ارتباط ساده ای بین من و تقدیر هست

تقدیر ویران می کنم من هم مرمت می کنم

در اشتباهی نازنین تو فکر کردی این چنین

من دارم از چشمان زیبایت شکایت می کنم

نه مهربان من بدان بی لطف چشم عاشقت

هرجای دنیا که روم احساس غربت می کنم

بر روی باغ شانه ات هر وقت اندوهی نشست

در حمل بار غصه ات با شوق شرکت می کنم

یک شادی کوچک اگر از روی بام دل گذشت

هرچند اندک باشد آن را با تو قسمت می کنم

خسته شدی از شعر من زیبا اگر بد شد ببخش

دلتنگ و عاشق هستم اما رفع زحمت می کنم

 


زمزمه ای پای گهواره

لالالا دونه های سرخ گیلاس

چه چشمایی داری تو رنگ الماس

لالالا عاشقونه زیر بارون

به یاد زلفای بی تاب مجنون

لالالا عاشقای خیس گریه

دروغی خنده و راستی گلایه

لالالا عاشقی از بی حواسی

جای مهر و محبت ناسپاسی

لالالا رفتنای تا همیشه

تموم شد قصه ی فرهاد و تیشه

لالالا قصه ی درد کلاغه

که عمرش رو گذاشت پای علاقه

لالالا قایق و دریا و پارو

یه تخت راحت از چوبای گردو

لالالا فال قهوه توی فنجون

همش می پرسم از برگشتن اون

لالالا خوابای آروم و رنگی

کنار بوته های توت فرنگی

لالالا رویاهای پرتقالی

هزار تا آرزو اما خیالی

لالالا با تو بودن تا قیامت

نگو نه خوندم از چشمات ندامت

لالالا خواب من آشفته تر شد

تو رفتی و دل من در به در شد

لالالا خواب بدون تو حرومه

دیگه کار من و قلبم تمومه

دم آخر نوشتم به لالایی

شاید پیغام بدی این بار کجایی

لالالا بی وفا چشماتو تر کن

یه بار موند و هزار بارم سفر کرد

لالالا موقع رفتن به من گفت

واسه برگشتنش کلی خبر کرد

لالالا خوش باشی رویای نازم

دیگه نیستم واست شعری بسازم

فدای اون چشای بی وفات شم

دیگه رفتم که راس راسی فدات شم

لالالا شمع و شمعدون و شکایت

میمیرم من واست تا بی نهایت


آنجا نمی ماند

به من او گفت فردا می رود اینجا نمی ماند

و پرسد دلم دلم او گفت : نه تنها نمی ماند

به او گفتم که چشمان تو جادو کرده این دل را

و گفت این چشم ها که تا ابد زیبا نمی ماند

به او گفتم دل دریایی ام قربانی چشمت

ولی او گفت این دل دائما دریا نمی ماند

به او گفتم که کم دارم تو را رویای کمرنگم

و پاسخ داد او در عصر ما رویا نمی ماند

به او گفتم که هرشب بی نگاه تو شب یلداست

ولی گفت او کمی که بگذرد یلدا نمی ماند

به او گفتم قبولم کن که رسوایت شوم او گفت

کسی که عشق را شرطی کند رسوا نمی ماند

و حق با اوست عاشق شو همین و هرچه بادا باد

چرا که در مسیر عاشقی اما نمی ماند

خدایا خط بکش بر دفتر این زندگی اما

به من مهلت بده تا بشنوم آن جا نمی ماند



:: موضوعات مرتبط: مجموعه اشعار مریم حیدرزاده , ,
:: بازدید از این مطلب : 1178
|
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

به خاطر من نرو به شونه هام تکیه کن

بغضتو بشکن آروم بشین پیشم گریه کن

خسته نشو که اینجا آدم مهربون نیس

ستاره ی بختمون تو اوج کهکشون نیس

به خاطر من بمون به خاطرت می مونم

خودم ستارت میشم تو میشی آسمونم

با پر کشیدن تو چیزی عوض نمیشه

فقط یه غم میمونه تو قلب من همیشه

به خاطر من بخون صدات شبیه دریاس

لحن طلایی تو خودش برام یه دنیاس

تحملت کجا رفت چاره ی تو سفر نیس

تو دنیامون هیچکسی از من دیوونه تر نیس

به خاطر من بخواب ٬ چشماتو رو هم بذار

تو گلدون سفالیت گلای مریم بذار

بذار که عطر این عشق بیفته دست نسیم

بذار همه بدونن آخر به هم می رسیم

به خاطر من بخند تا دوباره بهار شه

دختر قلعه ی نور اسب طلا سوار شه

با رفتنت زندگی چیزی به جز قفس نیس

هوای بی تو بودن خالیه ٬ توش نفس نیس

به خاطر من بیا که من برات میمیرم

بیا و فریاد بزن حرفمو پس میگیرم

به خاطر من بگو ٬ بگو جایی نمیری

بگو که موندگاری ٬ حرفتو پس میگیری

منم به خاطر تو خط میکشم رو دنیا

یا تو یا هیچکس میشه قرار آخر ما

|


مقدمه کتاب (( دیگه میذارمت کنار ))

چه کنم ٬ دوستش دارم ٬ شوخی که نیست ٬ حرف یک عمر در به دری است ٬ صحبت کلی آوارگی است

شکایتی نیست ٬ حرف شکایت که در عشق بیاید باید فاتحه ی این حکایت را خواند . شما هم بدانید ٬

بد نیست ٬ تازه بعد یه عمری عاشقی ٬ همین امشب پاییزی از من پرسید : مگر تو دوستم داری ؟ و من

یقین دارم ٬ دیوانه تر از مجنون ٬ خیره به پرسش عجیبش ٬ هفت آسمان حیرت را سیر کردم و برگشتم ٬

راستی ! گفتم برگشتم ٬ او هم برگشت . درست است ٬ از سفر آن سوی اقیانوسش برگشت ٬ اما نه

پیش من . او مال همه است و من آرزو می کنم هیچکس مال او نباشد ٬ اما مگر می شود .

او حرفی نزد ٬ ننوشت ٬ سکوت کرد ٬ اما جوری به بی قانونی غرور شکسته ی یک عمر عاشقی ام

برنخورد فهماند که قصد دارد مرا کنار بگذارد ٬ اسم این کتاب را اسیر پرانتزی کردم که نشان بدهد حرف

اوست ٬ همیشه حرف ٬ حرف اوست . نه فقط حالا . راستی آخرین باری که با التماس دفترم را نوشت ٬

جمله ای نوشت که آرزو می کنم به آستان نیلوفری چشمان روشنش برنخورد ٬ اما جمله اش درست

مثل حرف آدم بزرگ هایی بود که به بهانه ی مصلحتی بزرگ شدن فرزند کوچکشان برایش عروسک

نمی خرند و او تنها نوشت که لیاقت از من و امثال من بیشتر است . میدانست من هم بچه ام ٬ هم

عروسک می خواهم ٬ هم هیچکس اندازه ی من دیوانه اش نیست و هم صحبت این حرف ها نیست

کافی است ٬ این دو خط آخر را برای خودش می نویسم ٬ زیبا خوشحالم که مرا دور نمی اندازی و تنها

میگذاریم کنار . میدانی همیشه رسم است چیزهایی را کنار بگذارند که حدس بزنند یک روز یا یک وقت

دیگر دوباره لازمشان شود ٬ پس نگهش می دارند ٬ اما چیزی را که دور بیندازند ٬ هم دور است ٬ هم

رفته است و هم دوباره لازم شدنی در کار نیست . من راضیم به همه چیز ٬ هرچیز که جوری به تو

مربوط می شود ٬ میدانم جمله ای که نام کتاب است ٬ حرف دل توست . باز گلی به جمال گلت که حرف

دلت را با شهامت می زنی لااقل به دیوانه ای مثل من میفهمانی و من این گونه آن را در گیومه ای از تو

نقل می کنم :

 

                                           (( درست مث تقویمی که عوض میشه سربهار

                                                 میندازمت یه گوشه و دیگه میذارمت کنار ))

 


نمیدونن تو بهانه ی منی

همه میگن تو منو دوس نداری

همشون پشت سر تو بد میگن

نمیدونن تو از آسمون میای

خودشون اهل یه دنیای دیگن

همه میگن اسمشه تو با منی

توی قلب تو یه کم جا ندارم

روی اسم تو باید خط بکشم

برم و چشماتو تنها بذارم

اونا از چشمای تو بی خبرن

نمیدونن که نگات نفس داره

اونا غافلن که چشم روشنت

توی نور ماه نقره دس داره

همه دوس دارن ازت دس بکشم

همشون بهم میگن دیوونه ای

نمیدونن تو برام بهانه ای

معنی شعرای عاشقانه ای

همه میگن پیش اون کسی برو

که یه کم قدر نگاتو بدونه

همه با دس هی منو نشون میدن

میگن این دیوونه سا این همونه

تو رو با خیلیا دیدن همشون

هی میگن تو بی وفایی میکنی

به منم میگن داری محبت و

از چشای اون گدایی می کنی

ولی من به اونا گوش نمیکنم

تو تمام هستی و بهانمی

توی سایه روشنای شعر و درد

تو اهورایی ترین ترانمی

همه میگن یکی از همین روزا

واسه ی همیشه از پیشم میری

جلوی چشمای بی قرار من

یکی دیگه رو تو آغوش میگیری

اما من باورشون نمی کنم

اونا از عمق دلت بی خبرن

تو روی ابرای آسمونی و

اونا اینجا تو زمین پشت درن

راز چشماتو ولی من میدونم

میشینم تا تو مال خودم بشی

میمیرم تا از یه راه دور بیای

باز بهونه ی تولدم بشی



:: موضوعات مرتبط: مجموعه اشعار مریم حیدرزاده , ,
:: بازدید از این مطلب : 1304
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

 

پيمان سبز


آن روز در نگاه تو و خنده بهار
مي شد به منتهاي شكفتن اشاره كرد
مي شد ميان چشمك ياس و نسيم صبح
ل را فداي چشم نجيب ستاره كرد
هر صبح با صداي تو بيدار مي شوم
در قلب من هميشه مي آيد صداي تو
هر چه نگاه عاطفه و اشك شبنم ست
با قطره هاي ساكت باران فداي تو
اي انتظار خسته گل هاي رازقي
تو يادگار ميخك و ياس و شقايق ي
تو بردي از ميان سكوتم دل مرا
تو معني سرودن پاك حقايقي
تو جاده رسيدن قلبي به آسمان
من بي تو ذره ذره بدان آب مي شوم
تا سرزمين سبز تجسم مي آيم و
در بين راه عاشق مهتاب مي شوم
تو با وفاترين افق دور مبهمي
يادت كنار ساحل دل تاب مي خورد
هر قوي تشنه اي كه ترك مي خورد دلش
از بركه لطيف دلت آب مي خورد
نقاشي تمام افقهاي عالمي
نقاشي ام بدون تو بي رنگ مي شود
در شعر من هميشه تو معناي بودني
قلب غزل براي تو دلتنگ مي شود
تو قصه مهاجرت غم ز شهر عشق
تو ماندني ترين گل خوشبوي ميخكي
تنها تو بال عاطفه را ناز ي كني
تو مهربان ترين گل زيباي پيچكي
تب مي كند بدون تو احساس پاك عشق
جز تو چه كس نگاه مرا ناز ميكند
جز تو چه كس نگاه مرا ناز ميكند
جز تو چه كس كنار دلم مي نشيند و
روح مرا روانه پرواز ميكند
هر وقت شهر پنجره ها باز ميشود
من ابتداي نام ترا گوش مي كنم
وقتي به عشق مي رسم از لذت نگاه
غم را به حرمت تو فراموش ميكنم
آن لادني كه كاشته اي در دلم هنوز
گاهي دلش براي دلت شور مي زند
پروانه اي ز باغ تبسم مي آيد و
دل را به سوي شمع پر از نور مي زند
احساس من هميشه پر از قطره هاي عشق
قلبم بدون نام تو دلگير مي شود
هر صبح نغمه هاي من و قلب عاشقم
بر برگ هاي عاطفه تكثير مي شود
تو بهترين حكايت گل هاي نرگسي
با چشم تو نگاه پر از ياس مي شود
در لا به لاي عاطفه هاي نوازشت
عطر نجيب خاطره احساس مي شود
تا آخرين نگاه به ياد توام بدان
دل هر چه مي كند همه آن براي تو
قلب مرا كه برده اي و رفته ام ز دست
قلب تمام عشق پرستان فداي تو

زندگي

در حيرتم ز ثانيه هاي بهار عمر
در حسرت عبور شكيباي زندگي
در انتظار طايفه سبز بودنم
در انتظار رويش ميناي زندگي
در زندگي تمام غزل ها سراب بود
شعري نماند در دل شيداي زندگي
تو تا كنون تراوش يك اشك ديده اي
كه پر كند سراسر درياي زندگي
شب تا سحر ميان نقابي ز فاصله
من بودم و تفكر فرداي زندگي
آن دور دست كوچه آلاله هاي سرخ
يك كودك آمده به تماشا ي زندگي
پس زندگي چه بود جز آهنگ يك نفس
موسيقي تبسم و غوغاي زندگي
اي كاش مي شد از گل آلاله كلبه ساخت
در آن نشست و رفت به دنياي زندگي
مفهوم زندگي نه به معناي بودنست
در يك گل است لذت معناي زندگي
يك جرعه عشق با كمي از شهد عاطفه
اينست راز سبز مداواي زندگي
گلدان لاله هاي شفق خشك شد ز غم
در انتظار ياس شكوفاي زندگي
من ماندم و كبوتر و يك باغ آرزو
در جستجوي لذت و گرماي زندگي
يعني كجاست آن سر دنياي آرزو
كم كهن ز شرح حال دارزاي زندگي

 

 

پاييز و بچه ها

مهر آمد و دوباره گلستان سبز عشق
با عطر ياد و خاطره هايش چعه ديدني ست
آهنگ پاك زمزمه غنچه هاي ناز
از لابه لاي وسعت سبزش شنيدني ست
مهر آمد و تبسمي از جنس نو بهار
روي لبان پاك و لطيف بنفشه هاست
گلبوته هاي شادي و شور و نشاط و عشق
دسته گلي ست آبي و در دست بچه هاست
مهر آمد و طلوع نجيب و بهاريش
در جاي جاي دفتر دل سبز و ماندني ست
شعر بلند خاطره هاي بهار شوق
در روزهاي آبي و بي كينه خواندني ست
مهر آمد و نويد شكفتن و يك حضور
دل ها همه به پاكي برگ شقايق ست
مي گفت باغبان كه بدانيد قدر آن
چون بهترين و سبزترين دقايق ست
در گلستان سبز پر از عطر ياس عشق
آينه هاي عشق و صفا رو بروي ماست
مهر آمد و درين تپش قلب زندگي
پرواز تا شكفته شدن آرزوي ماست

 

عشق يعني


اي پناه قلبهاي بي پناه اي اميد آسمان هاي غريب
اي به رنگ اشك هاي گرم شمع اي چنان لبخند ميخك ها نجيب
اي دواي درد دلهاي اسير اي نگاهت مرهم زخم بهار
اي عبور تو غروب آرزو اي ز شبنم هاي رويا يادگار
كوچه دل با تو زيبا ميشود
تو شفا بخش نگاه عاشقي
مهرباني نازنني مثل عشق
با تمام شاپرك ها صادق ي
چشم هايت مثل رنگين كمان دست هايت باغ پاك نسترن
قلب اقيانوسي از شوق و نگاه با دلت پروانه شد احساس من
قلب من يك جاده تاريك بود
با تو قلبم كلبه پيوند شد
اشك هايم مثل نيلوفر شكفت
حاصلش يك آسمان لبخند شد
مرز ما گلداني از احساس شد
تو گلدان پيچكي از عاطفه
تو شدي راز شكفتن
من شدم برگ سبز و كوچكي از عاطفه
اي تماشاي تو يك حس لطيف
بي تو فرش ك.چه هاي باراني ست
بي تو صد نيلوفر عاشق هنوز
در حصار عاشقي زنداني ست
قلب من تقديم چشمان تو شد
عشق يعني تا ابد آبي شدن
عشق يعني لحظه اي باراني و
لحظه اي شفاف و مهتابي شدن
عشق يعني لذت يك آرزو
عشق يعني يك بلاي ماندگار
عشق يعني هديه اي از آسمان
عشق يعني يك صفاي سازگار
عشق يعني با وجود زندگي دور از آداب مردم زيستن
عشق يعني لحظه اي خنديدن و
سال ها اشك ندامت ريختن
عشق يعني زنگ تكرار نگاه
عشق يعني لحظه اي زيبا شدن
عشق يعني قطره بودن سوختن
عشق يعني راهي دريا شدن
هر چه هست اين عشق صد ها قلب صاف
با حضورش ‌آبي و بي كينه است
عشق يعني سبز بودن تا ابد
عشق رنگ نقره آينه است
تو گل گلدان قلب من شدي
عشق شد يك برگ از گلدان تو
در بهار آرزوها مي دهد
ميوه هاي عاطفه چشمان تو
چشمهايم باز باراني شدند
قلبم اما گشت درياي ز عشق
دل گذشت از كوچه هاي خاطره
ر.ح شد مضمون و معنايي ز عشق
بايد از آرامش دل ها گذشت
شادمان چون لحظه ديدار شد
بهترين تسكين دل اين جمله است
بايد از پيوند تو سرشار شد

 

کجا بودی

کجا بودی وقتی برات شکستم

یخ زده بود شاخه گلم تو دستم

کجا بودی وقتی غریبی و درد

داشت من تنها رو دیوونه می کرد

کجا بودی وقتی که از پنجره

میپرسیدم این چندمین عابره

کجا بودی وقتی تو رو میخواستم

که دستات آروم بشینه تو دستم

کجا بودی وقتی که گریه کردم

از تو به آسمون گلایه کردم

کجا بودی وقتی کنار عکسات

شبا نشستم به هوای چشمات

کجا بودی تو لحظه ی نیازم

وقتی میخواستم دنیامو بسازم

کجا بودی ببینی من میسوزم

عین چشات سیاهه رنگ روزم

کجا بودی تشنه ی چشمات بودم

نبودی من عاشق دنیات بودم

کجا بودی وقتی دیوونت بودم

وقتی که بی قرار شونت بودم

کجا بودی وقتی چشام به در بود

ترانه هام شکایت سفر بود

نبودی پیش من بی ستاره

ترک می خورد دلم با یه اشاره

کجا بودی وقتی که مینوشتم

ترانه هام همه مال فرشته م

کجا بودی وقتی که پرپر شدم

سوختم و از غمت خاکستر شدم

کجا بودی ببینی فصل بهار

همه می گفتن تو گذاشتیم کنار

سرزنشای مردمو شنیدم

هرچی که باورت نمیشه دیدم

کنایه هاشونو به جون خریدم

نبود ستاره م شبا گریه چیدم

کجا بودی وقتی بهم خندیدن

رد شدن و همدیگه رو بوسیدن

کجا بودی ببینی خستگیمو

آب شدن شمعای زندگیمو

همه سراغ تو رو می گرفتن

زیر لبی یه چیزایی می گفتن

میخندیدم اما تنم میلرزید

کجا بودی وقتی چشام میترسید

کجا بودی وقتی سحر نداشتم

سیاهی بود از تو خبر نداشتم

کجا بودی وقتی که اشکام می ریخت

خون جای گریه از تو چشمام می ریخت

کجا بودی وقتی باید می موندی

غصه مو از لحن صدام می خوندی

کجا بودی نگام به در سفید شد

هرکی به جز من از تو ناامید شد

کجای بودی وقتی دعای داغم

میزد به سقف کوچیک اتاقم

کجا بودی وقتی صدات میکردم

به آسمون رسید صدای دردم

کجا بودی من از خودم گذشتم

هرجا بگی رو دنبال تو گشتم

کجا بودی ببینی آبروم مرد

اما به خاطر چشات قسم خورد

خنده واسه همیشه از لبام رفت

رسیدن از مرمر رویاهام رفت

کوچه ی انتظار رسید به بن بست

دلم می گفت اون سر وعده هاش هست

کجا بودی که از نفس افتادم

روزی یه بار زنده شدم جون دادم

وقتی که این بازیا رو میکردی

من میدونستم داری برمیگردی

پاهای خسته تو بذار رو چشمام

بگو که دیگه نمیذاری تنهام

بگو هنوز دوسم داری با منی

بگو محاله قلبمو بشکنی

کجا بودی ببینی بی ستاره م

ببینی جز تو کسی رو ندارم

غم نبودنت مث آتیشه

تو این دو خط ترانه جا نمیشه



:: موضوعات مرتبط: مجموعه اشعار مریم حیدرزاده , ,
:: بازدید از این مطلب : 1394
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

تو يعني

تو يعني گونه هاي غنچه اي را
به رسم مهرباني ناز كردن
تو يعني كوچه باغ آرزو را
به روي گام ياسي باز كردن
تو يعني وسعت معصوم دل را
به معناي شكفتن هديه دادن
تو يعني بوته اي از رازقي را
ميان حجم گلداني نهادن
تو يعني جستجوي آبي عشق
تو يعني فصل پاك پونه بودن
تو يعني قصه شوق كبوتر
تو يعني لذت سبز شكفتن
تو يعني با تواضع راز دل را
به يك نيلوفر بي كينه گفتن
تو يعني وسعتي تا بي نهايت
تو يعني نغمه موزون باران
تو يعني تا ابد آيينه بودن
براي خاطر دلهاي ياران
تو يعني در حضور نيلي صبح
گلي را به بهار دل سپردن
تو يعني ارغواني گشتن و بعد
هزاران دست تنها را فشردن
تو يعني مثل شبنم عاشقانه
گلوي ياس ها را تازه كردن
تو يعني حجم روياي گلي را
ميان كهكشان اندازه كردن
تو يعني پونه را زير باران
ميان كهكشان اندازه كردن
تو يعني بي ريا چون ياس بودن
و يا به شهر شبنم ها رسيدن
تو يعني انتظار غنچه ها را
ميان شهر رويا خواب كردن
تو يعني غصه هاي زرد دل را
به رنگ نقره مهتاب كردن
تو يعني در سحرگاهي طلايي
به يك احساس تشنه آب دادن
تو يعني نسترن هاي وفا را
به رسم مهرباني تاب دادن
تو يعني غربت يك اطلسي را
ز شوق آرزو سرشار كردن
تو يعني با طلوع آبي مهر
صبور و شوق آرزو سرشار كردن
تو را آن قدر در دل مي سرايم
كه دل يعني ترا زيبا سرودن
فداي تو شقايق احساس
و روياي بي آغاز سرودن

 

يك سبد آرزوي كال


كاشكه يه روز با همديگه سوار قايق مي شديم
دور از نگاه ادما هر دومون عاشق مي شديم
كاش آسمون با وسعتش تو دستامون جا مي گرفت
گلاي سرخ دلمون كاش بوي دريا مي گرفت
كاش تو هواي عاشقي ليلي و مجنون مي شديم
باد كه تو دريا مي وزيد ما هم پريشون مي شديم
كاش كه يه ماهي قشنگ براي ما فال م يگرفت
برامون از فرشته ها امانتي بال مي گرفت
با بال اون فرشته ها تو آسمون پر مي زديم
به شهر بي ستاره ها به آرومي سر مي زديم
شب كه مي شد امانت فرشته ها رو مي داديم
مامونو مي بستيم و به ياد هم مي افتاديم
كاشكه تو درياي قشنگ خواب شقايق مي ديديم
خواب دو تا مسافر و عشق و يه قاشق مي ديدم
كاشكه مي شد نيمه شب با همديگه دعا كنيم
خداي آسمونا رو با يك زبون صدا كنيم
بگيم خداي مهربون ما رو ز هم جدا نكن
هرگز به عشق ديگري ما رو مبتلا نكن
كاش مقصد قايق ما يه جاي دور و ساده بود
كه عكس ماه مهربون رو پنجره اش افتاده بود
كاش اومجا هيچ كسي نبود
يه وقتي با تو دوست بشه
تو نازنين من بودي مثل حالا تا هميشه
كاشكه به جز من هيچ كسي اين قدر زياد دوست نداشت
يا كه دلت عشق منو اول عشقاش مي گذاشت
كاش به پرنده بودي و من واسه تودونه بودم
شك ندارم اون موقع هم اين جوري ديوونه بودم
كاش تو ضريح عشق تو يه روز كبوتر مي شدم
يه بار نگاه مي كردي و اون موقع پر پر مي شدم
كاش گره دستامونو اين سرنوشت وا نمي كرد
كاش هيچ كدوم از ما دو تا هيچ دوستي پيدا نمي كرد
كاش كه مي شد جدايي رو يه جايي پنهون بكنيم
خاراي زرد غصه رو از ريشه ويرون بكنيم
كاش كه با هم يه جا بريم كه آدماش آبي باشن
شباش مثه تو قصه ها زلال و مهتابي باشن
كاشكه يه روز من و تو رو تو دريا تنها بذارن
تو قايق آرزوها يه روز مارو جا بذارن
اون وقت با لطف ماهيا دريا رو جارو بزنيم
بسوي شهر آرزو بريم و پارو بزنيم
بريم يه جا كه آدماش بر سر هم داد نزنن
به خاطر يه بادبادك بچه ها فرياد نزنن
بريم يه جا كه دلها رو با يك اشاره نشكنن
بچه ها توي بازيشون به قمريا سنگ نزنن
جايي كه ما بايد بريم پشت در زندگيه
عادت مردمش فقط عشقه و آشفتگيه
چشمامونو مي بنديم و با هم ديگه مي ريم سفر
يادت باشه اينجا هوا غرق يه دلواپسيه
اما از اينجا كه بريم فقط گل اطلسيه
ترو خدا منو بدون شريك شادي و غمت
مثل هميشه عاشقت مثل گذشته مريمت

اين روزا


اين روزا عادت همه رفتن ودل شكستنه
درد تموم عاشقا پاي كسي نشستنه
اين روزا مشق بچه ها يه صفحه آشفتگيه
گرداي رو آينه فقط غم زندگيه
اين روزا درد عاشقا فقط غم نديدنه
مشكل بي ساتاره ها يه كم ستاره چيدنه
اين زوطا كار گلدونا از شبنمي تر شدنه
آرزوي شقايقا يه شب كبوتر شدنه
اين روا آسمونمون پر از شكسته باليه
جاي نگاه عاشقت باز توي خونه خاليه
اين روزا كار آدما تو انتظار گذاشتنه
ساده ترين بهانشون از هم خبر نداشتنه
اين روزا سهم عاشقا غصه و بي وفاييه
جرم تمومشون فقط لذت آشناييه
اين روزا توي هر قفس تو خواب خونه جاريه
اين روزا چشماي همه غرق نياز شبنمه
رو گونه هر عاشقي چند قطره بارون غمه
اين روزا ورد بچه ها بازي چرخ و فلكه
قلباي مثل دريامون پر از خراش و تركه
اين روزا عادت گلا مرگ و بهونه كردنه
كار چشماي آدما دل رو ديونه كردنه
اين روزا كار رويامون از پونه خونه ساختنه
نشونه پروانگي زندگي ها رو باختنه
اين روزا تنها چارمون شايد پرنده مردنه
رو بام پاك آسمون ستاره رو شمردنه
اين روزا آدما ديگه تو قلب هم جا ندارن
مردم ديگه تو دلهاشون يه قطره دريا ندارن
اين روزا فرش كوچه ها تو حسرت يه عابره
هر جايي منتظر ورود يه مسافره
اين روزا هيچ مسافري بر نمي گرده به خونه
چشاتي خسته تا ابد به در بسته مي مونه
اين روزا قصه ها همش قصه دل سوزوندنه
خلاصه حرف همه پر زدن و نمندنه
اين روزا درد آدما فقط غم بي كسيه
زندگيشون حاصلي از حسرت و دلواپسيه
اين روزا خوشبختي ما پشت مه نبودنه
كار تموم شاعرا فقط غزل سرودنه
اين روزا درد آدما داشتن چتر تو بارونه
چشماي خيس و ابريشون همپاي رود كارونه
اين روزا دوستا هم ديگه با م صداقت ندارن
يه وقتا توي زندگي همديگر و جا مي ذارن
جنس دلاي آدما اين روزا سخت و سنگيه
فقط توي نقاشيا دنيا قشنگ و رنگيه
اين روزا جرم عاشقي شهر دل و فروختنه
چاره فقط نشستن و به پاي چشمي سوختنه
اسم گلا رو اين روزا ديگه كسي نمي دونه
اما تا دلت بخواد اينجا غريب فراوونه
اين روزا فرصت دلا براي عاشقي كمه
زخماي بي ستاره ها تشنه ياس مرهمه
اين روزا اشك مون فقط چاره بي قراريه
تنها پناه آدما عكساي يادگاريه
اين روزا فصل غربت عشق و يبداري مجنونه
بغضاي كال باغچه منتظر يه بارونه
اين روزا دوستاي خوبم همديگر رو گم ميكنن
دلاي پاك و ساده رو فداي مردم ميكنن
اين روزا آما كمن پشت نقاب پنجره
كمتر ميبيني كسي رو كه تا ابد منتظره
مردم ما به همديگه فقط زود عادت مي كنن
حقا كه بي وفايي رو خوبم رعايت ميكنن
درسته كه اينجا همه پاييزا رو دوست ندارن
پاييز كه از راه برسه پا روي برگاش مي ذارن
اما شايد تو زندگي يه بغض خيس و كال دارن
چند تا غم و يه غصه و آرزوي محال دارن
اين روزا بايد هممون براي هم سايه باشيم
شبا به ياد هممون براي هم سايه باشيم
شبا كه دلواپس كودك همسايه باشيم
اون وقت دوباره آدما دستاشون و پل ميكنن
درداي ارغواني رو با هم تحمل مي كنن
اگه به هم كمك كنيم زندگي ديدني ميشه
بر سر پيمان مي مونن دوستاي خوب تا هميشه
اما نه فكر كه مكنيم اين كار يه كار ساده نيست
انگار براي گل شدن هنوز هوا آماده نيست



:: موضوعات مرتبط: مجموعه اشعار مریم حیدرزاده , ,
:: بازدید از این مطلب : 1123
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

غربت را نباید در الفبای شهر غربت جستجو کرد ؛ همین که عزیزت نگاهش را به طرف دیگری کرد تو غریبی

تقدیم به ناجی قلبم "احسان"

 

 

و بعد از رفتنت


شبي از پشت يك تنهايي نمناك و باراني ترا با لهجه گلهاي نيلوفر صدا كردم
تمام شب براي با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم
پس ازيك جستجوي نقره اي در كوچه هاي آبي احساس
تو را از بين گلهايي كه در تنهايي ام روييد با حسرت جدا كردم
و تو در پاسخ آبي ترين موج تمناي دلم گفتي
دلم حيران و سرگردان چشماني است رويايي
و من تنها براي ديدن زيبايي آن چشم
تو را در دشتي از تنهايي و حسرت رها كردم
همين بود آخرين حرفت
و من بعد از عبور تلخ و غمگينت
حريم چشمهايم را بروي اشكي از جنس غروب ساكت و نارنجي خورشيد وا كردم
نمي دانم كه چرا رفتي
نمي دانم چرا شايد خطا كردم
و تو بي آن كه فكر غربت چشمان من باشي
دانم كجا تا كي براي چه
ولي رفتي و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مي باريد
و بعد از رفتنت يك قلب دريايي ترك برداشت
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمي خاكستري گم شد
و گنجشكي كه هر روز از كنار پنجره با مهرباني دانه بر مي داشت
تمام بال هايش غرق در اندوه غربت شد
و بعد از رفتن تو آسمان چشمهايم خيس باران بود
و بعد از رفتنت انگار كسي حس كرد من بي تو تمام هستي ام از دست خواهد رفت
كسي حس كرد من بي تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد
كسي فهميد تو نام مرا از ياد خواهي برد
و من با آنكه مي دانم تو هرگز ياد من را با عبور نخواهي برد
هنوز آشفته چشمان زيباي توام
برگرد
ببين كه سرنوشت انتظار من چه خواهد شد
و بعد از اين همه طوفان و وهم و پرسش و ترديد
كسي از پشت قاب پنجره آرام و زيبا گفت
تو هم در پاسخ اين بي وفايي ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا كردم
و من در حالتي ما بين اشك و حسرتو ترديد
كنار انتظاري كه بدون پاسخ و سردست
و من در اوج پاييزي ترين ويراني يك دل
ميان غصه اي از جنس بغض كوچك يك ابر
نمي دانم چرا شايد به رسم و عادت پروانگي مان باز
براي شادي و خوشبختي باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم

 

جادوي نگاهت


چه مي شد گر دل آشفته من
هر چشم تو عادت نمي كرد
و اي كاش از نخست آن چشمهايت
مرا آواره غربت نمي كرد
چه زيبا بود اگر مرغ نگاهت
ميان راز چشمان تو مي ماند
تو مي ماندي و او هم مثل يك كوچ
ز باغ ديده ات هجرت نمي كرد
تمام سايه روشن هاي احساس
پر از آرامش مهتابيت بود
و ليكن شاعر آينه ها هم
به خوبي رك اين وسعت نمي كرد
زماني كه تو رفتي پاكي ياس
خلوص سبز گلدان را رها كرد
چه زيبا بود اگر از اولين گام نگاهم با دلت صحبت نمي كرد
تو پيش از آنكه در دل پاگذاري
تمام فال هايم رنگ غم داشت
ولي تو آمدي و بعد از آن دل
بدون چشم تو نيت نمي كرد
هجوم لحظه هاي بي قراري
مرا تا عمق يك پرواز مي برد
و جز با آسمان ديدگانت
دلم با هيچ كس خلوت نمي كرد
نگاهم مثل يك مرغ مهاجر
به دنبال حضورت كوچ مي كرد
به غير از انتظارت قلب من را
اين گونه بي طاقت نمي كرد
تو مي ماندي كنار لحظه هايم
ولي اين شادماني زود مي رفت
و تا مي خواست دل چيزي بگويد
تو مي رفتي و او فرصت نمي كرد
دلم از پشت يك تنهايي زرد
نگاهش را به چشمان تو مي دوخت
ولي قلب تو قدر يك گل سرخ
مرا به كلبه اش دعوت نمي كرد
و حالا انتهاي كوچه شعر
منم با انتظاري مبهم و زرد
ولي ايكاش جادوي نگاهت
غزل های  
مرا غارت نمی کرد

بهانه

گفتي كه به احترام دل باران باش
باران شدم و به روي گل باريدم
گفتي كه ببوس روي نيلوفر را
از عشق تو گونه هاي او بوسيدم
گفتي كه ستاره شو دلي روشن كن
من همچو گل ستاره ها تابيدم
گفتي كه براي باغ دل پيچك با ش
بر ياسمن نگاه تو پيچيدم
گفتي كه براي لحظه اي دريا شو
دريا شدم و ترا به ساحل ديدم
گفتي كه بيا و لحظه اي مجنون باش
مجنون شدم و ز دوريت ناليدم
گفتي كه شكوفه كن به فصل پاييز
گل دادم و با ترنمت روييدم
گفتي كه بيا و از وفايت بگذر
از لهجه بي وفاييت رنجيدم
گفتم كه بهانه ات برايم كافيست
معناي لطيف عشق را فهميدم



:: موضوعات مرتبط: مجموعه اشعار مریم حیدرزاده , ,
:: بازدید از این مطلب : 1049
|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

 

قسمت اول (کیک شکلاتی )
مواد لازم :
   3 عدد تخم مرغ بزرگ (زرده و سفیده تفکیک شده)
   1 سفیده (اضافی)
   1 فنجان (200 گرم ) شکر
   دو سوم فنجان (95 گرم) آرد
   1 سوم فنجان به همراه یک قاشق سوپ خوری (40 گرم) پودر کاکائو ی شیرین نشده
   یک و 1 چهارم قاشق چایخوری بیکینک پودر
   یک هشتم قاشق چایخوری نمک
   نصف قاشق چایخوری جوش شیرین
   1دوم فنجان روغن مایع (میتوانید از روغن زیتون هم استفاده کنید)
   1 سوم فنجان آب
    1 چهارم قاشق چایخوری خامه ی سفت (بهتر است خامه ی پرچرب باشد)
   1 قاشق چایخوری وانیل (منظور وانیل خالص)
طرز تهیه
زرده و سفیده ی تخم مرغ را جدا کرده
سفیده و زرده  را در دو  کاسه جدا گانه قرار می دهیم
به سفیده تخم مرغ سفیده ی  اضافه (همان یک عدد سفیده ی اضافه را) اضافه می کنیم
و سپس دو کاسه را در دو کیسه پلاستیکی (جدا از هم) می  پیچیم و قبل از استفاده آنها را به مدت حدودا 30 دقیقه در دمای اتاق نگهداری می کنیم.
130 گرم  (حدود 2سوم فنجان از کل شکرمان) شکر,آرد,پودر کاکائو , بکینگ پودر ,جوش شیرین و نمک را  الک کرده و جدا گانه قرار می دهیم
در یک ظرف (قابل استفاده برای مایعات) روغن ,آب و وانیل را سریعا (با حرکت نوسانی سریع  دست) مخلوط می نماییم .
با استفاده از هم زن برقی زرده تخم مرغ را به مدت دو تا سه دقیقه با سرعت بالا هم می زنیم درجه هم زن را به حالت آهسته "تغییر داده" و سپس به آرامی  روغن مخلوط شده را (در قسمت قبل ) با زرده تخم مرغ اضافه می کنیم تا زمانی که به خوبی مخلوط شوند هم میزنیم (در واقع  مایع روان شود)
رفته رفته آرد الک شده را اضافه می کنیم  تا زمانی که بخوبی ترکیب شوند این کار را ادامه می دهیم .
در کاسه ای جداگانه  سفیده ی تخم مرغ  را هم می زنیم تا زمانی که کف کند و حجم آن سه برابر شود.
خامه ی سفت را به مواد زرده تخم مرغی اضافه کنید و این کار را ادامه دهید تا مواد به حالت یکدستی در آید.بعد به مواد باقی شکر (65 گرم ) را اضافه کرده و آنرا بزنید تا سفت شود.
با یک لیسک ( یک نوع قاشق پلاستیکی سبک یا یک قاشق چوبی)  با ملایمت  سفیده ها را اضافه کنید و به آرامی به هم بزنید .توجه داشته باشید که پف مواد نخوابد.

بهتر است برای این کیک از یک قالب قلبی شکل استفاده گردد .اگر موجود نیست در یک قالب دایره ای هم ممکن است.قالب را چرب کرده و اگر تفلون نیست کمی آرد کف و در دیوار های آن بپاشید.فر را از قبل به مدت 15 دقیقه روشن کنید تا کاملا گرم شود.
مواد را در قالب بریزید و در طبقه ی وسط فر قرار دهید و با حرارت 350 درجه ی فارنهایت یا 177 درجه ی سانتیگراد به مدت 30 الی 35 دقیقه بگذارید تا حرارت ببینید.
برای تشخیص پختن کیک.اگر چنگالی را در کیک فرو بردید و هنگام بیرون آوردن کاملا تمیز بود و چیزی به آن نچسبیده بود و کیک حالت فنری داشت کیک کاملا پخته است.توجه داشته باشید که در زمان پخت کیک درب فر را باز نکنید.
بعد از زمان پخت قالب را از فر بیرون آورده و بگذارید کاملا سرد شود
بعد ار سرد شدن بهتر است کیک را روی یک سطح سیمی ( به طوری که زیر آن نیز هوا جابه جا شود ) برگردانید تا کاملا خنک شود.
قسمت دوم ( کرم شکلاتی زده شده : For Chocolate Whipped Cream)
مواد لازم:
   1 دوم فنجان (120 میلی لیتر ml ) خامه (پرچرب)
   1 چهارم قاشق چایخوری پودر وانیل خالص
   2 قاشق سوپ خوری (28 گرم) شکر
   3 چهارم قاشق سوپ خوری پودر کاکایو
طرز تهیه :
در یک ظرف نسبتا بزرگ خامه غلیظ , وانیل ,شکر و پودر کاکایو را ترکیب می کنیم
سر ظرف را پوشانده  در یخچال در حدود 30 دقیقه ترجیحا یک ساعت در یخچال فریز میکنیم تا کاملا یخ بزند.
در نتیجه این عمل پودر کاکایو کاملا حل می گردد. وقتی آن را از یخچال بیرون آوردیم با دور کند هم زن و به طور دورانی انقدر میزنیم تا کاملا فرم گرفته و پوک شود. سعی کنید بیشتر این حد آن را نزنید چون ممکن است کره شود.

To Assemble the Caker سوار کردن کیک و تزیین کیک
وقتی کیک شکلات کاملا سرد شد  ان را روی سطحی صاف قرار دهید
و با استفاده از یک چاقوی بزرگ و تیز کیک را به دو  لایه افقی قسمت کنید (افقی ببرید)
 
قسمت بالایی را برگردانید (بالای کیک در قسمت پایین قرار می گیرد)
و آن را با خامه شکلاتی زده شده (تهیه شده در قسمت بالا) بپوشانید .(به همه سطح گسترش یابد)
قسمت دوم کیک را روی قسمت پوشیده شده با شکلات قرار دهید به آرامی فشار دهید تا متراکم شود.
کیک را در این حالات با یک پلاستیک بپوشانید و برای چندین ساعت در یخچال قرار دهید.

(مایه ی شکلاتی براق روی کیک)  For the Ganache:
  مواد لازم :
   8  اونس (277 گرم)  شکلات نیمه شیرین یا شکلات تلخ (شکلات تخته ای)
   3 چهارم فنجان ( 180 میلی لیتر) خامه ی زده شده ی پرچرب
   2 قاشق سوپخوری (28 گرم) کره ی بدون نمک
 
  طرز تهیه :
خامه و کره را در یک ماهیتابه حرارت دهید فقط تا زمانی که اولین قل را زد بجوشانید!
شکلات را دریک کاسه ی استیل قرار دهید.
فورا خامه جوشیده را در بر روی شکلات بریزید  و برای مدتی کوتاه صبر کنید تا شکلات ذوب شود.بعد کمی آن را به هم بزنید تا کاملا یکدست و نرم شود.

روش قرار دادن مایه ی شکلاتی براق روی کیک
مواد لازم : (اختیاری)
   تمشک تازه
   سس تمشک
کیک را روی یک سطح مشبک قرار دهید و چیزی زیر آن بگذارید تا اگر شکلاتها چکه کرد جایی کثیف نشود.میتوانید از سینی فر برای زیر سطح مشبک استفاده کنید.
اگر مایه کیک در این حالت چکید روی ورقه فر می ریزد و در این صورت ساده تر تمیز میشود.
مایه ی شکلاتی آماده شده در قسمت بالا را در وسط  کیک ریخته و با یک کادرک مخصوص پهن کردن مایه کیک را روی سطح کیک گسترش دهید .(بمالید) تا یک سطح صاف به وجود آید
بعد کیک را طوری تکان دهید تا  که مایه شکلاتی روی کناره های کیک بریزد .اگر نقاطی از کناره های کیک بدون روکش باقی ماند از شکلاتهایی که چکه کرده با استفاده از قاشق یا کاردک به آن قسمتها بمالید.
به ارامی  کیک را به دیس مورد نظرتان منتقل کنید  و کیک را تا زمان سرو کردن در یخچال نگهداری کنید
این کیک می تواند برای دو تا سه روز قبل از مصرف اماده شود
اگر مایلید روی کیک را با تمشک تازه بیارایید .
سس تمشک نیز می تواند ضمیمه این دسر شود .
 
 



:: موضوعات مرتبط: شیرینی پزی , ,
:: بازدید از این مطلب : 34385
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

بيراه نيست اگر بگوييم دروغ گفتن هم استعداد خاصي مي خواهد. متأسفانه تا به امروز علم موفق نبوده تا مرز افکار راست و دروغ را مشخص کند يا به عبارتي ديگر شلختگي ذهن مانعي بر سر راه اين تکنولوژي است، با اين حال افراد دروغگو را مي توان با استفاده از نشانه هايي تشخيص داد، آيا ازاين نشانه ها آگاهي داريد؟
چرا دروغ مي گوييم؟
 
جز در موارد خاصي که شخص دروغگو از رفتارش بدون هيچ منفعتي لذت مي برد، افراد دروغگو پيوسته براي دروغ هاي خود به دنبال دلايلي قانع کننده، مقابل وجدان خويش مي گردند. ترس از دست دادن يا ميل به دست آوردن فردي که به او علاقه منديد يا موقعيت شغلي و اجتماعي مناسب و... مهم ترين انگيزه هاي دروغ هاي کوچک و بزرگ هستند.
روان شناسان معتقدند که بيشتر افراد به منظور محافظت از روابط اجتماعي خود دروغ مي گويند هنگامي که همسرتان از شما درباره ي بزرگي دماغش سؤال مي کند، ممکن است واکنشي کاملاً صادقانه در قبال پرسش او نداشته باشيد چون احساس مي کنيد باعث رنجش خاطر او مي شويد.
از سوي ديگر نبايد فراموش کرد جز در موارد استثنا و درمورد افرادي که با توجه به اعتقادات مذهبي قوي که دارند و از خطا مبرا هستند، کسي که ادعا کند در طول زندگي اش دروغ نگفته دروغگوي بزرگي است! بي ترديد همه ي افراد از روي اجبار يا به اختيار خود دروغ هايي در زندگي مي گويند، اما گاهي افرادي پيدا مي شوند که در اين زمينه افراط مي کنند.
چگونه دروغ سنج خوبي باشيم؟
 
تشخيص فرد دروغگو از شخص راستگو جزو علايق مشترک همه ي افراد است و به قولي «لذتي که در گرفتن مچ شخص دروغگو هست در دروغ گفتن نيست».
روان شناسان دراين باره توصيه هايي دارند که دانستن آن ها مي تواند به شما کمک کند:
به حرکات ظاهري توجه کنيد
 
تنها به يک فاکتور مثلاً استرس داشتن فرد توجه نکنيد، چرا که ممکن است شخصي راست بگويد ولي هنگام صحبت کردن عصبي به نظر برسد. قبل از اين که سؤال بپرسيد ( بدون آن که جلب توجه کنيد) حالات اوليه ي فرد نظير ميزان نگراني، عصبانيت، ارتباط چشمي و پلک زدن و موقعيت دست هايش را به خاطر بسپاريد.
مقايسه کنيد
 
کليد فهميدن اين که شخصي دروغ مي گويد يا نه، در اين است که پس از سؤال کردن ( درست در مدت زمان کوتاهي که اطلاعات در مغز طرف مقابل پردازش مي شود تا جواب شما را بدهد.) تغييرات رفتاري او را که در مرحله ي پيش به خاطر سپرده ايد بررسي کنيد. توجه داشته باشيد فرصت مقايسه را از دست ندهيد زيرا پس از گذشت اين زمان طلايي فرد به تسلطي نسبي روي رفتارش خواهد رسيد.
خوب گوش کنيد
 
گاهي اوقات توجه به حالات بدن و دقيق شدن در رفتار طرف مقابل کمک شاياني به شما نمي کند. در اين موارد دقت در گفته هاي شخص، بهترين راهنماست. دروغگوها معمولاً بيش ازحد به جزئيات بي ربط مي پردازند. آن ها سعي مي کنند با اين کار ذهن مخاطب شان را از موضوع اصلي دور کنند تا دروغ شان کم رنگ جلوه کند. فراموش نکنيد که دروغگو فراموشکار و احتمال تناقض بين حرف هايش زياد است.
چند دقيقه مکث کنيد
 
براي بيشتر مردم دروغ گفتن امري سخت و استرس زاست و هيچ اتفاقي مثل سکوتي که ميان پاسخ او و سؤال بعدي تان برقرار مي کنند، عذاب آور نيست. سعي کنيد در اين موقع ميزان عصبانيت و نگراني فرد دروغگو را بسنجيد.
بحث را عوض کنيد
 
بي ترديد شيرين ترين زمان براي دروغگو لحظه اي است که احساس کند دروغ به پايان رسيده و در کارش موفق بوده است. تغيير بحث توسط شما احتمالاً لبخندي بر لبان دروغگو مي نشاند. در اين هنگام بازگشت به مبحث قبلي مانند ضربه ي پاياني يک بوکسور براي « ناک اوت» کردن حريفش است و با خشم مضاعف او همراه خواهد بود.
پنج عامل دروغگويي
 
1-بيماري دروغگويي:
نداشتن درک صحيح از کار درست و غلط و نداشتن حس پشيماني پس از آزار ديگران، از ويژگي هاي اصلي اين گونه بيماران است. چنين افرادي بسيار حرفه اي دروغ مي گويند، به هيچ وجه احساس بدي نسبت به عمل خود ندارند و اصولاً با عذاب وجدان بيگانه اند.
2-عادتي به نام دروغگويي:
براي چنين افرادي هميشه دروغ اولين گزينه است، حتي اگر برايش دليلي قانع کننده اي نداشته باشند. تجربيات و خاطرات دوران کودکي افراد دروغگو مثل زندگي در محيط فاسدي که دروغ ضرورت ادامه ي حيات و زندگي نسبتاً راحت آنها بوده، باعث مي شوند آن ها در هر سن و سالي هم که باشند به طور ناخود آگاه دروغگويي را ترجيح دهند.
3-خودشيفتگي:
نارسيست ها دروغ مي گويند تا نزد ديگران محترم شمرده شوند و بزرگ تر از آن چه هستند جلوه کنند.
4-بي ثباتي شخصيتي:
معمولاً زندگي افرادي که چنين خصوصيتي دارند با بي بندو باري اخلاقي همراه است، آنها براي فرار از احساس گناه و شرمي که نسبت به اعمال و مسئوليت ناپذيري خود دارند در دروغگويي افراط مي کنند.
5-دروغ هاي نمايشي:
«حالم اصلاً خوب نيست، به زودي مي ميرم» يا «اگر ترکم کني، خودم را مي کشم» از اين قبيل دروغ هايي است که غالباً براي جلب حس ترحم يا عشق و محبت اطرافيان گفته مي شود ولزوماً منعکس کننده ي احساسات واقعي شخص نيستند.

 



:: موضوعات مرتبط: جالب و خواندنی , راه های شناسایی افراد دروغگو , ,
:: بازدید از این مطلب : 1294
|
امتیاز مطلب : 70
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()