نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

 

یادتون باشه که هیچ وقت امید کسیو ناامید نکنید.  شاید تنها چیزیه که داره......

 

تو روزگارای قدیم قحطی میشه، همه مردم به خدا التماس می کنن که ای خدا بارون بباره....

اما هر چی که می گذشت خبری از بارون نمی شد.

حیوونا دور هم جمع می شن و میگن ای خدا این آدما بدن ما که گناهی نداریم حداقل به خاطر ما بارون بباره...

می بینن خبری نمیشه، یکی از حیوونا میگه بیاید از بینمون اونیکه از همه پاک تره و گناهی نداره رو انتخاب کنیم و بفرستیم بالای تپه از خدا بخواد،شاید خدا حرفشو قبول کرد. یه بچه آهنویی بود گفتن اگه اون بگه بهتره.

حیوونا به آهو میگن اگه رفتی بالا تپه و خدا قبول کرد رقص کنان بیا پایین ولی اگه قبول نکرد معمولی راه بیا.

آهو میره بالای تپه همش تو دلش می گفت اگه قبول نکنه چی؟ اونوقت من جواب حیوونارو چی بدم، میرسه بالای تپه و شروع میکنه به خواهش کردن که ای خدا به خاطر حیوونا بارون بباره. می بینه خبری نمی شه، میگه ای خدا نمیخوای مارو ببخش باشه ولی من دوستامو ناامید نمی کنم همینجوری رقص کنون می ره پایین و حیوونا هورا می کشن و خوشحال میشن و یهو بارون می گیره.

دیدین واسه همین می گم......

یه بار امتحان کنید....



:: موضوعات مرتبط: خواهش , ,
:: بازدید از این مطلب : 1339
|
امتیاز مطلب : 45
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

سلام به همه ی آقا پسرا و دختر خانومای گلم.

امیدوارم که اوقات خوش رو سپری کرده باشید.قدر لحظه های زندگیتونو بدونید.من کوچیک همه شما هستم اما میخوام به عنوان یه دوست کوچیک یه چیزی بهتون بهتون بگم:

عمر کوتاهه سعی کنیم بهتر زندگی کنیم سعی کنیم بهترین باشیم.

الکی و بی جهت به خاطر هر چیز کوچیکی خودمونو ناراحت نکنیم بابا پیر میشی به خدا، حیفه شما به این قشنگی حرص بخوری فداتون شم.

*وقتی انتظارات بالایی دارید پیشرفت های کوچیک به چشم نمی آیند به خاطر داشته باشید که اهداف بزرگ با گام های کوچک مهیا می شوند.

الان بیشتر دغدغه جوونا شکست عشقیه.

باور کنید با این مشکل هم میشه مقابله کرد.دنیا که به آخر نمیرسه بذارین رو حساب قسمت، و یا خدا انقدر شمارو دوست داشته که میخواسته بهتر از اونو برای شما بفرسته.

یادمه سال 85 یکی از دوستان من ...... (سارا)

با یه آقا پسری (محمد) دوست بود، اونم یه دوستی خیلی ساده که اصلا بحث عشق و عاشقی توش نبود اما خیلی وابسته هم شده بودم. اون آقا تجربه اول دوست من بود بنابراین خیلی بدجور بهش دل بسته بود و وابسته اش شده بود.

نزدیکای 1 سال باهم صحبت کردند (تلفنی)

یکبار هم اومد پسررو دید اونم فقط از دور، بد یک مدت پسره به دحتره گفت من عاشق کسی هستم که سالها منتظرش بودم و الان اومده (اینم از وفای پسرا. ببینم بازم میخوای واسش اشک بریزی؟)

باورتون نمیشه دوست من مدام گریه میکرد روزای سختی رو داشت.در همان زمان یکی از دوستان صمیمی دخترشو بنا به شرایطی از دست داده ود.تحمل دو تا جدایی واقعاً براش سخت بود.سارا بعد اون ماجرا ازدواج کرد که ازدواجش هم ناموفق بود(پسره محمد باز برگشت و گفت اون دختره که عاشقش بود بازیش داده اما چه فایده .......)

سارا سر مسائل نامزدیش از مسخره اخراج ش،تازه اون موقع بود که فهمید شکست یعنی چی؟؟ فهمید درد عشق بدتر از درد اخراج شدنش نیست.اگه بگم به خاطر اخراج شدنش افسردگی گرفته بود دروغ نگفتم.

اما حالا با اون شرایط و مشکلات زندگی دیپلم گرفت(مدرسه شبانه) اینارو گفتم که بدونید چیزایی مهم تر از عشقتون هست که اگه اونارو از دست بدین یه جورایی کارتون تمومه این مسائل پیش پا افتاده(دوستی و عاشقی های دروغی)اصلا ارزش غصه خوردن و غم برک گرفتنو ندار. من نمدونم شماها تجربه کردین یا نه ولی اگه عشقتونو از دست دادین خودتونو نبازین به چیزایی فکر کنید که اگه اونارو از دست می دادین بهتر بود یا عشقتونو.

سعی کنید دنبال اینجور چیزا نرید که اصلا عاقبت خوبی نداره ......



:: موضوعات مرتبط: خواهش , ,
:: بازدید از این مطلب : 1333
|
امتیاز مطلب : 36
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد