نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

تو مثل چشم دریا عاشقی و پاک و بارانی

و من یک تکه از دریا ولی نمناک و طوفانی

به یاد چشم های تو فال می زنم امشب

ببینم می روی اخر از اینجا یا که می مانی

تو را جان همانی که جدایت کرد از چشمم

همین امشب بیا در کلبه ی سردم به مهمانی

عجب روز قشنگی بود روز اشناییمان

چه شد حالا از ان انتخاب خود پشیمانی

همه بردند از خاطر مرا من ماندم و چشمت

تو هم رفتی و یادت رفت نام من به اسانی

چه زود از یاد بردی ان قرار روز اول را

همان که قول داده بودی این پریشان را نرنجانی

اگر چه رفته ای و بار دیگر بر نمی گردی

ولی دیوانه ات هستم خودت هم خوب می دانی

تمام شمعدانی ها برایت اشک می ریزند

دلت امد دل گل های باغم را بلرزانی

و عادت درد سنگینیست وقتی اوج می گیرد

به من عادت نکردی طعم حرفم را نمی دانی

تماشا می کنم این قصه را زیبای من اما

خدا را خوش نمی امد که این دل را بسوزانی


"تقدیم به تمام ثانیه های عاشق بودنم تمام ثانیه های عاشق بودنت و تمام ثانیه های در کنار هم بودن مان"

"میشه یا نمیشه"

درست من موافقم زندگی زیبا نمیشه

تو فال بد اقبالیا هیچکی مث ما نمیشه

اشکای ما هر چقدم با هم دیگه گریه کنیم

اندازه ی یه گوشه ی کوچیک دریا نمیشه

هر چی من وتو بشینیم شب تا سحر دعا کنیم

فرقی نمی کنه بازم معجزه پیدا نمیشه

ادم اگه عاشق باشه یکی همیشه باهاشه

من عاشقم تو عاشقی عاشق که تنها نمی شه

یه وقتا با خودم می گم که تنها دخوشیم توئی

دلخوشی که خوش نباشه ادم چشاش وا نمی شه

خیلیا به هر کی بخوان بی دردسر زود می رسن

من و تو خواستیم برسیم میگن که حالا نمی شه

یه چیزی رو خیلی دارم اما به هیچکس نمیدم

عشق توا...........انقده دارم که تو دلم جا نمی شه

همه می گن که من و تو طاقتمون خیلی کمه

می گن که فردا روشنه پس چرا فردا نمی شه

یلدای هر سال که می شه می ریم سراغ فال عشق

دردای ما با حافظم دیگه مداوا نمی شه

هیچکی به چشمم نمیاد چه کم بیاد و چه زیاد

قد تو هیچ کسی واسم عزیز تو دنیا نمی شه

می گن مدارا بکنیم با بازی های سرنوشت

ادم عاشق که دیگه اهل مدارا نمی شه

من مث اسفند می مونم بگردونم دور سرت

نگو بذارش واسه بعد نگو نه بابا نمی شه

ماهو تو چشمای تو از بس زلال میشه دید

چشمای هیچکی مث تو این جوری گیرا نمی شه

سوال کنم جواب میدی؟فقط یه جمله بنویس

بگو که می رسیم بهم ؟اخر میشه یا نمیشه

قصه ی قرار اخر"

یادته تو اوج پاییز اخرین لحظه ی دیدار

خب مواظب خودت باش دو سه بار دوباره تکرار

یادته به ماجرامون چقدر نگا می کردیم

تا یکی دلش بیاد و بگه خوب خدا نگه دار

تو خداحافظی کردی دل من یکم تکون خورد

بعدش اسمتو نوشتم روی ساقه ی سپیدار

بارون و گریه که بارید از تو ابر غصه هامون

هر دو مون سر گذاشتیم روی اجرهای دیوار

یه بار دیگه می پرسم راسی راسی باید جدا شیم؟

یادته اشک تو افتاد روی سیم گرم گیتار؟

منم انگار مث اشکت از چشات افتاده بودم

یه جوری دلت می لرزید پس دیگه نکردم اصرار

خیلی اونجا مونده بودیم همه مارو دیده بودند

بدجوری نگاه می کردن مردم کوچه و بازار

نگاتو گرفتی از من گفتی خوب کاری نداری

من شکستم ولی گفتم برو بامید دیدار

دو سه تا فردا گذشت ومن دیگه تو رو ندیدم

شنیدم ولی رسیدی به یکی شبیه دلدار

دل من دوباره لرزید مث اون لحظه ی اخر

خاطرت هرچی که گفتی شد روی رویایی من اوار

حالا من موندم از خدامون چی بخوام خوشیت یا غصت

همه گفت عکس اونو دیگه از رو طاقچه بردار

اما من می گم خدایا من که کلی غصه دارم

غمای اونو بگیرو باز به این دیوونه بسپار

نازنین"

دریا طوفانی شده هوا خراب نازنین

نامه های چشم به راه بی جواب نازنین

تشنمه نه فکر کنی با دریا برطرف میشه

دریا هست و تو نیستی قحطی ابه نازنین

ایندفه من رفتم و تو موندی فرقی نداره

موندن و دفتن شاید هر د و عذابه نازنین

دیدمت یکی دو بار تا اومدم صدات کنم

فهمیدم تو نیستی و همش سرابه نازنین

پریشب خوابتو دیدم چه شب قشنگی بود

لذت سفر فقط همین یه خواب نازنین

ادما میان سفر یه قدری اروم بگیرن

سفرم به عشق تو پر از شتابه نازنین

دیگه عکساتو گذاشتم توی قلبم اخه من

فهمیدم دل امد خودش یه قاب نازنین

جز تو خط زدم رو اسم ادما چون زندگی

شبیه دفترای حضور غیاب نازنین

خواستم امروز دوباره برای تو غزل بگم

دیدم اما چشم تو یه شعر ناب نازنین

هیچ بهانه ی نبود واسه دوباره دیدنت

اخرین بهانه دادن کتاب نازنین

عمر دیداری ما همیشه زود تموم می شد

عمر شادیا مث عمر حباب نازنین

نمی پرسی حالمو فرقی نداره واسه تو

محض اطلاع بگم دلم کبابه نازنین

بهتره تموم کنم قصه ی تو با خودمو

چون مث تو غرق پیچ و تابه نازنین


ارزوی من اینست

"تقدیم به اونی که معنی عشق رو کنار اون فهمیدم

تقدیم به اونی که تا همیشه عاشق شم و تا همیشه تنهام

با خیالش تقدیم به تو سینای عزیزم"

ارزوی من این است در سپیده ای شفاف

در دلت شوم مهمان یک سپیده بی انصاف

ارزوی من اینست توی عصز طوفانی

قانعم کنی جوری که همیشه می مانی

ارزوی من اینست که تو مال من باشی

غیر ممکن ممکن تو محال من باشی

ارزوی من اینست با دو بال جادویی

روی چشم تو باشم مثل نور لیموئی

ارزوی من اینست بین این همه انسان

نیت تو من باشم توی فال با فنجان

ارزوی من این است که دو روز طولانی

در کنار تو باشم فارغ از پشیمانی

ارزوی من اینست که تو مثل یک سایه

سر پناه من باشی لحظه ی تر گریه

ارزوی من اینست یا شوی فراموشم

یا که مثل غم هر شب گیرمت در اغوشم

ارزوی من اینست عشق تو کمم باشد

اسم تو فقط زخمی روی مرهمم باشد

ارزوی من اینست نرم و عاشق و ساده

همسفر شوی با من در سکوت یک جاده

ارزوی من این است که تو ساز من باشی

من نیاز تو باشم تو نیاز من باشی

ارزوی من اینست هستی تو من باشم

لحظه های هوشیاری مستی تو من باشم

ارزوی من اینست تو غزال من باشی

تک ستاره ی روشن در خیال من باشی

ارزوی م اینست در شبی پر از رویا

پیش ماه و تو باشم تا سحر لب دریا

ارزوی من اینست در تولدی دوم

مثل مه شوم در تو با همه وجودم گم

ارزوی من اینست از سفر نگویی تو

تو هم ارزویی کن اوج ارزویی تو

ارزوی من اینست ارزو کنی من را

معنی اش کنی با عشق شعر سبز ماندن را

ارزوی من اینست مثل سیم یک گیتار

زیر دست تو باشم لحظه ی خوش دیدار

ارزوی من اینست مثل لیلی و مجنون

پیروی کنیم از عشق این جنون بی قانون

ارزوی من اینست در پگاهی از اسفند

راهی سفر گردیم طبق رسم یک پیوند

ارزوی من اینست در شبی که تاریک است

تو بگویی از وصلی که لطیف و نزدیک است

ارزوی من اینست زیر سقف این دنیا

من برای تو باشم تو برای من تنها

این دیوونه

این دیوونه دور چشات اخر یه سیاره می شه

چشمک که میزنی چشات مث یه فواره میشه

اون گلوبند نقره ای که بستی دور گردنم

از بس نیومدی پیشم دیگه داره پاره میشه

به با تو بودنم قسم اگه بیای کنار من

چشام واسه عروسک نگات یه گهواره میشه

دلم تصور نمی کرد وقتی که اول تو رو دید

همین روزا باچشمای ناز تو بچاره میشه

به یاد مجنون افتادم اونم تصور نمی کرد

یه روز به خاطر کسی تو صحرا اواره میشه

می گی تحمل می کنیم اخه چقد اخه تا کی؟

واسه یه دیوونه مگه تحملم چاره میشه؟

فاصله بین من وتو دیگه یه کم زیاد شده

قصه ی ما داره دیگه مث قصه ی دیوارها میشه

خلاصه بی وفا نشو چون اخرش خوشبختیا

قسمت هر کس که به گفته هاش وفادار میشه

خب دیگه خستت نکنم جون تو و خاطرمون

دلم داره باز مث اون روزی کع دیداره میشه


به خاطر اون

"برای تو"

همه بغضشون گرفته چرا بارون نمیاد؟

لیلی مرد از غم دوری چرا مجنون نمیاد؟

روی ماهش کجا پنهون شده اون رفته کجا؟

چرا از اون ور ابرا دیگه بیرون نمیاد؟

نیتت رو واسه فال قهوه کردم ولی حیف

عکس چشمای قشنگت توی فنجون نمیاد

منو کشتی ا اون خنجر دوریت عجبه

چرا از این دل دیوونه یه کم خون نمیاد؟

مگه تو بی خبری مومو پریشون می کنم؟

دل تو حتی واسه موی پریشون نمیاد؟

دل تو از بس سفیده و لطیف مث برف

از خجالت تو برفی تو زمستون نمیاد

تو دلم فقط یه بار مهمونی بود تو اومدی

درلرو بستم از اون روز دیگه مهمون نمیاد

صدای بارون قشنگه به شیشه که می خوره

اما به غم نجیب روی ناودون نمیاد

دو سه بار واست نوشتم مث اینه می مونی

تو یه بار جواب ندادی چرا شمدون نمیاد

عمریه اسیرتم اسیر اون چشای ناز

یه ملاقتی واسم یه بار به زندون نمیاد

نمی گه کسی واسه مرمتش فکری کنیم

هیچ کسی سراغ این کلبه ی ویرون نمیاد

زندگی بازی شطرنجه و من منتظرم

طرف مقابلم ولی به میدون نمیاد

گاهی وقتا انقدر اب و هوام ابری میشه

که قد اشکای من از رود کارون نمیاد

گاهی با خودم میگم شاید می خواد ذوق بکنم

اما معلومه نخواد بیاد که پنهون نمیاد

اونی که برای دیدنش ستاره می شمری

ال نازه پس با یک خواهش اسون نمیاد

توی نامه اخری کلی دلیل اورده بود

مثلا چون تشنه اند یاسای گلدون نمیاد

لاقل کاش راستشو برای من نوشته بود

کاش واسم نوشته بود به خاطر اون نمیاد


تو گم شدی دوباره

"تقدیم به تو"

قسم دادم خدارو به ماه و به ستاره

به چشمای که هرشب اسیر انتظار

به اون بنفشه های که مخصوص بهاره

به اون مهی که تنهاست مال شبای تاره

یه شب خدا به من گفت تو رو واسم میاره

تو رو اورد کردی به چشم من اشاره

چه کم بود عمر این فصل منو تو نظاره

دنیا کوچیک بود اما تو گمشدی دوباره


جای عشقت خالی

 دل خوش سیری نیست //حرف درگیری نیست//اون که مجنون تو بود//دیگه زنجیری نیست//هم مومام هم چشمام//پای تو برفی شد//اما تو عالم تو//صحبت از پیری نیست//هر چی گفتی خوندم //پای حرفات موندم//توی چشمات اما//عکس تاثیری نیستی//مثل اول نیستی //قابل حل نیستی//علتو می پرسم//میگی تغییری نیست//یادته اون کوچه//که ازش می گذشتیم//اون در شیری رنگ//نه دیگه شیری نیست//خیلی وقته چشمات//دنیاشون کم رنگه//جای عشقت خالی //دیگه تصویری نیست//نه بهونس قسمت//تو خودت توش موندی//این گناه بخت و//جرم تقدیری نیست//منم اونجور نیستم//انقدر دیوونه//جلوی اسم منم //دیگه تاخیری نیست//دل من شمدون بود//چشمای تو اینه//شمدونم دل داره//جنس تعمیری نیست//من تو رو می خواستم//با به ذوق نقره//صحبتم از اسب و//زین شمشیری نیست//هرچی بود من کردم//خودمم می سوزم//تو برو من گفتم//از تو تقصیری نیست//اخرین پیغامو //واسه من اوردن//اون اونی که واسش//کلی می میری نیست


خلوتی با اسمان

"تقدیم به تنهایی ام"

چته اسمون دو باره//کم اوردی باز ستاره؟//اشک نریز اخماتو وا کن//به خدا فایده نداره//می گن اشک اگه بریزی //سبکت می کنه اما//اونی که گذاشته رفته// کی ما رو به یاد میاره//انقدر بارون می ریزی//به تو شک می کنه مهتاب//که دیشب بوده تابستون//ولیکن امشب بهاره//دلتو بزن به دریا//تا بشی تنهای تنها//یا شاید خدا بخواد//بکنه بهت اشاره//اگه اون یکم دوست داشت //بی خداحافظ نمی رفت//دعا کن خدا تلافی//سر قلبش درنیاره//اگه بی وفا نبود که//واسه تو عزیز نمی شد//اونی که بشکنه اما//بمونه اون موقع یاره//اسمون دیگه تموم کن//گریه رو فقط دعا کن//که خدای اسمونا //هیچ روزی تنهاش نذاره

 

یه چیزی بشکنه فقط اونم طلسم ما باشه

دیدی اخرش نموندی

منو تا جنون کشوندی

دلی که دادم به دستت

اخرش زدی شکوندی

اخراش خوب شده بودی

تیتر نامه هامو خوندی

اما چون خوندی و رفتی

دلمو بیشتر سوزندی





:: موضوعات مرتبط: مجموعه اشعار مریم حیدرزاده , ,
:: بازدید از این مطلب : 893
|
امتیاز مطلب : 44
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: