نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

 

یعنی میشه

"تقدیم به خاطرات عاشقانه"

یعنی میشه که ما دوتا یه روزی بهم برسیم؟

مهم فقط رسیدن حتی اگه کم برسیم

یعنی میشه خوشی بیاد دور ما توری بکشه؟

به ارزوهاش برسه هر کی که دوری بکشه؟

یعنی میشه شب بشینم دست روی موهات بکشم؟

کاشکی بدونم چقدر باید مکافات بکشم

یعنی می شه به جای اشک روی چشام سرمه باشه؟

تا کی باید درد دلا فقط توی نا مه باشه؟

یعنی میشه که شونه هات فقط پناه من باشه؟

چرا تا حالا نشده شاید گناه من باشه

یعنی میشه دستای تو خاک نگامو پاک کنه؟

بیای با اسبی که به جاش یه دنیا گرد و خاک کنه؟

یعنی میشه یه شب بگن بیا بشین ماه اومده؟

برای دیدنش ولی خاطرخواه اومده

یعنی میشه که تو نری؟؟؟بگی نگید ماه اومده

انگار نه انگارکه واست کلی خاطر خواه اومده؟

یعنی میشه به من بگی از این به بعد بال توام؟

چرا برم پیش اونا حالا که من مال توام

یعنی میشه غرور تو اب بشه بریزه مث برف؟

این همه بستگی داره فقط به گفتن یه حرف

خیلی بده امد دلو هیچ روزی به هیچکس نده

وقتی که داد دعا کنه که اون یه روزی پس نده

یعنی میشه پر کنیم از خاطره ها حافظه رو؟

با همدیگه ابش بدیم اون شنعدونی قرمز رو

یعنی میشه که دستامون با هم مث یه رشته شه؟

هر کی برای اون یکی درست مث فرشته شه

یعنی میشه که پیش هم برای هم تب بکنیم

از غم زرد اون تب روزامون شب بکنیم

یعنی میشه با هم واسه خوشبختی زحمت بکشیم؟

یه خواب راحت بکنیم یه اه راحت بکشیم

یعنی میشه بازم بگی دیوونتم من دیوونت؟

دوباره عاشقم بشه اون دل مث رود خونه ات

یعنی میشه همین بشه نه کمتر از این نه زیاد؟

وقتی میگم یادت بیاد تو همشو یادت بیاد

یعنی میشه با هم باشیم منو خدامون و خودت؟

درست مث تولدم درست مث تولدت

یعنی میشه عاشقی لطفش مث نوبرش باشه؟

نه اینکه مث همه چی خوباش فقط سرش باشه

یعنی میشه که جای من فقط روی چشات باشه؟

تکیه کلام تو بازم من می میرم برات باشه؟

یعنی میشه عاشقی رو رنگش کنیم با سادگی؟

بدون درد و دردسر بریم سراغ زندگی

یعنی میشه فقط یه بار خدا به ما نگا کنه؟

می گی نمیشه ولی من همش میگم خدا کنه

یعنی میشه تو دفترش یه لحظه اسم ما باشه؟

یه چیزی بشکنه فقط اونم طلسم ما باشه

نامه ی یک متهم  

شاکی پرونده سلام ، درسته من متهمم
حتی برای متهم شدن پیش تو هم کمم
چه ذوقی کردم ، شنیدم گفتی شکایت می کنی
اما دلم گرفت که گفتی ، منو اذیت می کنی
من تو رو اذیت می کنیم ، منی که می میرم برات
منی که تندی می شکنم زیر تولد نگات
تو حکم من نوشته بود ، طبق مواد یک و بیست
تو روزگار من و تو این کارا عاقلانه نیست
معلومه عاقلانه نیست ، عاشق که عاقل نمی شه
ولی با این جواب من که حکمی باطل نمی شه
شاکی محترم ، گلم ، بگو که زندونیم کنن
بگو پیش پای چشات ، یک شبه قربونیم کنن
بگو به افتخار تو ، بیان منو دار بزنن
علت دیوونگیمو ، تو کوچه ها جار بزنن
بگو که از رو قصمون کلی لالایی بسازن
عکسای زیبا رو ولی اینجا و اونجا ، نندازن
آخه حسودی می کنم ، بفهمن این راز و همه
 فردا تقلب کنن از جنون این متهمه
 دوس ندارم زیبای من از هر کسی شاکی باشه
متهم اون نباید تو کره ی خاکی باشه
شاکی من ، قانون می گه : به هر کی رو کنه جنون
چون قانونو نمی شناسه ، دیگه نه تنبیه و نه اون
متهمت ، اما می خواس ، شامل این بندا نشه
به خاطر همین داره ، بارای عقلو می کشه
نشسته تنها ، این گوشه ، بدون حامی و وکیل
کلی خوشش اومده از عشق تو وجرم و دلیل
خوب می دونه اگه وکیل ببنده این پرونده رو
می چینه از لبای تو گلای سرخ خنده رو
درسته که عاشقتم ، اما مگه من دیوونم
خنده رو از تو بگیرم ، که بی چشات نمی تونم
خلاصه که شاکی ماه ، صاحب پرونده ی من
خاطره ی گذشته هام ، مالک اینده ی من
متهمت قصدی نداشت ، عاشقیشو به دل نگیر
فقط اونو قبول بکن ، به چشم مجرمی اسیر
اینجا وکیلی نمی یاد که بگه من جنون دارم
چون اگه آزادم کنن ، باز سرتو درد می یارم
شاکی نازنین من ، مزاحمت شدم ، ببخش
 مثل تمام لحظه ها ، بتاب و آروم بدرخش
متهمت قول می ده که دیگه به تو نامه نده
درسته دیوونس ولی موندن رو قول بده
فک نکنی نامه ی من شده مثل دفاعیه
شاکی گل ، نشون ندی این مدرک و به قاضیه
نشون بدی اونم می گه به خاطر درد جنون
متهمت گناه داره ، بگذر از اتهام اون
ولی تو این کار و نکن ، می خوام اسیری بکشم
تابلوی چشمای تو رو ناز و کویری بکشم
فدای چشمات که تو نور ، هطار و صد رنگ می شه
زرد پاییزی می پوشی ، چشات چه خوش رنگ می شه
راحت شدی از دست من با شعر و عشق و التماس
نمی گم اما ، نمی یام ، بیرون از این رخت و لباس
 به شکی مثل گلم ، از منی که متهمم
زیبا جون اشکال نداره ، امضا کنم که مریمم ؟
مریم دیوونه ی تو ، یازده آبان و یه روز
 جرم من افتخارمه ، به قاضیم می گم هنوز
یادت باشه لحظه ی صدور حکم ، تو محکمه
دلت نسوزه ، نگذری از تقصیر متهمه
شاکی هیچ کس نشو ، فقط اینو ازت می خوام
فدای شاکی گل و جرم جنون و اتهام
الهی دروازه ی بخت ، به روت همیشه وا بشه
دست به خاکستر بزنی ، الهی که طلا بشه
متهم هر چی ردیف ، ردیف پنج و دو و سه
نمی ذارم تو عاشقی ، کسی به گردم برسه  

 

هرگز!!!!!!!!!!

میدانی وقتی فکر میکنم تو را روزگاری عاشقانه دوست داشتم سرم گیج میرود

تو هیچ نداشتی من زیادی باورت داشتم و حال با این همه خاطرات احمقانه تو در تو

هم هستی که خطا از من بوده تو هیچ گاه بزرگ نمی شوی به خود دروغ بگو که

همیشه برایت عالمی بوده هرگز به خاطر این همه سیاهی در زندگیم تو را

نمی بخشم.......

 

وعده ما لب دریا

 

روي عكسا گرد و خاكه
بيشتر دلا هلاكه
قحطي گلاي پونه ست
تقديرا دست زمونه ست
عهد و پيمونا شكسته
رشته ي دلا گسسته
تقويما رو ماه تيره
زندونا پر اسيره
آدما يا همه مردن
يا كه مات و دل سپردن
عصر ما عصر فريبه
عصر اسماي غريبه
عصر پژمردن گلدون
چتراي سياه تو بارون
مرگ آواز قناري
مرگ عكس يادگاري
تا دلت بخواد شكايت
غصه ها تا بينهايت
دلاي آدما تنگه
غصه هم گاهي قشنگه
چشما خونه ي سواله
مهربون شدن محاله
حك شده روي هر ديواري
كه چرا دوسم نداري
خونه هامون پر نرده
پشت هر پنجره پرده
تا دلت بخواد مسافر
تا بخواي عاشق و شاعر
شبا سرد و بي عروسك
دلاي شكسته از شك
زلفاي خيبي پريشون
خط زدن رو اسم مجنون
شهري كه سرش شلوغه
وعده هاش همه دروغه
چشماي خيره به جاده
عشوه هاي نخريده
آسمونا پر دوده
قلب عاشقا كبوده
گونه ي گلدونا زرده
رفته و بر نمي گرده
آدما بي سرگذشتن
آهوا بدون دشتن
دفترا
بدون امضا
ماهيان بدون دريا
تشنه ها هلاك آبن
همه حرفا بي جوابن
نصف زندگي نگاهه
بقيش همه گناهه
خدا رو انگار گذاشتن
رو زمن و بر نداشتن
در و ديوارا سياهه
آدرسامون اشتباهه
شب و روزا پر عادت
وقت كه شد شايد عبادت
خدا مال غصه
هاته
وقتي غم داري خداته
روي آينه ها غباره
شيشه ي پنجره ي تاره
بغضا بي صدا و كاله
همه از فكر و خياله
قلك خوبيا خالي
مهربونيا خيالي
قفسا پر پرنده
لباي بدون خنده
نه شنيدني نه گوشي
نه گلي نه گلفروشي
مرگ جشناي تولد
مرگ اون دلي كه گم
شد
خستگي بي اعتمادي
شك و ترديد زيادي
امتحان مكرر
لونه هاي بي كبوتر
مشقامون بدون امضا
اسممون هميشه رسوا
نمره هاي عشقمون تك
بامامون بدون لك لك
همه غايب تو دفتر
مث بالاي كبوتر
خونه ها بدون باغچه
بدون حافظ و طاقچه
نه براي عشق
ميلي
نه كسي به فكر ليلي
ديگه پشت در بسته
كسي بيدار ننشسته
نه كسي نه انتظاري
نه صداي بي قراري
واسه عاشقي كه ديره
لااقل دلت نگيره
كاش تو قحطي شقايق
باز بشيم سوار قايق
بشينيم بريم تو دريا
من و تو تنهاي تنها
ماهيا خيلي امينن
نمي
گن اگه ببينن
انقدر مي ريم كه ساحل
از من و تو بشه غافل
قايق و با هم مي رونيم
مي ريم اونجاها مي مونيم
جايي كه نه آسمونش
نه صداي مردمونش
نه غمش نه جنب و جوشش
نه صداي گلفروشش
مث اينجا ‌آهني نيست
خوبه اما گفتني نيست
پس ببين يادت بمونه
كسي ام اينو ندونه
زنده بوديم اگه فردا
وعده ي ما لب دريا
صبح پاشو بدون ساعت
كه فراموش بشه عادت
نره از ياد تو زيبا
وعده ي ما لب دريا

 

حدس 

و حدس مي زنم شبي مرا جواب ميكني

و قصر كوچك دل مرا خراب ميكني

سر قرار عاشقي هميشه دير كرده اي

ولي براي رفتنت عجب شتاب ميكني

من از كنار پنجره تو را نگاه ميكنم

و تو به نامديگري مرا خطاب مي كني

چه ساده در ازاي يك نگاه پك و ماندني

هزار مرتبه مرا ز خجلت آب ميكني

به خاطر تو من هميشه با همه غريبه ام

تو كمتر از غريبه اي مرا حساب ميكني

و كاش گفته بودي از همان نگاه اولت

كه بعد من دوباره دوست انتخاب مي كني

 

يك فكر ديگر

امشب تمام خويش را از غصه پرپر ميكنم

گلدان زرد ياد را با تو معطر ميكنم

تو رفته اي و رفتنت يك اتفاق ساده نيست

ناچار اين پرواز را اين بار باور ميكنم

يك عهد بستم با خودم وقتي بيايي پيش من

يه احترام رجعتت من ناز كمتر مي كنم

يك شب اگر گفتي برو ديگر ز دستت خسته ام

آن شب براي خلوتت يك فكر ديگر ميكنم

صحن نگاهت را به روي اشتياقم باز كن

من هم ضريح عشق را غرق كبوتر ميكنم

شعريست باغ چشم تو غرق سكوت و آرزو

يك روز من اين شعر را تا آخر از بر ميكنم

گر چه شكستي عهد را مثل غرور ترد من

اما چنان ديوانه ام كه با غمت سر ميكنم

زيبا خدا پشت و پناه چشمهاي عاشقت

با اشك و تكرار و دعا راه تو را تر ميكنم



:: موضوعات مرتبط: مجموعه اشعار مریم حیدرزاده , ,
:: بازدید از این مطلب : 1456
|
امتیاز مطلب : 45
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

"تقدیم به اونی که عاشق شم"

چقد دلم می خواست یه شب منو تو تنها می شدیم

انقد کوچیک بود دنیا که فقط ما دو تا توش جا می شدیم

مجنون یه شب جراتشو می داد امانت دس تو

اونوقت ما تا اخر عمر راهی صحرا می شدیم

اگر ما اون جوری بودیم نیاز به قایقی نبود

اروم سوار موجای بلند دریا می شدیم

همه می گن که اسمون خم شده زیر بار عشق

اون چیزی نیس ما واسه هم خم می شدیم تا می شدیم

اگه یکی دلش نخواس پاییز تموم شه و بره

تا ته دنیا واسه اون شب یلدا می شدیم

چقده دلم می خواس همه حسرتمونو بخورن

مثال عاشقا واسه تموم دنیا می شدیم

چقده دلم می خواس دیگه من وتو در میون نبود

همدیگه رو می بوسیدیم تا ابد ما می شدیم

تقویمای ما اگه امروز خیلی دوس نداشت

چشمامونو می بستیم و فردا سحر پا می شدیم

چقده دلم می خواس دلت پیش یکی دیگه نبود

حتی اگه یه مدتی تنها تنها می شدیم

باشه برو نداشتن حوصله رو بهونه کن

ما همونائیم که پیش ادما رسوا می شدیم؟

تجربه ی اومدنت یه درده مثل رفتنت

کاش واسه هم معجزه ی روز نبادا می شدیم

بذار که این اخر سری یه دونه ارزو کنم

کاشکه ما ها عاشق هم فقط تو رویا می شدیم


کجا بودی؟

 

اون روزا که بی تو پرپرر می زدم کجا بودی؟

هر چی خونه تو کوچس در می زدم کجا بودی؟

اون روزا که به هوای دیدن چشمای تو

من به هر خیابونی سر می زدم کجا بودی؟

اون روزا که از غم عاشقی و دیوونگیت

به دل دیوونه خنجر می زدم کجا بودی؟

اون کسی که واسه تو ساز می زنه خونش کجاس؟

لاقل از اون که بهتر می زدم کجا بودی؟

اون روزایی که بخاطر پسندیدن تو

به دسام گل معطر می زدم کجا بودی؟

اون روزا که اسمتو نوشته بودم رو دیوار

نقش تو رو سنگ مرمر می زدم کجا بودی؟

اون روزا که عکس های ناز تو با کلی ذوق

روی برگا توی دفتر می زدم کجا بودی؟

اون روزا که هر کسی می اومد ومنو می خواس

نه به جای حرف اخر می زدم کجا بودی؟

گفتی من واست بهونه میارم نق می زنم

به خدا از اون که کمتر می زدم کجا بودی؟

ببینم اون روزا که نامه هاتو با قاصدک

روی بالای کبوتر می زدم کجا بودی؟

وقتی که رو سرنوشت خط خطیم با کلی بغض

سه تا بعله ی مکرر می زدم کجا بودی؟


ما بهم نمی رسیم

توی لحظه های زردم تو غم دلواپسیم

حتی وقتی که تو گفتی هر دوی ما بی کسیم

چه کنارم بودی و چه رفته بودی راه دور

تو تموم بی قراریا توی هم نفسیم

حتی وقتی به زبون اومدی و گفتی ببین

ما دوتا تا اخرش برای هم دیگه بسیم

یه چیزی بهم می گفت تو مث معبد می مونی

ما یه جور برای هم دیگه فقط مقدسیم

اومدم یه شب کنار پنچره با کلی بغض

هم سپردم به ستاره هم سپردم به نسیم

که برید یه جوری به مردم این دنیا بگید

ما دوتا دیوونه ایم اما بهم نمی رسیم


من هنوزم که هنوزه

"تقدیم به تو"

من هنوزم که هنوزه شمارو خدم می دونم

من هنوزم اول حرفام ذکری از شما می خونم

من هنوز خیالتونو از روی طاقچه بر نداشتم

همه جا اسم شما هست بی وضو که دست نذاشتم

من هنوز خود بهارم گرچه شاخه هام شکسته

ولی خب پرنده عشق رو شکسته هاش نشسته

من هنوز مث قدیما دو تا چشمو می پرستم

بذارید ساده بگم که عاشق ناتون هستم

ای پرنده ی مهاجر به غم ناز نگاتون

قسمی میدم عزیزم شما و من و خداتون

که همیشه بندتون زیر سایه تون بدونید

نه یه روز یه سال یه عالم ارزومو نسوزونید

شمای که قصه هاتون توی طاقای خیاله

نگید این قصه رو بس کن به خدا قسم محاله

به گلابدون قدیمی که خودش بوته ی یاسه

همه حرفام چه خیاله چه غریب چه التماسه

دوست دارم منو بدونید ساده مث اطلسی ها

روح خاکی مو نذارید تشنه ی دلواپسی ها

ای پرنده مهاجر که تو ذهنتون یه بیشس

وقتی تو موج نگاتون یه تبر فکر یه ریشس

توی بیشه نیستم اما ساقه ای منتظر مرگ

شاخه ای دارم که اشکاش همه باریدن مث برگ

بزنید تبر عزیزه وقتی تو دستای نوره

دل گریه هم گرفته اخ که خوشبختی چه دوره

دیگه  اشکا جون ندارن که بخوان جاری بمونن

گونه ها رو محرم لحظه های سفر بدونن

پس جور باید دعا کرد با کدوم دل ادعا کرد

عیده اما چی دارم که بشه قربون شما کرد


یعنی میشه

"تقدیم به خاطرات عاشقانه"

یعنی میشه که ما دوتا یه روزی بهم برسیم؟

مهم فقط رسیدن حتی اگه کم برسیم

یعنی میشه خوشی بیاد دور ما توری بکشه؟

به ارزوهاش برسه هر کی که دوری بکشه؟

یعنی میشه شب بشینم دست روی موهات بکشم؟

کاشکی بدونم چقدر باید مکافات بکشم

یعنی می شه به جای اشک روی چشام سرمه باشه؟

تا کی باید درد دلا فقط توی نا مه باشه؟

یعنی میشه که شونه هات فقط پناه من باشه؟

چرا تا حالا نشده شاید گناه من باشه

یعنی میشه دستای تو خاک نگامو پاک کنه؟

بیای با اسبی که به جاش یه دنیا گرد و خاک کنه؟

یعنی میشه یه شب بگن بیا بشین ماه اومده؟

برای دیدنش ولی خاطرخواه اومده

یعنی میشه که تو نری؟؟؟بگی نگید ماه اومده

انگار نه انگارکه واست کلی خاطر خواه اومده؟

یعنی میشه به من بگی از این به بعد بال توام؟

چرا برم پیش اونا حالا که من مال توام

یعنی میشه غرور تو اب بشه بریزه مث برف؟

این همه بستگی داره فقط به گفتن یه حرف

خیلی بده امد دلو هیچ روزی به هیچکس نده

وقتی که داد دعا کنه که اون یه روزی پس نده

یعنی میشه پر کنیم از خاطره ها حافظه رو؟

با همدیگه ابش بدیم اون شنعدونی قرمز رو

یعنی میشه که دستامون با هم مث یه رشته شه؟

هر کی برای اون یکی درست مث فرشته شه

یعنی میشه که پیش هم برای هم تب بکنیم

از غم زرد اون تب روزامون شب بکنیم

یعنی میشه با هم واسه خوشبختی زحمت بکشیم؟

یه خواب راحت بکنیم یه اه راحت بکشیم

یعنی میشه بازم بگی دیوونتم من دیوونت؟

دوباره عاشقم بشه اون دل مث رود خونه ات

یعنی میشه همین بشه نه کمتر از این نه زیاد؟

وقتی میگم یادت بیاد تو همشو یادت بیاد

یعنی میشه با هم باشیم منو خدامون و خودت؟

درست مث تولدم درست مث تولدت

یعنی میشه عاشقی لطفش مث نوبرش باشه؟

نه اینکه مث همه چی خوباش فقط سرش باشه

یعنی میشه که جای من فقط روی چشات باشه؟

تکیه کلام تو بازم من می میرم برات باشه؟

یعنی میشه عاشقی رو رنگش کنیم با سادگی؟

بدون درد و دردسر بریم سراغ زندگی

یعنی میشه فقط یه بار خدا به ما نگا کنه؟

می گی نمیشه ولی من همش میگم خدا کنه

یعنی میشه تو دفترش یه لحظه اسم ما باشه؟

دیدی اخرش نموندی

منو تا جنون کشوندی

دلی که دادم به دستت

اخرش زدی شکوندی

اخراش خوب شده بودی

تیتر نامه هامو خوندی

اما چون خوندی و رفتی

دلمو بیشتر سوزندی


فقط تو رویا

"تقدیم به اونی که عاشق شم"

چقد دلم می خواست یه شب منو تو تنها می شدیم

انقد کوچیک بود دنیا که فقط ما دو تا توش جا می شدیم

مجنون یه شب جراتشو می داد امانت دس تو

اونوقت ما تا اخر عمر راهی صحرا می شدیم

اگر ما اون جوری بودیم نیاز به قایقی نبود

اروم سوار موجای بلند دریا می شدیم

همه می گن که اسمون خم شده زیر بار عشق

اون چیزی نیس ما واسه هم خم می شدیم تا می شدیم

اگه یکی دلش نخواس پاییز تموم شه و بره

تا ته دنیا واسه اون شب یلدا می شدیم

چقده دلم می خواس همه حسرتمونو بخورن

مثال عاشقا واسه تموم دنیا می شدیم

چقده دلم می خواس دیگه من وتو در میون نبود

همدیگه رو می بوسیدیم تا ابد ما می شدیم

تقویمای ما اگه امروز خیلی دوس نداشت

چشمامونو می بستیم و فردا سحر پا می شدیم

چقده دلم می خواس دلت پیش یکی دیگه نبود

حتی اگه یه مدتی تنها تنها می شدیم

باشه برو نداشتن حوصله رو بهونه کن

ما همونائیم که پیش ادما رسوا می شدیم؟

تجربه ی اومدنت یه درده مثل رفتنت

کاش واسه هم معجزه ی روز نبادا می شدیم

بذار که این اخر سری یه دونه ارزو کنم

کاشکه ما ها عاشق هم فقط تو رویا می شدیم


کجا بودی؟

 

اون روزا که بی تو پرپرر می زدم کجا بودی؟

هر چی خونه تو کوچس در می زدم کجا بودی؟

اون روزا که به هوای دیدن چشمای تو

من به هر خیابونی سر می زدم کجا بودی؟

اون روزا که از غم عاشقی و دیوونگیت

به دل دیوونه خنجر می زدم کجا بودی؟

اون کسی که واسه تو ساز می زنه خونش کجاس؟

لاقل از اون که بهتر می زدم کجا بودی؟

اون روزایی که بخاطر پسندیدن تو

به دسام گل معطر می زدم کجا بودی؟

اون روزا که اسمتو نوشته بودم رو دیوار

نقش تو رو سنگ مرمر می زدم کجا بودی؟

اون روزا که عکس های ناز تو با کلی ذوق

روی برگا توی دفتر می زدم کجا بودی؟

اون روزا که هر کسی می اومد ومنو می خواس

نه به جای حرف اخر می زدم کجا بودی؟

گفتی من واست بهونه میارم نق می زنم

به خدا از اون که کمتر می زدم کجا بودی؟

ببینم اون روزا که نامه هاتو با قاصدک

روی بالای کبوتر می زدم کجا بودی؟

وقتی که رو سرنوشت خط خطیم با کلی بغض

سه تا بعله ی مکرر می زدم کجا بودی؟


ما بهم نمی رسیم

توی لحظه های زردم تو غم دلواپسیم

حتی وقتی که تو گفتی هر دوی ما بی کسیم

چه کنارم بودی و چه رفته بودی راه دور

تو تموم بی قراریا توی هم نفسیم

حتی وقتی به زبون اومدی و گفتی ببین

ما دوتا تا اخرش برای هم دیگه بسیم

یه چیزی بهم می گفت تو مث معبد می مونی

ما یه جور برای هم دیگه فقط مقدسیم

اومدم یه شب کنار پنچره با کلی بغض

هم سپردم به ستاره هم سپردم به نسیم

که برید یه جوری به مردم این دنیا بگید

ما دوتا دیوونه ایم اما بهم نمی رسیم


من هنوزم که هنوزه

"تقدیم به تو"

من هنوزم که هنوزه شمارو خدم می دونم

من هنوزم اول حرفام ذکری از شما می خونم

من هنوز خیالتونو از روی طاقچه بر نداشتم

همه جا اسم شما هست بی وضو که دست نذاشتم

من هنوز خود بهارم گرچه شاخه هام شکسته

ولی خب پرنده عشق رو شکسته هاش نشسته

من هنوز مث قدیما دو تا چشمو می پرستم

بذارید ساده بگم که عاشق ناتون هستم

ای پرنده ی مهاجر به غم ناز نگاتون

قسمی میدم عزیزم شما و من و خداتون

که همیشه بندتون زیر سایه تون بدونید

نه یه روز یه سال یه عالم ارزومو نسوزونید

شمای که قصه هاتون توی طاقای خیاله

نگید این قصه رو بس کن به خدا قسم محاله

به گلابدون قدیمی که خودش بوته ی یاسه

همه حرفام چه خیاله چه غریب چه التماسه

دوست دارم منو بدونید ساده مث اطلسی ها

روح خاکی مو نذارید تشنه ی دلواپسی ها

ای پرنده مهاجر که تو ذهنتون یه بیشس

وقتی تو موج نگاتون یه تبر فکر یه ریشس

توی بیشه نیستم اما ساقه ای منتظر مرگ

شاخه ای دارم که اشکاش همه باریدن مث برگ

بزنید تبر عزیزه وقتی تو دستای نوره

دل گریه هم گرفته اخ که خوشبختی چه دوره

دیگه  اشکا جون ندارن که بخوان جاری بمونن

گونه ها رو محرم لحظه های سفر بدونن

پس جور باید دعا کرد با کدوم دل ادعا کرد

عیده اما چی دارم که بشه قربون شما کرد



:: موضوعات مرتبط: مجموعه اشعار مریم حیدرزاده , ,
:: بازدید از این مطلب : 1453
|
امتیاز مطلب : 36
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

تو مثل چشم دریا عاشقی و پاک و بارانی

و من یک تکه از دریا ولی نمناک و طوفانی

به یاد چشم های تو فال می زنم امشب

ببینم می روی اخر از اینجا یا که می مانی

تو را جان همانی که جدایت کرد از چشمم

همین امشب بیا در کلبه ی سردم به مهمانی

عجب روز قشنگی بود روز اشناییمان

چه شد حالا از ان انتخاب خود پشیمانی

همه بردند از خاطر مرا من ماندم و چشمت

تو هم رفتی و یادت رفت نام من به اسانی

چه زود از یاد بردی ان قرار روز اول را

همان که قول داده بودی این پریشان را نرنجانی

اگر چه رفته ای و بار دیگر بر نمی گردی

ولی دیوانه ات هستم خودت هم خوب می دانی

تمام شمعدانی ها برایت اشک می ریزند

دلت امد دل گل های باغم را بلرزانی

و عادت درد سنگینیست وقتی اوج می گیرد

به من عادت نکردی طعم حرفم را نمی دانی

تماشا می کنم این قصه را زیبای من اما

خدا را خوش نمی امد که این دل را بسوزانی


"تقدیم به تمام ثانیه های عاشق بودنم تمام ثانیه های عاشق بودنت و تمام ثانیه های در کنار هم بودن مان"

"میشه یا نمیشه"

درست من موافقم زندگی زیبا نمیشه

تو فال بد اقبالیا هیچکی مث ما نمیشه

اشکای ما هر چقدم با هم دیگه گریه کنیم

اندازه ی یه گوشه ی کوچیک دریا نمیشه

هر چی من وتو بشینیم شب تا سحر دعا کنیم

فرقی نمی کنه بازم معجزه پیدا نمیشه

ادم اگه عاشق باشه یکی همیشه باهاشه

من عاشقم تو عاشقی عاشق که تنها نمی شه

یه وقتا با خودم می گم که تنها دخوشیم توئی

دلخوشی که خوش نباشه ادم چشاش وا نمی شه

خیلیا به هر کی بخوان بی دردسر زود می رسن

من و تو خواستیم برسیم میگن که حالا نمی شه

یه چیزی رو خیلی دارم اما به هیچکس نمیدم

عشق توا...........انقده دارم که تو دلم جا نمی شه

همه می گن که من و تو طاقتمون خیلی کمه

می گن که فردا روشنه پس چرا فردا نمی شه

یلدای هر سال که می شه می ریم سراغ فال عشق

دردای ما با حافظم دیگه مداوا نمی شه

هیچکی به چشمم نمیاد چه کم بیاد و چه زیاد

قد تو هیچ کسی واسم عزیز تو دنیا نمی شه

می گن مدارا بکنیم با بازی های سرنوشت

ادم عاشق که دیگه اهل مدارا نمی شه

من مث اسفند می مونم بگردونم دور سرت

نگو بذارش واسه بعد نگو نه بابا نمی شه

ماهو تو چشمای تو از بس زلال میشه دید

چشمای هیچکی مث تو این جوری گیرا نمی شه

سوال کنم جواب میدی؟فقط یه جمله بنویس

بگو که می رسیم بهم ؟اخر میشه یا نمیشه

قصه ی قرار اخر"

یادته تو اوج پاییز اخرین لحظه ی دیدار

خب مواظب خودت باش دو سه بار دوباره تکرار

یادته به ماجرامون چقدر نگا می کردیم

تا یکی دلش بیاد و بگه خوب خدا نگه دار

تو خداحافظی کردی دل من یکم تکون خورد

بعدش اسمتو نوشتم روی ساقه ی سپیدار

بارون و گریه که بارید از تو ابر غصه هامون

هر دو مون سر گذاشتیم روی اجرهای دیوار

یه بار دیگه می پرسم راسی راسی باید جدا شیم؟

یادته اشک تو افتاد روی سیم گرم گیتار؟

منم انگار مث اشکت از چشات افتاده بودم

یه جوری دلت می لرزید پس دیگه نکردم اصرار

خیلی اونجا مونده بودیم همه مارو دیده بودند

بدجوری نگاه می کردن مردم کوچه و بازار

نگاتو گرفتی از من گفتی خوب کاری نداری

من شکستم ولی گفتم برو بامید دیدار

دو سه تا فردا گذشت ومن دیگه تو رو ندیدم

شنیدم ولی رسیدی به یکی شبیه دلدار

دل من دوباره لرزید مث اون لحظه ی اخر

خاطرت هرچی که گفتی شد روی رویایی من اوار

حالا من موندم از خدامون چی بخوام خوشیت یا غصت

همه گفت عکس اونو دیگه از رو طاقچه بردار

اما من می گم خدایا من که کلی غصه دارم

غمای اونو بگیرو باز به این دیوونه بسپار

نازنین"

دریا طوفانی شده هوا خراب نازنین

نامه های چشم به راه بی جواب نازنین

تشنمه نه فکر کنی با دریا برطرف میشه

دریا هست و تو نیستی قحطی ابه نازنین

ایندفه من رفتم و تو موندی فرقی نداره

موندن و دفتن شاید هر د و عذابه نازنین

دیدمت یکی دو بار تا اومدم صدات کنم

فهمیدم تو نیستی و همش سرابه نازنین

پریشب خوابتو دیدم چه شب قشنگی بود

لذت سفر فقط همین یه خواب نازنین

ادما میان سفر یه قدری اروم بگیرن

سفرم به عشق تو پر از شتابه نازنین

دیگه عکساتو گذاشتم توی قلبم اخه من

فهمیدم دل امد خودش یه قاب نازنین

جز تو خط زدم رو اسم ادما چون زندگی

شبیه دفترای حضور غیاب نازنین

خواستم امروز دوباره برای تو غزل بگم

دیدم اما چشم تو یه شعر ناب نازنین

هیچ بهانه ی نبود واسه دوباره دیدنت

اخرین بهانه دادن کتاب نازنین

عمر دیداری ما همیشه زود تموم می شد

عمر شادیا مث عمر حباب نازنین

نمی پرسی حالمو فرقی نداره واسه تو

محض اطلاع بگم دلم کبابه نازنین

بهتره تموم کنم قصه ی تو با خودمو

چون مث تو غرق پیچ و تابه نازنین


ارزوی من اینست

"تقدیم به اونی که معنی عشق رو کنار اون فهمیدم

تقدیم به اونی که تا همیشه عاشق شم و تا همیشه تنهام

با خیالش تقدیم به تو سینای عزیزم"

ارزوی من این است در سپیده ای شفاف

در دلت شوم مهمان یک سپیده بی انصاف

ارزوی من اینست توی عصز طوفانی

قانعم کنی جوری که همیشه می مانی

ارزوی من اینست که تو مال من باشی

غیر ممکن ممکن تو محال من باشی

ارزوی من اینست با دو بال جادویی

روی چشم تو باشم مثل نور لیموئی

ارزوی من اینست بین این همه انسان

نیت تو من باشم توی فال با فنجان

ارزوی من این است که دو روز طولانی

در کنار تو باشم فارغ از پشیمانی

ارزوی من اینست که تو مثل یک سایه

سر پناه من باشی لحظه ی تر گریه

ارزوی من اینست یا شوی فراموشم

یا که مثل غم هر شب گیرمت در اغوشم

ارزوی من اینست عشق تو کمم باشد

اسم تو فقط زخمی روی مرهمم باشد

ارزوی من اینست نرم و عاشق و ساده

همسفر شوی با من در سکوت یک جاده

ارزوی من این است که تو ساز من باشی

من نیاز تو باشم تو نیاز من باشی

ارزوی من اینست هستی تو من باشم

لحظه های هوشیاری مستی تو من باشم

ارزوی من اینست تو غزال من باشی

تک ستاره ی روشن در خیال من باشی

ارزوی م اینست در شبی پر از رویا

پیش ماه و تو باشم تا سحر لب دریا

ارزوی من اینست در تولدی دوم

مثل مه شوم در تو با همه وجودم گم

ارزوی من اینست از سفر نگویی تو

تو هم ارزویی کن اوج ارزویی تو

ارزوی من اینست ارزو کنی من را

معنی اش کنی با عشق شعر سبز ماندن را

ارزوی من اینست مثل سیم یک گیتار

زیر دست تو باشم لحظه ی خوش دیدار

ارزوی من اینست مثل لیلی و مجنون

پیروی کنیم از عشق این جنون بی قانون

ارزوی من اینست در پگاهی از اسفند

راهی سفر گردیم طبق رسم یک پیوند

ارزوی من اینست در شبی که تاریک است

تو بگویی از وصلی که لطیف و نزدیک است

ارزوی من اینست زیر سقف این دنیا

من برای تو باشم تو برای من تنها

این دیوونه

این دیوونه دور چشات اخر یه سیاره می شه

چشمک که میزنی چشات مث یه فواره میشه

اون گلوبند نقره ای که بستی دور گردنم

از بس نیومدی پیشم دیگه داره پاره میشه

به با تو بودنم قسم اگه بیای کنار من

چشام واسه عروسک نگات یه گهواره میشه

دلم تصور نمی کرد وقتی که اول تو رو دید

همین روزا باچشمای ناز تو بچاره میشه

به یاد مجنون افتادم اونم تصور نمی کرد

یه روز به خاطر کسی تو صحرا اواره میشه

می گی تحمل می کنیم اخه چقد اخه تا کی؟

واسه یه دیوونه مگه تحملم چاره میشه؟

فاصله بین من وتو دیگه یه کم زیاد شده

قصه ی ما داره دیگه مث قصه ی دیوارها میشه

خلاصه بی وفا نشو چون اخرش خوشبختیا

قسمت هر کس که به گفته هاش وفادار میشه

خب دیگه خستت نکنم جون تو و خاطرمون

دلم داره باز مث اون روزی کع دیداره میشه


به خاطر اون

"برای تو"

همه بغضشون گرفته چرا بارون نمیاد؟

لیلی مرد از غم دوری چرا مجنون نمیاد؟

روی ماهش کجا پنهون شده اون رفته کجا؟

چرا از اون ور ابرا دیگه بیرون نمیاد؟

نیتت رو واسه فال قهوه کردم ولی حیف

عکس چشمای قشنگت توی فنجون نمیاد

منو کشتی ا اون خنجر دوریت عجبه

چرا از این دل دیوونه یه کم خون نمیاد؟

مگه تو بی خبری مومو پریشون می کنم؟

دل تو حتی واسه موی پریشون نمیاد؟

دل تو از بس سفیده و لطیف مث برف

از خجالت تو برفی تو زمستون نمیاد

تو دلم فقط یه بار مهمونی بود تو اومدی

درلرو بستم از اون روز دیگه مهمون نمیاد

صدای بارون قشنگه به شیشه که می خوره

اما به غم نجیب روی ناودون نمیاد

دو سه بار واست نوشتم مث اینه می مونی

تو یه بار جواب ندادی چرا شمدون نمیاد

عمریه اسیرتم اسیر اون چشای ناز

یه ملاقتی واسم یه بار به زندون نمیاد

نمی گه کسی واسه مرمتش فکری کنیم

هیچ کسی سراغ این کلبه ی ویرون نمیاد

زندگی بازی شطرنجه و من منتظرم

طرف مقابلم ولی به میدون نمیاد

گاهی وقتا انقدر اب و هوام ابری میشه

که قد اشکای من از رود کارون نمیاد

گاهی با خودم میگم شاید می خواد ذوق بکنم

اما معلومه نخواد بیاد که پنهون نمیاد

اونی که برای دیدنش ستاره می شمری

ال نازه پس با یک خواهش اسون نمیاد

توی نامه اخری کلی دلیل اورده بود

مثلا چون تشنه اند یاسای گلدون نمیاد

لاقل کاش راستشو برای من نوشته بود

کاش واسم نوشته بود به خاطر اون نمیاد


تو گم شدی دوباره

"تقدیم به تو"

قسم دادم خدارو به ماه و به ستاره

به چشمای که هرشب اسیر انتظار

به اون بنفشه های که مخصوص بهاره

به اون مهی که تنهاست مال شبای تاره

یه شب خدا به من گفت تو رو واسم میاره

تو رو اورد کردی به چشم من اشاره

چه کم بود عمر این فصل منو تو نظاره

دنیا کوچیک بود اما تو گمشدی دوباره


جای عشقت خالی

 دل خوش سیری نیست //حرف درگیری نیست//اون که مجنون تو بود//دیگه زنجیری نیست//هم مومام هم چشمام//پای تو برفی شد//اما تو عالم تو//صحبت از پیری نیست//هر چی گفتی خوندم //پای حرفات موندم//توی چشمات اما//عکس تاثیری نیستی//مثل اول نیستی //قابل حل نیستی//علتو می پرسم//میگی تغییری نیست//یادته اون کوچه//که ازش می گذشتیم//اون در شیری رنگ//نه دیگه شیری نیست//خیلی وقته چشمات//دنیاشون کم رنگه//جای عشقت خالی //دیگه تصویری نیست//نه بهونس قسمت//تو خودت توش موندی//این گناه بخت و//جرم تقدیری نیست//منم اونجور نیستم//انقدر دیوونه//جلوی اسم منم //دیگه تاخیری نیست//دل من شمدون بود//چشمای تو اینه//شمدونم دل داره//جنس تعمیری نیست//من تو رو می خواستم//با به ذوق نقره//صحبتم از اسب و//زین شمشیری نیست//هرچی بود من کردم//خودمم می سوزم//تو برو من گفتم//از تو تقصیری نیست//اخرین پیغامو //واسه من اوردن//اون اونی که واسش//کلی می میری نیست


خلوتی با اسمان

"تقدیم به تنهایی ام"

چته اسمون دو باره//کم اوردی باز ستاره؟//اشک نریز اخماتو وا کن//به خدا فایده نداره//می گن اشک اگه بریزی //سبکت می کنه اما//اونی که گذاشته رفته// کی ما رو به یاد میاره//انقدر بارون می ریزی//به تو شک می کنه مهتاب//که دیشب بوده تابستون//ولیکن امشب بهاره//دلتو بزن به دریا//تا بشی تنهای تنها//یا شاید خدا بخواد//بکنه بهت اشاره//اگه اون یکم دوست داشت //بی خداحافظ نمی رفت//دعا کن خدا تلافی//سر قلبش درنیاره//اگه بی وفا نبود که//واسه تو عزیز نمی شد//اونی که بشکنه اما//بمونه اون موقع یاره//اسمون دیگه تموم کن//گریه رو فقط دعا کن//که خدای اسمونا //هیچ روزی تنهاش نذاره

 

یه چیزی بشکنه فقط اونم طلسم ما باشه

دیدی اخرش نموندی

منو تا جنون کشوندی

دلی که دادم به دستت

اخرش زدی شکوندی

اخراش خوب شده بودی

تیتر نامه هامو خوندی

اما چون خوندی و رفتی

دلمو بیشتر سوزندی



:: موضوعات مرتبط: مجموعه اشعار مریم حیدرزاده , ,
:: بازدید از این مطلب : 954
|
امتیاز مطلب : 44
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑


برای عاشقی دیره

ولی باز دست تقدیره

تا دستامون نره بالا

جایی بارون نمیگیره

دلی که دادمش دستت

دیگه از زندگی سیره

نیومد ٬ وقتی ام اومد

فقط گفت که داره میره

نگفتم من خداحافظ

آخه قلبم هنوز گیره

بدون این قلب دیوونه

دیگه محتاج زنجیره

بمون این زخم رو بدتر کن

عجیب محتاج شمشیره

بریزم اشکام رو شاید

آخه این آخرین تیره

نگی تو اونی که رفته

وجودش غرق تقصیره

فدای اونکه تو خوابم

منو تحویل نمیگیره . . . |


می دونم

زندگی پر از سواله می دونم

رسیدن به تو خیاله می دونم

تو میگی یه روزی مال من میشی

اما موندنت محاله می دونم

تو میگی شبا دعامون میکنی

چشمه چاهت زلاله میدونم

توی آسمون سرنوشت ما

ماه کامل هم هلاله می دونم

تو میگی پرنده شیم بریم هوا

غصه ما دوتا باله می دونم

چشم من پر از غم نبودنت

دل تو پر از ملاله می دونم

طاقتم دیگه داره تموم میشه

صبر تو رو به زواله می دونم

آره میری و نمیپرسی که این

دل عاشق در چه حاله ٬ می دونم

 

"مثل همیشه"

سرور شعر من سلام چگونه اید خوش می گذره؟

ببخشیدا بازم شبا میرید کناره پنجره؟

ستاره ها که در میان شما می رید نگاه کنید؟

اون ستاره پر نور رو بازم می رید صدا کنید؟

کتاب حافظ می ذارید پایین تخت کنارتون؟

فال می گیرید هنوز واسه مهر و وفای یارتون؟

از من بیچاره چیشب یه وقتایی یاد می کنید؟

بازم سر دیوونگی هام داد و فریاد می کنید؟

حتمآ خوبید وگر نه به خیال من سر می زدید

یه سر به این خرابهء بی در پیکر می زدید

به سنت قدیمیا واسه شما زدم به چوب

الهی که همین جوری باشید همیشه خوب خوب

من چی بگم واسه شما فرقی نداره خبرم

همون جور عاشق شمام همون جوریدر به درم

 به اب اتیش می زنم تا شبا خوابم ببره

اما نمیشه فکرتون از این چیزا قوی تره

این افتخار واسه من بیدار باشم واسه شما

فقط یه مشکلی که هست شما کجا و من کجا

عکستون با اجازه دادم یه نقاش بکشه

اون که ازش برنمیاد ااما نه ای کاش بکشه

اگه کشید قاب می کنم میذارمش بالا سرم

عکس شما رو می ذارم لای گلای دفترم

راستش می ترسم عکستون بیرون بمونه سوز بیاد

نقاشی اما بهتره سرما نمی خوره زیاد

حتمآ الان می خندید و می گید عجب دیوونه ای

هر جوری که شما بخواید بدون هیچ بهونه ای

عاقل بودم فایده نداشت گفتم شاید دیوونه شم

شاید واسه یه بار شده قبول کنید بیاید پیشم

جسارته شما که نه خیالتونم کافیه!

این علامت تعجبه پاک نمی شد اضافیه

پریشبا سوز می اومد پنجره رو بسته بودم

از دست هرچی ادمم تو دنیا هست خسته بودم

درد دلم شروع شد عکستون اومد روبه روم

داشتید بهم گوش می دادید این یعنی اوج ارزوم

عجب شبی ابری زد و یه کم گذشت بارون گرفت

ابر چشام این فرصتو دید و دوباره جون گرفت

من بودم عکس شما یه عالمه رویای خیس

انگار یکی بهم می گفت هر چی می بینی بنویس

دستای من نمی تونست حتی مداد نگه داره

فقط یادم میاد نوشت شما رو خیلی دوست داره

این جور نگاهم نکنید مگه شما دل ندارید

خودتونو واسه یه بار شده جای من بذارید

شما نمی ذارید اگه بذاریدم نمی تونید

عاشقی که این جوری نیست یه طعمیه نمی دونید

یه وقتی تو هین نباشه اینو نگفته من ردم

اصلا به قول خودتون یه جوری ام اصلا بدم

حق با شما ست خوب بگذریم سرده هوا زمستونه

کاش کسی باشه روتونو شبا تا صبح بپوشونه

مراقب چشمای ناز و روی ماهتون باشید

ببخشیدا مراقب طرز نگاهتون باشید

اگه میشه دیگه شبا نرید کنار پنچره

لطفا بذارید واسه بعد تا که زمستون بگذره

توقع جوابی نیست هر جور باشید که راحتید

فکر شو اصلا نکنید که این روزا تو غربتید

من قول دادم اگه بیاید شما رو اذیت نکنم

حتی دیگه تو نامه هام با شما صحبت نکنم

اما حالا دور بودید باید یه نامه می دادم

قبول نباید اینقدر اون ادامه می دادم

فدای اون لحظه ای که نامه رو بازش بکنید

خوش به حالش اونو دارید ناخواسته نازش می کنید

زمستون یه سال سرد شبی که غم داره هوا

هیچکی نمی دونه چقد می خوامتون به جز خدا

 

 

تو مث اونا نباش"

تو مث اونا نباش اونا مارو دوست ندارن

تو اطلقشون گل مصنوعی بیشتر می ذارن

تو مث اونا نباش چون زیر بارون نمی رن

مث لیلی نمی شن تو خواب مجنون نمی رن

تو مث اونا نباش اونا واسم بد بودن

اونا مث نقش معبدا واسم مقدس نبودن

تو مث اونا نباش اونا وفادار نبودن

محض خاطر کسی هیچ شبی بیدار نبودن

تو مث اونا نباش اونا فقط یه خاطرن

از اونا که موندن اما خیلی دوس دارم برن

تو مث اونا نباش اونا شقایق نمی شن

اونا نقش عاشقو دارن و عاشق نمی شن

تو مث اونا نباش اونا بهم راس نمی گن

 به دل دیوونه هر چی که دلش خواس  نمی گن

تو مث اونا نباش اونا شکستن بلدن

به حساب خودخواهیم نذار ولی اونا بدن

تو مث اونا نباش اونا که اینجور نبودن

اونا انقد از من و ارزوهام دور نبودن

تو مث اونا نباش اونا ازم جدا شدن

بی دلیل شکستن و رفتن و بی وفا شدن

تو مث اونا نباش مث همین حالات بمون

خیلی اروم زلال با وفا و مهربون

بذار رویاهام تو رو همیشه تزیین بکنن

از روی نت تو خوبیارو تمرین بکنن

تو مث اونا نباش اونا مث تنگ بودن

مث جدولایی که حل نمی شن گنگ بودن

تو مث اونا نباش اونا فقط لحظه بودن

مث اون چراغی که یه وقتایی سبزه بودن

تو مث اونا نباش اونا یه وقت گم می شدن

توی ذهن من یه وقتایی توهم شدن

تو مث اونا نباش اونا فقط رد می شدن

واسه دوست داشتن ادمم مردد می شدن

تو مث اونا نباش اونا پرن فراونن

 سر حرف خودشونم نمی تونن بمونن

تو مث اونا نباش چون اونا شفاف نبودن

مث اب که عکسس ماه بیفته توش صاف نبودن

تو مث اونا نباش اونا تو این شهر بودن

اما با دنیایی ارزوی من قهر بودن

تو مث اونا نباش اونا یه جور رنج بودن

مث مهره های مات شطرنج بودن

تو مث اونا نباش تا این چشات باز نشه خیس

بگو مثل اونا نیستی هم بگو هم بنویس

 

دلم می خواد

دلم می خواد که پیشتون یه روزی زانو بزنم

شما تو قایق بشینید من ولی پارو بزنم

دلم می خواد یه روزی که رد می شد از تو کوچمون

فقط بذارید بیام و کوچه رو جارو بزنم

دلم می خواد خودم بیام اسفندو کندر بیارم

دور ضزیح چشماتون گلای شب بو بزنم

دلم می خواد ناز کنید و طبق طبق من بخرم

ساز دل دیوونمو با تارای مو بزنم

گیسوی نازتون مث شبای یلدا می مونه

کاش بذارید فقط یه دور تو شب گیسو بزنم

نمی ذارید دست کسی به گونه هاتون بخوره

تو این میون دس به اونا کاش من ترسو بزنم

اسمتونو دادم یکی با خط خوش تو شهر نوشت

خودم می خوام برم اونو رو خط بازو بزنم

می خوام یه صندوق بسازم برای عکسای شما

یه قلب غرق خون روان با چوب گردو بزنم

شما که خورشیدید و ما از چشاتون نور می گیریم

یه بار بهم نگاه کنید تا عمری سو سو بزنم

یه ایه قرانو دادم قاب کنن و بیارمش

پیش چشاتون واسه ء دوری جادو بزنم

ببخشید اما چشماتون یه رنگیه مثل عسل

من دیوونه می خوام امشب دیگه به کندو بزنم

خب اگه امری ندارید دیگه مزاحم نمی شم

فقط می خواستم یه سری به چشم اهو بزنم

 

"به تو که موندگاری"

توی قفس نشستن بازم دو تا قناری

یاد تو افتادم و اون عکس یادگاری

یادت می یاد می گفتی برای من می میری

خدا رو شکر زنده ای اما دوستم نداری

قناریا می خونن واسه دل من وتو

تو لحنشون چه پیداست قصه ی بیقراری

تو قفسن ولیکن یه کم بازم می ترسن

یه وقتی از راه بیاد پرنده ی شکاری

شکاری مثل خودت که اومدی سراغم

منو نشونه رفتی با تیرکمون زاری

گفتی یه عصر پاییز که برگا سرخ و زردن

می ریم کنار دریا می ریم قایق سواری

حالا چقد گذشته از اون روزهای رنگی

سختته دیگه انگار اسم منم بیاری

قرار اخر ما یه روز پاییزی بود

مونده هنوز روی پنچ این ساعت دیواری

دلم می خواد بدونم کی تو رو جادو کرده

عاشق بودی و حالا ازم شدی فراری

هیزم ارزوها دیشب دیگه تموم شد

خودم با دستام اونو ریختم توی بخاری

گفتی که هر چی دادی پس می فرستم برات

به من نده عزیزم بریز تو اب جاری

راستی یادت هست داره دوم اذر میشه

اون روز اشنایی چه روز ناگواری

بعد خدافظیمون یه سر میرم تا دریا

اون طرفا پیامی نامه ای چیزی کاری؟

هر جا که غصه باشه من نشونیم همون جاست

دلت بگیره راحت با من قرار می ذاری

برای اخرین بار قبل از خدا نگهدار

برات دعا می کنم خوش باشی و بهاری

اگر دلت رو تقدیر خدا نکرده شکست

بدون همیشه منو تا ته دنیا داری

مواظب خودت باش دیگه سفارشی نیست

از منی که شکستم به تو که موندگاری

 

 

اخرین پناه"

تو چشات باید شنا کرد مث دریا

تو رو خوب باید شناختت مث زیبا

شعر تو باید طلا کرد مث پاییز

شبتو باید دراز کرد مث یلدا

تو نگات میشه سفر کرد مث مجنون

دلو میشه دربه در کرد مث لیلا

عشق تو رن همون بوته ی یاسه

که همش قد می کشه زود میره بالا

تو مقدس و زلالی مث سوگند

روشن و غرق امیدی مث فردا

تو سفیدی مث برفای زمستون

تو وسیعی مث جنگل مث صحرا

پر التماسمو تو نمی دونی

پری از ولی اگر نمی شه اما

قبله ی اول و اخرم چشات

چه کنارم باشی و چه اون ور دنیا

مث سمفونی مث نت پر رازی

مث برف اول ژانویه زیبا

رفتنت یه طعمیه شبیه مردن

موندنت یه رنگیه شبیه رویا

تو رو به خدا قسم دیگه سفر نه

لااقل اگه می ری نرو تو تنها



:: موضوعات مرتبط: مجموعه اشعار مریم حیدرزاده , ,
:: بازدید از این مطلب : 1396
|
امتیاز مطلب : 42
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

چقدر فاصله اینجاست بین آدم ها

چقدر عاطفه تنهاست بین آدم ها

کسی به حال شقایق دلش نمیسوزد

و او هنوز شکوفاست بین آدم ها

کسی به خاطر پروانه ها نمیمیرد

تب غرور چه بالاست بین آدم ها

و از صدای شکستن کسی نمیشکند

چقدر سردی و غوغاست بین آدم ها

میدان کوچه دلها فقط زمستانست

هجوم ممتد سرماست بین آدم ها

ز مهربانی دل ها دگر سراغی نیست

چقدر قحطی رویاست بین آدم ها

کسی به نیست دل ها دعا نمیخواند

غروب زمزمه پیداست بین آدم ها

و حال آینه را کسی نمیپرسد

همیشه غرق مداراست بین آدم ها

غریب گشتن ٬ احساس درد سنگینی ست

و زندگی چه غم افزاست بین آدم ها

مگر که کلبه دلها چقدر جا دارد

چقدر راز و معماست بین آدم ها

چه ماجرای عجیبی ست این تپیدن دل

و اهل عشق چه رسواست بین آدم ها

چه میشود همه از جنس آسمان باشیم

طلوع عشق چه زیباست بین آدم ها

میان این همه گل های ساکن اینجا

چقدر پونه شکیباست بین آدم ها

تمام پنجره ها بی قرار بارانند

چقدر خشکی و صحراست بین آدم ها

و کاش صبح ببینم که باز مثل قدیم

نیاز و مهر و تمناست بین آدم ها

بهار کردن دلها چه کار دشواریست

و عمر شوق چه کوتاست بین آدم ها

میان تک تک لبخند ها غمی سرخ ست

و غم به وسعت یلداست بین آدم ها

به خاطر تو سرودم چرا که تو تنها

دلت به وسعت دریاست بین آدم ها


ماجرای یک عشق

به روی گونه تابیدی و رفتی

مرا با عشق سنجیدی و رفتی

تمام هستی ام نیلوفری بود

تو هستی مرا چیدی و رفتی

کنار انتظارت تا سحرگاه

شبی همپای پیچک ها نشستم

تو از راه آمدی با ناز و آنوقت تمنای مرا دیدی و رفتی

شبی از عشق تو با پونه گفتم

دل او هم برای قصه ام سوخت

غم انگیز است ٬ تو شیدایی من را

به چشم خویش فهمیدی و رفتی

چه باید کرد این هم سرنوشتی ست

ولی دل را به چشمت هدیه کردم

سر راهت که میرفتی تو آن را

به یک پروانه بخشیدی و رفتی

صدایت کردم از ژرفای یک یاس

به لحن آب نمناک باران

نمیدانم شنیدی برنگشتی

و یا این بار نشنیدی و رفتی

نسیم از جاده های دور آمد

نگاهش کردم و چیزی به من گفت

تو هم در انتظار یک بهانه

از این رفتار رنجیدی و رفتی

عجب دریای غمناکی ست این عشق

ببین با سرنوشت من چها کرد

تو هم این رنجش خاکستری را

میان یاد پیچیدی و رفتی

تمام غصه هایم مال باران

فضای خاطرم را شستشو داد

و تو به احترام این تلاطم

فقط یک لحظه باریدی و رفتی

دلم پرسید از پروانه یک شب

چرا عاشق شدی چیز عجیبی ست

و یادم هست تو یک بار این را

ز یک دیوانه پرسیدی و رفتی

تو را به جان گل سوگند دادم

فقط یک شب نیازم را ببینی

ولی در پاسخ این خواهش من

تو مثل غنچه خندیدی و رفتی

دلم گلدان شب بو های رویاست

پر است از اطلسی های نگاهت

تو مثل یک گل سرخ وفادار

کنار خانه روییدی و رفتی

تمام بغض هایم مثل یک رنج

شکست و قصه ام در کوچه پیچید

ولی تو از صدای این شکستن

به جای غصه ترسیدی و رفتی

غروب کوچه های بی قراری

حضور روشنی را از تو میخواست

تو یک آن آمدی این روشنی را

بروی کوچه پاشیدی و رفتی

کنار من نشستی تا سپیده

ولی چشمان تو جای دگر بود

و من می دانم آن شب تا سحرگاه

نگاران را پرستیدی و رفتی

نمیدانم چه میگویند گل ها

خدا میداند و نیلوفر و عشق

به من گفتند گل ها تا همیشه

تو از این شهر کوچیدی و رفتی

جنون در امتداد کوچه عشق

مرا تا آسمان با خودش برد

و تو در آخرین بن بست این راه

مرا دیوانه نامیدی و رفتی

شبی گفتی نداری دوست من را

نمیدانی که من آن شب چه کردم

خوشا بر حال آن چشمی که آن را

به زیبایی پسندیدی و رفتی

هوای آسمان دیده ابریست

پر از تنهایی نمناک هجرت

تو تا بیراهه های بی قراری

دل من را کشانیدی و رفتی

پریشان کردی و شیدا نمودی

تمام جاده های شعر من را

رها کردی ٬ شکستی ٬ خرد گشتم

تو پایان مرا دیدی و رفتی

|


حدس

و حدس میزنم شبی مرا جواب میکنی

وقصر کوچک دل مرا خراب میکنی

سر قرار عاشقی همیشه دیر کرده ای

ولی برای رفتنت عجب شتاب میکنی

من از کنار پنجره تو را نگاه میکنم

و تو به نام دیگری مرا خطاب میکنی

چه ساده در ازای یک نگاه پاک و ماندنی

هزار مرتبه مرا ز خجالت آب میکنی

به خاطر تو ٬ من همیشه با همه غریبه ام

تو کمتر از غریبه ای مرا حساب میکنی

و کاش گفته بودی از همان نگاه اولت

که بعد من دوباره دوست انتخاب میکنی

|


گلایه

 دیگر مرا به معجزه دعوت نمیکنی

با من ز درد حادثه صحبت نمیکنی

دیریست پشت شنجره ماندم که رد شوی

اما تو مدتی ست که اجابت نمیکنی

قولی که داده ای به من از یاد برده ای

گفتی ز باغ پنجره هجرت نمیکنی

بیمار عشق توست پرستوی روح من

از این مریض خسته عیادت نمیکنی

باشد برو ولی همه جا غرق عطر توست

گرچه تو هیچ خرج صداقت نمیکنی

یکبار از مسیر نگاهم عبور کن

آنقدر دور گشته که فرصت نمیکنی

گل های باغ خاطره در حال مردنند

به یاس های تشنه محبت نمیکنی

رفتی بدون آن که خداحافظی کنی

دیگر به قاب پنجره دقت نمیکنی

امروز سیب سرخ رفاقت دلش گرفت

این سیب را برای چه قسمت نمیکنی

یعنی من از مقابل چشم تو رفته ام ؟

این کلبه را دوباره مرمت نمکنی

زیبا قرارمان همه جا هر زمان که شد

گرچه تو هیچ وقت رعایت نمیکنی


هوای رفتن

می خوام یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه

من باشم و تو باشی و یک شب مهتابی باشه

امشب میخوام از آسمون یاس های خوشبو بچینم

امشب میخوام خواب تو رو تو خواب گل ها ببینم

کاشکی بدونی چشمات رو به صدتا دنیا نمیدم

یه موج گیسوی تو رو به صدتا دریا نمیدم

کاش تو هوای عاشقی همیشه پیشم بمونی

از تو کتاب زندگی حرفای رنگی بخونی  

حتی اگه دلت نخواد اسم تو ٬ تو قبل منه

چهره تو یادم میاد ٬ وقتی که بارون میزنه

امشب میخوام برای تو یه فال حافظ بگیرم

اگه که خوب درنیومد به احترامت بمیرم

امشب میخوام رو آسمون عکس چشاتو بکشم

اگر نگاهم نکنی ناز چشاتو بکشم

میخوام تو رو فسم بدم به جون هرچی عاشقه

به جون هرچی قلب صاف رنگ گل شقایقه

یه وقتی که من نبودم بی خبر از اینجا نری

بدون یه خداحافظی پرنزنی تنها نری

وقتی که اینجا بمونی بارون قشنگ و نم نمه

هوای رفتن که کنی مرگ گلای مریمه |

 

باید

باید به فکر غصه گل ها بود

فکر غروب ساکت یک خورشید

باید ز درد آینه ویران شد

از غصه ی سپیده به خود لرزید

باید به فکر کوچ پرستو ها بود

در فکر یک کبوتر بی پرواز

باید به جای یک دل تنها بود

آرام و ارغوانی و بی آغاز

باید به حرمت غم یک گلدان

آشفته بود و خم شد و ویران شد

وقتی دلی ز غربت غم تنهاست

باید شکسته گشت و پریشان شد

باید میان خاطر یک کودک

چیزی شبیه لطف عروسک بود

باید برای پنجره ای تنها

یک سایبان ز ساقه ی پیچک بود

باید برای تشنگی یک گل یاس

زیباتر از تصور باران شد

باید برای تازه شدن ٬ گل داد

تسکین روح خسته ی یاران شد

باید فضای نیلی رویا را

گاهی برای پونه مهیا کرد

باید هوای سرخی رز را داشت

از آسمان ستاره تمنا کرد

باید ترانه های رهایی را

در کوچه های عاطفه قسمت کرد

باید فدای خنده ی یک گل شد

در خواب های آینه شرکت کرد

باید به خاطر گل یخ پژمرد

فکر پرنده های طلایی بود

باید سکوت آینه را فهمید

در انتظار صبح رهایی بود

باید به فکر حسرت شبنم بود

فکر سپیدی غزل یک گل یاس

فکر پناه دادن یک لاله

فکر غریب ماندن یک  احساس

باید میان خواب گلی گم شد

آیینه بود و عاشق بارانی

باید شبی ز روی صداقت رفت

در کلبه ی نسیم به مهمانی

باید برای پونه دعایی کرد

زیر عبور تند زمان تنهاست

باید شنید قصه ی دریا را

تا دید او برای چه در غوغاست

باید به فکر عمر شقایق بود

فکر نیاز آبی نیلوفر

فکر هجوم ممتد یک اندوه

فکر هوای ابری چشمی تر

باید به فکر زردی دل ها بود

فکر حضور دائمی پاییز 

فکر غریب بودن شمتی برف

باریدنی عجیب و کم و یکریز

باید برای عاطفه فکری کرد

پشت حصار فاصله ها مانده

آیا کسی به تازگی از احساس

شعری برای تازه شدن خوانده ؟

باید به فکر رسم نوازش بود

آرام و مهربان و تماشایی

باید برای عاطفه شعری ساخت

با خانه های آبی و رویایی

باید فشرد دست محبت را

آن گاه آسمانی و زیبا شد

نوشید شهد عشق ز یک چشمه

که با احترام دریا شد

باید پناه و پر از احساس

باید دلی به وسعت دریا داشت

باید به اوج رفت و برای دل

یک خانه هم همیشه همانجا داشت



:: موضوعات مرتبط: مجموعه اشعار مریم حیدرزاده , ,
:: بازدید از این مطلب : 1407
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

وقتی رفت

وقتی رفت دلبسته ی چشمای همدیگه بودیم

یه چیزی مثل اونی که مولوی میگه بودیم

وقتی رفت حاشیه درختامون طلایی بود

ماه تو آسمون بود و قحطی روشنایی بود

وقتی رفت هردوی ما بدجوری دیوونه بودیم

از اونهایی که به یاد هرکی میمونه بودیم

وقتی رفت یه تیکه از گنبد نیلی کنده شد

سرنوشت بازم توی مسابقه برنده شد

وقتی رفت به روش نیاورد اشک من داره میاد

بست چشاش و گفت به من گریه نکن خیی زیاد

وقتی رفت هردومون رو گذاشت توی ناباوری

من بهش گفتم حالا اینبار نمیشه که نری ؟

وقتی رفت یه عالمه سوالا بی جواب شدن

ماهیا تو تنگای بلورمون عذاب شدن

وقتی رفت دو تا ستاره افتادن روی زمین

من ازش پرسیدم آخرش چیه اون گفت همین

وقتی رفت پاییز بود و خدا بود و طاق کبود

من نبودم زیر طاق آسمون اونم نبود

وقتی رفت غبار نشست رو رویاهای اطلسی

دیگه هیچکسی نشد عاشق چشمای کسی

وقتی میرفت درا به روی هردوی ما بسته بود

یه چیزی مثل یه دل تو این میون شکسته بود

وقتی رفت دریا دیگه به ماهیا نگا نکرد

ماه دیگه درنیومد ستاره ادعا نکرد

وقتی رفت لونه ی هیچ پرنده ای چراغ نداشت

واسه درددل ٬ دلم هیچ کسی رو سراغ نداشت

وقتی رفت فهمیدم این کارا همش کار دله

خط زدم رو آرزوم گفتم نه دیگه باطله

وقتی رفت اشکامو ریختم تا پشیمونش کنم

اما اون گفت نباید اینجوری حیرونش کنم

وقتی رفت پرنده های کوچه بی دونه شدن

عاقلا رفتنش رو دیدن و دیوونه شدن

آخرین لحظه گذاشتم سرمو رو شونه هاش

تا شاید یادش بره دلیلا و بهونه هاش

اما اون تصمیم ارغوانیشو گرفته بود

پیش من بود ولی انگار که از اینجا رفته بود

وقتی رفت یه قطره اشک از شهر چشماش جاری بود

همونو ازش گرفتم آخه یادگاری بود

وقتی رفت ٬ هیچی دیگه رفته و من بی خبرم

نامش و نوشتم اما کجا باید ببرم ؟

بهتر اینه که بریزم اشکامو پشت سرش

تا شاید نباشه واسه ی همیشه سفرش

کاش بیاد مسافرش هرکی سفر کرده داره

کاش بیاد و یه دلو از دلهره در بیاره

خداحافظ تمامی سفر کرده هامون

کاش خدا بفرسته اونا رو دوباره برامون


خیلی سخته

خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری

صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوسش نداری

خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی

بی وفا شه اون کسی که جونتو واسش گذاشتی

خیلی سخته تو زمستون غم بشینه روی برفا

می سوزونه گاهی قلب و زهر تلخ  بعضی حرفا

خیلی سخته اون کسی که اومد و کردت دیوونه

هوساش وقتی تموم شد بگه پیشت نمیمونه

خیلی سخته اگه عمر جادوی شعرت تموم شه

نکنه چیزی که ریختی پای عشق اون حروم شه

خیلی سخته اون که میگفت واسه ی چشات میمیره

بره و دیگه سراغی از تو و نگات نگیره

خیلی سخته تا یه روزی حرفای اون باورت شه

نکنه یه روز ندامت راه تلخ آخرت شه

خیلی سخته که عزیزی یه شب عازم سفر شه

تازه فردای همون روز دوست عاشقش خبر شه

خیلی سخته بی بهونه میوه های کال رو چیدن

به خدا کم غصه ای نیست ٬ چند روزی تو رو ندیدن

خیلی سخته که دلی رو با نگات دزدیده باشی

وسط راه اما از عشق یه کمی ترسیده باشی

خیلی سخته که بدونه واسه چیزی نگرانی

از خودت میپرسی یعنی میشه اون بره زمانی ؟

خیلی سخته توی پاییز با غزیبی آشنا شی

اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جدا شی

خیلی سخته یه غزیبه به دلت یه وقت بشینه

بعد به اون بگی که چشمات نمیخواد اون رو ببینه

خیلی سخته که ببینیش توی یک فصل طلایی

کاش مجازات بدی داشت توی قانون بی وفایی

خیلی سخته که ببینی کسی عاشقیش دروغه

چقدر از گریه اون شب چشم تو سرش شلوغه

خیلی سخته و قشنگه آشنایی زیر بارون

اگه چتر نداشته باشی توی دستا هردوتاشون

خیلی سخته تا همیشه پای وعده ها نشستن

چقدر قشنگه اما واسه ی کسی شکستن

خیلی سخته واسه ی اون بشکنه یه روز غرورت

اون نخواد ولی بمونه همیشه سنگ صبورت

خیلی سخته بودن تو واسه ی اون بشه عاتد

دیگه بوسیدن دستات واسه اون نشه عبادت

خیلی سخته چشمای تو واسه ی اون کسی خیسه

که پیام داده یه عمر واسه تو نمی نویسه

خیلی سخته که دل تو نکنه قصد تلافی

تا که بین دو پرستو نباشه هیچ اختلافی

خیلی سخته اون که دیروز تو واسش یه رویا بودی

از یادش رفته که واسش تو تموم دنیا بودی

خیلی سخته بری یک شب واسه چیدن ستاره

ولی تا رسیدی اونجا ببینی روز شد دوباره

خیلی سخته که من و تو همیشه با هم بمونیم

انقدر عاشق که ندونن دیوونه کدوممونیم ؟|


وعده ی ما لب دریا

روی عکسا گرد و خاکه

بیشتر دلا هلاکه

قحطی گلای پونه ست

تقدیرا دست زمونه ست

عهد و پیمونا شکسته

رشته ی دلا گسسته

تقویما رو ماه تیره

زندونا پر اسیره

آدما یا همه مردن

یا که مات و دل سپردن

عصر ما عصر فریبه

عصر اسمای غریبه

عصر پژمردن گلدون

چترای سیاه تو بارون

مرگ آواز قناری

مرگ عکس یادگاری

تا دلت بخواد شکایت

غصه ها تا بی نهایت

دلای آدما تنگه

غصه هم گاهی قشنگه

چشما خونه ی سواله

مهربون شدن محاله

هک شده رو هر دیواری

که چرا دوسم نداری

خونه هامون پر نرده

پشت هر پنجره پرده

تا دلت بخواد مسافر

تا بخوای عاشق و شاعر

شبا سرد و بی عروسک

دلای شکسته از شک

زلفای خیلی پریشون

خط زدن رو اسم مجنون

شهری که سرش شلوغه

وعده هاش همه دروغه

چشمای خیره به جاده

عشوه های نخریده

آسمونا پر دوده

قلب عاشقا کبوده

گونه ی گلدونا زرده

رفته و برنمیگرده

آدما بی سرگذشتن

آهوا بدون دشتن

دفترا بدون امضا

ماهیان بدون دریا

تشنه ها هلاک آبن

همه حرفا بی جوابن

نصف زندگی نگاهه

بقیش همش گناهه

خدا رو انگار گذاشتن

رو زمین و برنداشتن

در و دیوارا سیاهه

آدرسامون اشتباهه

شب و روزا پر عادت

وقت که شد شاید عبادت

خدا مال غصه هاته

وقتی غم داری خداته

روی آینه ها غباره

شیشه ی پنجره تاره

بغضا بی صدا و کاله

همه از فکر و خیاله

قلک خوبیا خالی

مهربونیا خیالی

قفسا پر پرنده

لبای بدون خنده

نه شنیدنی نه گوشی

نه گلی نه گلفروشی

مرگ جشنای تولد

مرگ اون دلی که گم شد

خستگی ٬ بی اعتمادی

شک و تردید زیادی

امتحانای مکرر

لونه های بی کبوتر

مشقامون بدون امضا

اسممون همیشه رسوا

نمره های عشقمون تک

بامامون بدون لک لک

همه غایب توی دفتر

مث بالای کبوتر

خونه ها بدون باغچه

بدون حافظ و طاقچه

نه برای عشق میلی

نه کسی به فکر لیلی

دیگه پشت در بسته

کسی بیدار ننشسته

نه کسی ٬ نه انتظاری

نه صدای بی قراری

واسه عاشقی که دیره

لااقل دلت نگیره

کاش تو قحطی شقایق

باز بشیم سوار قایق

بشینیم بریم تو دریا

من و تو تنهای تنها

ماهیا خیلی امینن

نمیگن اگه ببینن

انقدر میریم که ساحل

از من و تو بشه غافل

قایق رو با هم میرونیم

میریم اونجاها میمونیم

جایی که نه آسمونش

نه صدای مردمونش

نه غمش نه جنب و جوشش

نه صدای گلفروشش

مث اینجا آهنی نیست

خوبه اما گفتنی نیست

پس ببین یادت بمونه

کسی ام اینو ندونه

زنده بودیم اگه فردا

وعده ی ما لب دریا

صبح پاشو بدون ساعت

که فراموش بشه عادت

نره از یاد تو زیبا

وعده ی ما لب دریا

 

  نرو زیبا

نرو زیبا رفتنت واسه دلم ضرر داره

اونورا آدم بد فراوونه ٬ خطر داره

سایه روشن چشات داد میزنه میخوای بری

شب ناز مژه هات علامت سفر داره

نرو زیبا همیشه وحشت من از این بوده

که یکی یه جایی به چشمای تو نظر داره

تو مراقب تمام لحظه هامی ٬ میدونی

نباشی هر کی تو دستاش ٬ دو سه تا تبر داره

منم این دیار و این آدما رو دوس ندارم

ولی هرچی که باشه ٬ دنا داره ٬ خزر داره

نرو زیبا ٬ لااقل به خاطر دخترکی

که یه دل از همه عاشقا دیوونه تر داره

تو بمون حتی اگه مال کس دیگه بشی

بودنت رو خط به خط زندگیم اثر داره

نرو زیبا بسمه هرچی که پیشم نبودی

به خدا این دخترک یه قلب در به در داره

میری اونجا چه کنی ٬ دل منو بسوزونی ؟

یکی مشکل توئه ٬ عاشقی دردسر داره

نرو زیبا به خدا از این دیوونه تر میشم

واسه اون چشمای تو تفاوتی اگر داره

تو فقط نمیدونی چقدر دوست دارم ٬ همین

خدا اما شاید از این عاشقی خبر داره

تو نباشی میمیرم ٬ اما چی گفتم مردنم

واسه ی تو و خیالات فرقی ام مگر داره ؟

زندگی سازیه که ما همه کوکش میکنیم

زیر داره ٬ بالا داره ٬ پایین داره ٬ زبر داره

گاهی تلخه ٬ مث جام شوکرانه رفتنت

گاهی ام مثل خیال موندنت شکر داره

بال پرواز ندارم اما بری باهات میام

دل واسه بودن با تو ٬ هزار تا بال و پر داره


بعد دیدار تو

تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم

چگونه دل اسیرت شد ٬ قسم به شب نمیدانم

تو مثل شمعدانی ها پر از رازی و زیبایی

و من در پیش چشمان تو مشتی خاک گلدانم

تو دریایی ترینی ٬ آبی و آرام و بی پایان

و من موج گرفتاری اسیر دست طوفانم

تو مثل آسمانی مهربان و آبی و شفاف

و من در آرزوی قطره های پاک بارانم

نمیدانم چه باید کرد با این روح آشفته

به فریادم برس ای عشق ٬ من امشب پریشانم
:: موضوعات مرتبط: مجموعه اشعار مریم حیدرزاده , ,
:: بازدید از این مطلب : 1162

|
امتیاز مطلب : 38
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

هیچکی از رفتن من غصه نخورد

هیچکی با موندن من شاد نشد

وقتی رفتم کسی قلبش نگرفت

بغض هیچ آدمی فریاد نشد

وقتی رفتم کسی گریش نگرفت

اشکشو کسی نریخت پشت سرم

راستی که بی کسی درد بدیه

منم انگار همیشه تو سفرم

وقتی رفتم کسی غصش نگرفت

وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد

دل من میخواس تلافی بکنه

پس چش هیچکسی عاشقم نکرد

وقتی رفتم نه که بارون نگرفت

هوا صاف و خیلی هم آفتابی بود

اگه شب می رفتم و خورشید نبود

آسمون خوب می دونم مهتابی بود

چشمی با رفتن من خیره نموند

به در و به آسمون و پنجره

میدونم خیلیا گفتن چیزی نیست

ماتمم نداره که ٬ بذار بره

وقتی رفتم کسی اشکش نیومد

نیومد هیچ جا صدای گریه ای

توی این دنیای بد هیچکی نداشت

از سفر رفتن من گلایه ای

هیچ کسی نگاش برام ابری نشد

زلزله هیچ دلی رو تکون نداد

راس راسی ٬ واسه کسی مهم نبود

نه که فک کنی بود و نشون نداد

چهره ی هیچ کسی پژمرده نبود

گلا اما همه پژمرده بودن

کسایی که واسشون مهم بودم

همه شاید یه جوری مرده بودن

کی میرم ؟ کجا میرم ؟ میام یا نه ؟

کسی لا اقل اینو سوال نکرد

انگاری میخوام برم خرید کنم

هیچ کسی چیزی نگفت ٬ حلال نکرد

دم رفتن کسی حرفی نمیزد

همه ساکت بودن و بی سر صدا

یه نگهبان که ما رو نگا میکرد

زیر لب گفت ٬ به سلامتی کجا ؟

اشک و خندم دو تایی کنار هم

با یه لحن مهربون جواب دادن

انگاری یه عالمه کوه های سخت

از رو شهر شونه ی من افتادن

این سوال مهربون و بی ریا

پرسش ساده یه غریبه بود

کسی که اسم منم نمیدونست

زیر چشماش غمی بود ٬ داغ و کبود

شعرمو باید یه جور عوض کنم

یا بذارمش همینجور بمونه

ته قلبم میخوام این حقیقتو

هر کسی دوس داره شعرو بخونه

دم رفتن کسی گفت سفر به خیر

که واسم غریب و ناشناخته بود

اما اون وقتی رسید که قلب من

همه ی آرزو هاشو باخته بود

بهتره اهالی رویامونو

بدون توقعی جواب کنیم

نباید حتی رو بهترین کسا

توی بدترین جاها حساب کنیم . . .


طاقت ناتمام

همنفس گلم سلام ٬ دیگه یه گوله آتیشم

مضحکه دوستم نداری ٬ دلم میخواد بیای پیشم

عجیبه ٬ وقتی نمیخوای من یکی دیوونه ترم

منتظرم ناز کنی و فقط بشینم بخرم

یکی می گفت که آدما بیشترشون اینجورین

بر عکس آرزوهاشون ٬ عاشق هم تو دورین

ولی تو چی ٬ نه دوری و ٬ نه نزدیکی دلت میخواد

اولش اینجور نبودی ٬ خوب یادمه ٬ یادت میاد ؟

باز که مث قبلیا شد ٬ باز که میذارمش کنار

چشات چه برقی میزنه تو قاب عکست رو دیوار

راستی یه چیزی رو بگم ٬ پشت سرم حرف میزنن

میگن که جادو کردنش ٬ دوستن اونا یا دشمنن ؟

همش می پرسن اون چی شد ؟ آره دیگه تو رو میگن

یکی میگفت اینجور کسا فکر یه آدم دیگن

چیکار کنم ٬ خودت بیا ٬ جواب حرفا رو بده

به قول جویا هوا ٬ بهمنه ٬ نا مساعده

به تو نمیشه راس نگم ٬ از این خیالا ترسیدم

از تو چه پنهون یه کمی پنهونی از تو رنجیدم

به اونا چیزی نمیگم ٬ به هیچکی حرفی نزدم

هرچیه من مال توام این کارا رو خوب بلدم

اما تا کی ؟ باید تا کی این نقشا رو بازی کنم ؟

حالا که راضین همه ٬ باید تو رو راضی کنم ؟

راستی عجب دنیاییه ٬ کاراش عجیب و وارونس

دیوونه کم بود ٬ خودشم از همه بیشتر دیوونس

ببین گلم ٬ بهش من ٬ طاقت شونه هام کمه

عین یاس همسایمون شاخه ی آرزوم خمه

زخم زبون آدما هر ثانیه زیاد تره

همش میگن کجاس ؟ چی شد ؟ تو رو نمیخواد ببره ؟

مادربزرگ میگفت برو طالعتو یه جا ببین

منم آوردم عکستو ٬ گفتم تو فالم اینه ٬ این . . .

همه بهم میخندیدن ٬ تو هم بودی میخندیدی؟

کاش خودتو به جای من میذاشتی و میفهمیدی

خب دیگه دردا خیلی شد ٬ به درد آوردم سرتو

گفتم شاید دریابی این دیوونه ی پرپرتو

یه سر بزن ٬ یه کار بکن ٬ اینجا یه کم آروم بشه

منم اگه دوس نداری بگو ٬ بذار تموم بشه

یه نامه ی تابستونی ٬ تو یک شب ابری تیر

تکلیفمو روشن کن و حق دل منو بگیر

دوست دارم تکراریه ٬ خیلی بهت نیاز دارم

قلبمو با هرچی توشه ٬ واست٬ تو نامت میذارم

اگه دوسم داشتی که هیچ ٬ فقط رو نامه دس بکش

اگر نه راحت بگو و بدون من نفس بکش

فقط حقیقتو بگو ٬ هرچی تو قلبت میگذره

به حرف قلبت گوش بده ٬ اینجوری خیلی بهتره


اونی که می خواستم

اونی که میخواستم عهدشو شکست و

به پای یه عشق جدید نشست و

چش روی آرزوم همیشه بست و

پشت مه پنجرمون رها شد

اونی که میخواستم مث اشک چکید و

تو طول راه یهو یک رو دید و

صدای از ما بهتر و شنید و

به خاطر هیچی ازم جدا شد

اونی که میخواستم دل ما رو برد و

تو راه که میرفت به یکی سپرد و

تو خاطرش ٬ خاطره ی ما مرد و

یکی دیگه تو رویاهاش خدا شد

اونی که میخواستم دل ازم برید و

بین گلا یه گل تازه چید و

به اونی که دلش میخواس رسید و

مثل تموم مردا بی وفا شد

اونی که میخواستم زود ازم گذشت و

یه روزی رفت و دیگه برنگشت و

منکر مجنون شد و کوه و دشت و

منکر عشق و بودن با ما شد

اونی که میخواستم زیر قولش زد و

با یکی دیگه پیش من اومد و

به خاطر اون به ما گفتش بد و

عزیزتر از دیروز و از حالا شد

اونی که میخواستم شدش از ما سرد و

پیغام دادش که دیگه برنگرد و

بد بودن ما رو بهونه کرد و

غیبش زد و یکدفعه کیمیا شد

اونی که میخواستم ما رو بد شناخت و

هستی شو پیش یکی دیگه باخت و

قصر من و با یکی دیگه ساخت و

شکر خدا باز ولی پادشا شد

اونی که میخواستم منو داد به باد و

رفت پیش اون کس که دلش میخواد و

زد زیر عشقش تا یادش نیاد و

اسم منم جز آدم بدا شد

اونی که میخواستم من و زد کنار و

خزونشو یه جوری کرد بهار و

قایم شدش تو یه عالم غبار و

تقدیر ما مثل موهاش سیا شد

اونی که میخواستم آخرش گم شد و

بازیچه ی چشمای مردم شد و

وارد عشق صد و چندم شد و

توی خیال کس دیگه جا شد

اونی که میخواستم ولی انگار مده

مال همه یه جورایی گم شده

کاش از میون غبارا بیاد و

بهم بگه هرچی میگه بیخوده


نه...دل به دل راه نداره

سوختم و آب شدم به پات

امروز و فردا نداره

خوشت میاد ببینی ٬ نه ؟

کشتن تماشا نداره

قهر میکنی ٬ ناز میکنی

ناز میکشم ٬ آشتی کنی

قصه که نیس ٬ حقیقته

دروغ و دعوا نداره

ضرب المثل دروغ میگه

نه ... دل به دل راه نداره

عاشق و طردش میکنن

تو هیچ دلی جا نداره

دوره زمونه دوره ی حرفای عاشقونه نیس

صحبت پول و شهرته ٬ صحبتی از ترانه نیس

یه روز منو خواسته بودی ٬ یه روز خیلی خوب دور

امروز چه راحت نمیخوای ٬ من بد شدم بهانه نیس

ضرب المثل دروغ میگه

نه...دل به دل راه نداره

عاشق و طردش میکنن

تو هیچ دلی جا نداره

اگه بفهمن عاشقی ٬ همه بهت بد میکنن

نسبت دیوونه میدن دست تو رو رد میکنن

اگه بخوای بجنگی با دستای شوم سرنوشت

با هرچی آدمک دارن راه تو رو سد میکنن

ضرب المثل دروغ میگه

نه...دل به دل راه نداره

عاشق و طردش میکنن

تو هیچ دلی جا نداره

بفهمه عاشقش شدی هی با تو بازی میکنه

دیوونه ٬ آزار اونم باز تو رو راضی میکنه ؟

رفتی کجا در میزنی ٬ اون خودیه رات نمیده

غریبه جای اون باشه مهمون نوازی میکنه

ضرب المثل دروغ میگه

نه...دل به دل راه نداره

عاشق و طردش میکنن

تو هیچ دلی جا نداره

کافیه چیزی بدونه ٬ کار تو دیگه مردنه

دیگه وظیفت اسمشو ٬ با صدتا جون آوردنه

یه بازی یک طرفس که آخرش مشخصه

همیشه بازنده تویی ٬ سهم اونم که بردنه

ضرب المثل دروغ میگه

نه...دل به دل راه نداره

عاشق و طردش میکنن

تو هیچ دلی جا نداره

اگه بگی دوسش داری ٬ اون تو رو یادش نمیاد

فرقی نداره که چه قدر ٬ چه کم بدونه ٬ چه زیاد

باید هنر پیشه باشی تا نقشو خوب بازی کنی

یعنی که وانمود کنی یه جور از بدت بیاد

ضرب المثل دروغ میگه

نه...دل به دل راه نداره

عاشق و طردش میکنن

تو هیچ دلی جا نداره

عاشق دیگه تو عصر ما هیچ جایی حرمت نداره

انگار کسی نمره ی خوب واسه شجاعت نداره

شاید یه جوری شده که هیچ آدمی تو عصر ما

برای انتخاب شدن اصلا لیاقت نداره

ضرب المثل دروغ میگه

نه...دل به دل راه نداره

عاشق و طردش میکنن

تو هیچ دلی جا نداره

رنگ گل دسته گلا فقط رز زرده ٬ همین

عاشق هرکی که بشی عاقبتش درده ٬ همین

هرکی به گمشده داره ٬ تموم دلخوشیش اینه

اگر یه روز معجزه شه ٬ اگر که برگرده همین

ضرب المثل دروغ میگه

نه...دل به دل راه نداره

عاشق و طردش میکنن

تو هیچ دلی جا نداره

زمونمون عوض شده دوره نفرینه و جنگ

زیاد شدیم ٬ زیاد شده آدم بدرنگ و دورنگ

قلب کوچیک عاشقو با یه اشاره میشکنه

اون کسی که دوسش داره ٬ با تیر کمون یا چوب وسنگ

ضرب المثل دروغ میگه

نه...دل به دل راه نداره

عاشق و طردش میکنن

تو هیچ دلی جا نداره

تا بدونه عاشقشی میره و پیدا نمیشه

میگی میخوام ببینمت میگه نه حالا نمیشه

با هدیه ی تولدش میخاوی یه جوری ببینیش

میخوای یه جوری بفرست ٬ ببخشید اما نمیشه

ضرب المثل دروغ میگه

نه...دل به دل راه نداره

عاشق و طردش میکنن

تو هیچ دلی جا نداره

اگر که حدسم بزنه نمیدونی چیکار کنی

عاشقی خب ٬ مگه میشه از عاشقی فرار کنی ؟

فکر میکنی اون بدونه خیلی کارت راحت تره

حتی تو رویاهات میخوای که اونو بی قرار کنی

ضرب المثل دروغ میگه

نه...دل به دل راه نداره

عاشق و طردش میکنن

تو هیچ دلی جا نداره

هر جور که بود چه خوب چه بد ٬ آروم شدی

یه کم گذشت و دیدی که مردی دیگه حروم شدی

یه روزی چش وا میکنی که خودتم نمیشناسی

فقط تو آینه میبینی آخرشه تموم شدی

مجموعه اشعار مریم حیدرزاده , ,
:: بازدید از این مطلب : 1317

|
امتیاز مطلب : 44
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

طعم تلخ واقعیت

بذار یواش شروع کنم ٬ همنفس گلم ٬ سلام

آرزوهام راضی شدن ٬ دیگه بهت نمیرسم

گفتم چیا گفتی بهم ٬ گفتی که آینده داری

دنیا همش عاشقی نیس٬ گریه داری ٬ خنده داری

گفتم که گفتی من باشم ٬ به لحظه هات نمیرسی

به قول دل شاید دلت گرو باشه پیش کسی

خلاصه گفتم که چشات قصد رسیدن نداره

رویاها کاله و دسات خیال چیدن نداره

گفتم که گفتی زتدگیت غصه داره ٬ سفر داره

هم واسه من هم واسه تو با هم بودن خطر داره

گفتم تو گفتی رویاها مال شبای شاعراس

شهامتو کسی داره که شاعر مسافراس

مسافرا اون آدمان که با حقیقت می مونن

تلخیاشو خوب می چشن ٬ غصه هاشو خوب میدونن

گفتم فقط میخوای واست یه حس محترم باشم

عاشقیمو قایم کنم ٬ تو طالع تو کم باشم

گفتم که گفتی ما دو تا به درد هم نمیخوریم

ولی یه جا مثل همیم ٬ هردومون از غصه پریم

گفتم تو گفتی میتونیم یادی کنیم از همدیگه

اما کسی به اون یکی لیلی و مجنون نمیگه

گفتم تو گفتی سهممون از زندگی جدا جداست

حرف تو رو چشم منه اما اینام دست خداس

هرچی که تو گفته بودی گفتم به دل بی کم و بیش

حال خودم ؟ نه راه پس مونده برام نه راه پیش

این حرفای خودت بوده ٬ از من دیوونه تر دیدی ؟

اصلا نگفتم اینا رو خودت دیدی یا شنیدی

دلم که حرفاتو شنید اول که باورش نشد

ولی نه ٬ بهتره بگم ٬ نفهمیدش ٬ سرش نشد

یه جوری مات و غم زده فقط به دورا خیره شد

رنگ از رخش ٬ نه نپرید ٬ شکست و مرد و تیره شد

بلور رویاهام ولی چکید مث خواب تگرگ

آرزوهام از هم ٬ رسید ته کوچه ی مرگ

راستش ازم چیزی نموند به جز همین جسم ظریف

خوب میدونی چی میکشه غریب تو خونه ی حریف

نگی چرا نوشته هام لطیف و عاشقونه نیست

رویا و آرزوم که هیچ ٬ حتی دل دیوونه نیست

زیبا باید تنهایی من این نامه رو سیا کنم

رسم گذشته ها میگه باید به تو نگا کنم

حرفاتو گفتم به خودت ٬ ببینی راستی تو زدی

اصلا توی ذات تو هست ٬ یه همچی چیزی بلدی ؟

اگر تو بیداری بودم ٬ بشین میادش خبرم

اگر نگفتی بنویس ٬ من میخوام از خواب بپرم

دوست دارم ٬ چه توی خواب چه توی مرگ و بیداری

فدای یه تار موهات ٬ که تو منو دوس نداری

مواظب آدما باش ٬ زندگی گرگه زیبا جون

خدای رویای منم ٬ هنوز بزرگه زیباجون


غصه نخور مسافر

غصه نخور مسافر ٬ اینجا ما هم غریبیم

از دیدن نور ماه یه عمره بی نصیبیم

فرقی نداره بی تو بهارمون با پاییز

نمیبینی که شعرام همه شدن غم انگیز

غصه نخور مسافر اونجا هوا که بد نیست

اینجا ولی آسمونم باریدنم بلد نیست

غصه نخور مسافر ٬ فدای قلب تنگت

فدای برق ناز اون چشمای قشنگت

غصه نخور مسافر تلخه هوای دوری

من که خودم میدونم که تو چقدر صبوری

غصه نخور مسافر بازم میای به زودی

ما رو بگو چه کردیم از وقتی تو نبودی ؟

غصه نخور مسافر ٬ غصه اثر نداره

از دل تو میدونم هیچکس خبر نداره

غصه نخور مسافر رفتیم تو ماه اسفند

اردیبهشت که میشه تو برمیگردی ٬  لبخند

غصه نخور مسافر همیشه اینجوری نیست

همیشه که عزیزم راهت به این دوری نیست

غصه نخور مسافر ٬ غصه نخور ستاره

غصه نخور مگه تو کنار دریا نیستی ؟

من چشم به رات میمونم ٬ ببین تو تنها نیستی

غصه نخور مسافر ٬ غصه کار گلا نیست

سفر یه امتحانه ٬ به جون تو بلا نیست

غصه نخور مسافر تو خود آسمونی

در آرزوی روزی که بیای و بمونی


نامه ی یک متهم

شاکی پرونده سلام ٬ درسته من متهمم

حتی برای متهم شدن پیش تو هم کمم

چه ذوقی کردم شنیدم گفتی شکایت میکنی

اما دلم گرفت که گفتی منو اذیت میکنی

من تو رو اذیت میکنم ٬ منی که میمیرم برات

من که به تندی میشکنم زیر تولد نگات

تو حکم من نوشته بود طبق مواد بیست و یک

تو روزگار من و تو این کارا عاقلانه نیست

معلومه عاقلانه نیست ٬ عاشق که عاقل نمیشه

ولی با این جواب من که حکمی باطل نمیشه

شاکی محترم ٬ گلم ٬ بگو که زندونیم کنن

بگو پیش پای چشات ٬ یک شبه قربونیم کنن

بگو به افتخار تو ۲ بیان منو دار بزنن

علت دیوونگیمو ٬ تو کوچه ها جار بزنن

بگو که از رو قصمون کلی لالایی بسازن

عکسای زیبا رو ولی ٬ اینجا و اونجا نندازن

آ]ه حسودی میکنم بفهمن این رازو همه

فردا تقلب کنن از جنون این متهمه

دوس ندارم زیبای من از هرکسی شاکی باشه

متهم اون نباید تو کره ی خاکی باشه

شاکی من ٬ قانون میگه : به هرکی رو کنه جنون

چون قانونو نمیشناسه ٬ دیگه نه تنبیه و نه اون

متهمت اما میخواست شامل این بندا نشه

به خاطر همین داره بارای عقلو میکشه

نشسته تنها این گوشه ٬ بدون حامی و وکیل

کلی خوشش اومده از عشق تو و جرم و دلیل

خوب میدونه اگه وکیل ببنده این پرونده رو

میچینه از لبای تو ٬ گلای سرخ خنده رو

درسته که عاشقتم ٬ اما مگه من دیوونم

خنده رو از تو بگیرم که بی چشات نمیتونم

خلاصه که شاکی ما ٬ صاحب پرونده ی من

خاطره ی گذشته هام ٬ مالک آینده ی من

متهمت قصدی نداشت ٬ عاشقیشو به دل نگیر

فقط اونو قبول بکن به چشم مجرمی اسیر

اینجا وکیلی نمیاد که بگه من جنون دارم

چون اگه آزادم کنن باز سرتو درد میارم

شاکی نازنین من ٬ مزاحمت شدم ٬ ببخش

مثل تمام لحظه ها بتاب و آروم بدرخش

متهمت قول میده که دیگه به تو نامه نده

درسته دیوونس ولی موندن رو قولو بلده

فک نکنی نامه ی من شده مث دفاعیه

شاکی گل نشون ندی این مدرکو به قاضیه

نشون بدی اونم میگه به خاطر درد جنون

متهمت گناه داره بگذر از اتهام اون

ولی تو این کارو نکن ٬ میخوام اسیری بکشم

تابلوی چشمای تو رو ناز و کویری بکشم

فدای چشمات که تو نور هزار و صد رنگ میشه

زرد پاییزی میپوشی ٬ چشات چه خوش رنگ میشه

راحت شدی از دست من با شعر و عشق و التماس

نمیگم اما نمیام بیرون از این رخت و لباس

یادت باشه لحظه ی صدور حکم تو محکمه

دلت نسوزه ٬ نگذری از تقصیر متهمه

شاکی هیچ کسی نشو ٬ فقط اینو ازت میخوام

فدای شاکی گل و جرم و جنون و اتهام

الهی دروازه ی بخت به روت همیشه وا بشه

دست به خاکستر بزنی ٬ الهی که طلا بشه

متهم هرچی ردیف ٬ ردیف پنج و دو و سه

نمیذارم تو عاشقی کسی به گردم برسه



:: موضوعات مرتبط: مجموعه اشعار مریم حیدرزاده , ,
:: بازدید از این مطلب : 1323
|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

طعم تلخ واقعیت

بذار یواش شروع کنم ٬ همنفس گلم ٬ سلام

آرزوهام راضی شدن ٬ دیگه بهت نمیرسم

گفتم چیا گفتی بهم ٬ گفتی که آینده داری

دنیا همش عاشقی نیس٬ گریه داری ٬ خنده داری

گفتم که گفتی من باشم ٬ به لحظه هات نمیرسی

به قول دل شاید دلت گرو باشه پیش کسی

خلاصه گفتم که چشات قصد رسیدن نداره

رویاها کاله و دسات خیال چیدن نداره

گفتم که گفتی زتدگیت غصه داره ٬ سفر داره

هم واسه من هم واسه تو با هم بودن خطر داره

گفتم تو گفتی رویاها مال شبای شاعراس

شهامتو کسی داره که شاعر مسافراس

مسافرا اون آدمان که با حقیقت می مونن

تلخیاشو خوب می چشن ٬ غصه هاشو خوب میدونن

گفتم فقط میخوای واست یه حس محترم باشم

عاشقیمو قایم کنم ٬ تو طالع تو کم باشم

گفتم که گفتی ما دو تا به درد هم نمیخوریم

ولی یه جا مثل همیم ٬ هردومون از غصه پریم

گفتم تو گفتی میتونیم یادی کنیم از همدیگه

اما کسی به اون یکی لیلی و مجنون نمیگه

گفتم تو گفتی سهممون از زندگی جدا جداست

حرف تو رو چشم منه اما اینام دست خداس

هرچی که تو گفته بودی گفتم به دل بی کم و بیش

حال خودم ؟ نه راه پس مونده برام نه راه پیش

این حرفای خودت بوده ٬ از من دیوونه تر دیدی ؟

اصلا نگفتم اینا رو خودت دیدی یا شنیدی

دلم که حرفاتو شنید اول که باورش نشد

ولی نه ٬ بهتره بگم ٬ نفهمیدش ٬ سرش نشد

یه جوری مات و غم زده فقط به دورا خیره شد

رنگ از رخش ٬ نه نپرید ٬ شکست و مرد و تیره شد

بلور رویاهام ولی چکید مث خواب تگرگ

آرزوهام از هم ٬ رسید ته کوچه ی مرگ

راستش ازم چیزی نموند به جز همین جسم ظریف

خوب میدونی چی میکشه غریب تو خونه ی حریف

نگی چرا نوشته هام لطیف و عاشقونه نیست

رویا و آرزوم که هیچ ٬ حتی دل دیوونه نیست

زیبا باید تنهایی من این نامه رو سیا کنم

رسم گذشته ها میگه باید به تو نگا کنم

حرفاتو گفتم به خودت ٬ ببینی راستی تو زدی

اصلا توی ذات تو هست ٬ یه همچی چیزی بلدی ؟

اگر تو بیداری بودم ٬ بشین میادش خبرم

اگر نگفتی بنویس ٬ من میخوام از خواب بپرم

دوست دارم ٬ چه توی خواب چه توی مرگ و بیداری

فدای یه تار موهات ٬ که تو منو دوس نداری

مواظب آدما باش ٬ زندگی گرگه زیبا جون

خدای رویای منم ٬ هنوز بزرگه زیباجون


غصه نخور مسافر

غصه نخور مسافر ٬ اینجا ما هم غریبیم

از دیدن نور ماه یه عمره بی نصیبیم

فرقی نداره بی تو بهارمون با پاییز

نمیبینی که شعرام همه شدن غم انگیز

غصه نخور مسافر اونجا هوا که بد نیست

اینجا ولی آسمونم باریدنم بلد نیست

غصه نخور مسافر ٬ فدای قلب تنگت

فدای برق ناز اون چشمای قشنگت

غصه نخور مسافر تلخه هوای دوری

من که خودم میدونم که تو چقدر صبوری

غصه نخور مسافر بازم میای به زودی

ما رو بگو چه کردیم از وقتی تو نبودی ؟

غصه نخور مسافر ٬ غصه اثر نداره

از دل تو میدونم هیچکس خبر نداره

غصه نخور مسافر رفتیم تو ماه اسفند

اردیبهشت که میشه تو برمیگردی ٬  لبخند

غصه نخور مسافر همیشه اینجوری نیست

همیشه که عزیزم راهت به این دوری نیست

غصه نخور مسافر ٬ غصه نخور ستاره

غصه نخور مگه تو کنار دریا نیستی ؟

من چشم به رات میمونم ٬ ببین تو تنها نیستی

غصه نخور مسافر ٬ غصه کار گلا نیست

سفر یه امتحانه ٬ به جون تو بلا نیست

غصه نخور مسافر تو خود آسمونی

در آرزوی روزی که بیای و بمونی


نامه ی یک متهم

شاکی پرونده سلام ٬ درسته من متهمم

حتی برای متهم شدن پیش تو هم کمم

چه ذوقی کردم شنیدم گفتی شکایت میکنی

اما دلم گرفت که گفتی منو اذیت میکنی

من تو رو اذیت میکنم ٬ منی که میمیرم برات

من که به تندی میشکنم زیر تولد نگات

تو حکم من نوشته بود طبق مواد بیست و یک

تو روزگار من و تو این کارا عاقلانه نیست

معلومه عاقلانه نیست ٬ عاشق که عاقل نمیشه

ولی با این جواب من که حکمی باطل نمیشه

شاکی محترم ٬ گلم ٬ بگو که زندونیم کنن

بگو پیش پای چشات ٬ یک شبه قربونیم کنن

بگو به افتخار تو ۲ بیان منو دار بزنن

علت دیوونگیمو ٬ تو کوچه ها جار بزنن

بگو که از رو قصمون کلی لالایی بسازن

عکسای زیبا رو ولی ٬ اینجا و اونجا نندازن

آ]ه حسودی میکنم بفهمن این رازو همه

فردا تقلب کنن از جنون این متهمه

دوس ندارم زیبای من از هرکسی شاکی باشه

متهم اون نباید تو کره ی خاکی باشه

شاکی من ٬ قانون میگه : به هرکی رو کنه جنون

چون قانونو نمیشناسه ٬ دیگه نه تنبیه و نه اون

متهمت اما میخواست شامل این بندا نشه

به خاطر همین داره بارای عقلو میکشه

نشسته تنها این گوشه ٬ بدون حامی و وکیل

کلی خوشش اومده از عشق تو و جرم و دلیل

خوب میدونه اگه وکیل ببنده این پرونده رو

میچینه از لبای تو ٬ گلای سرخ خنده رو

درسته که عاشقتم ٬ اما مگه من دیوونم

خنده رو از تو بگیرم که بی چشات نمیتونم

خلاصه که شاکی ما ٬ صاحب پرونده ی من

خاطره ی گذشته هام ٬ مالک آینده ی من

متهمت قصدی نداشت ٬ عاشقیشو به دل نگیر

فقط اونو قبول بکن به چشم مجرمی اسیر

اینجا وکیلی نمیاد که بگه من جنون دارم

چون اگه آزادم کنن باز سرتو درد میارم

شاکی نازنین من ٬ مزاحمت شدم ٬ ببخش

مثل تمام لحظه ها بتاب و آروم بدرخش

متهمت قول میده که دیگه به تو نامه نده

درسته دیوونس ولی موندن رو قولو بلده

فک نکنی نامه ی من شده مث دفاعیه

شاکی گل نشون ندی این مدرکو به قاضیه

نشون بدی اونم میگه به خاطر درد جنون

متهمت گناه داره بگذر از اتهام اون

ولی تو این کارو نکن ٬ میخوام اسیری بکشم

تابلوی چشمای تو رو ناز و کویری بکشم

فدای چشمات که تو نور هزار و صد رنگ میشه

زرد پاییزی میپوشی ٬ چشات چه خوش رنگ میشه

راحت شدی از دست من با شعر و عشق و التماس

نمیگم اما نمیام بیرون از این رخت و لباس

یادت باشه لحظه ی صدور حکم تو محکمه

دلت نسوزه ٬ نگذری از تقصیر متهمه

شاکی هیچ کسی نشو ٬ فقط اینو ازت میخوام

فدای شاکی گل و جرم و جنون و اتهام

الهی دروازه ی بخت به روت همیشه وا بشه

دست به خاکستر بزنی ٬ الهی که طلا بشه

متهم هرچی ردیف ٬ ردیف پنج و دو و سه

نمیذارم تو عاشقی کسی به گردم برسه



:: موضوعات مرتبط: مجموعه اشعار مریم حیدرزاده , ,
:: بازدید از این مطلب : 1140
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

آخر یه روز دق می کنم فقط به خاطر تو

دنیا رو عاشق می کنم فقط به خاطر تو

شب به بیابون می زنم فقط به خاطر تو

رو دست مجنون میزنم فقط به خاطر تو

تو نمی خوای بیای پیشم فقط به خاطر من

من دلم و خون می کنم فقط به خاطر تو

از دور تماشا می کنی فقط به خاطر من

من دل و رسوا می کنم فقط به خاطر تو

از خوبیات کم می کنی فقط به خاطر من

رشته رو محکم می کنم فقط به خاطر تو

تو خودت رو گم می کنی فقط به خاطر من

من خودم و گم می کنم فقط به خاطر تو

شعله رو خاموش می کنی فقط به خاطر من

شب رو فراموش می کنم فقط به خاطر تو

تو خنده هات غم می زنی فقط به خاطر من

دنیا رو بر هم میزنم فقط به خاطر تو

یه روز میشم بی آبرو فقط به خاطر تو

قربونی یه جست و جو فقط به خاطر تو

تو هم یه روز میری سفر فقط به خاطر من

خیره میشن چشام به در فقط به خاطر تو

به من تو میگی دیوونه فقط به خاطر من

جملت به یادم میمونه فقط به خاطر تو

تو من و بیرون میکنی فقط به خاطر من

قلبم و ویرون می کنم فقط به خاطر تو

میگی که از سنگ دلت فقط به خاطر من

یه عمره که تنگه دلم فقط به خاطر تو

تو گفتی عاشقی بسه فقط به خاطر من

دنیا واسم یه قفسه فقط به خاطر تو

میری سراغ زندگیت فقط به خاطر من

من میسوزم تو تشنگیت فقط به خاطر تو

تو میگی عشق یه عادته فقط به خاطر من

دلم پر از شکایته فقط به خاطر تو

میگیری از من فاصله فقط به خاطر من

دست میکشم از هر گله فقط به خاطر تو

تو میگی از اینجا برو فقط به خاطر من

رفتم به احترام تو فقط به خاطر تو

رد میشی از مقابلم فقط به خاطر من

مونده سرقرار دلم فقط به خاطر تو

ناز میکنی برای من فقط به خاطر من

من میشینم به پای تو فقط به خاطر تو

نیستی کنار پنجره فقط به خاطر من

دل نمیتونه بگذره فقط به خاطر تو

تو من رو یادت نمیاد فقط به خاطر من

دلم کسی رو نمیخواد فقط به خاطر تو

میگذری از گذشته ها فقط به خاطر من

میرم توی نوشته ها فقط به خاطر تو

تو منو تنها میذاری فقط به خاطر من

من خودم و جا میذارم فقط به خاطر تو

دل رو گذاشتی بی جواب فقط به خاطر من

یه عمر میکشم عذاب فقط به خاطر تو

دلت شکسته میدونم فقط به خاطر من

منم یه خسته میدونی فقط به خاطر تو

آخر ازم جدا شدی فقط به خاطر من

من مشغول دعا شدم فقط به خاطر تو


رفع زحمت

حافظ کنار عکس تو من باز نیت می کنم

انگار حافظ با من و من با تو صحبت می کنم

وقت قرار ما گذشت و تو نمیدانم چرا

دارم به این بدقولیت دیریست عادت می کنم

چه ارتباط ساده ای بین من و تقدیر هست

تقدیر ویران می کنم من هم مرمت می کنم

در اشتباهی نازنین تو فکر کردی این چنین

من دارم از چشمان زیبایت شکایت می کنم

نه مهربان من بدان بی لطف چشم عاشقت

هرجای دنیا که روم احساس غربت می کنم

بر روی باغ شانه ات هر وقت اندوهی نشست

در حمل بار غصه ات با شوق شرکت می کنم

یک شادی کوچک اگر از روی بام دل گذشت

هرچند اندک باشد آن را با تو قسمت می کنم

خسته شدی از شعر من زیبا اگر بد شد ببخش

دلتنگ و عاشق هستم اما رفع زحمت می کنم

 


زمزمه ای پای گهواره

لالالا دونه های سرخ گیلاس

چه چشمایی داری تو رنگ الماس

لالالا عاشقونه زیر بارون

به یاد زلفای بی تاب مجنون

لالالا عاشقای خیس گریه

دروغی خنده و راستی گلایه

لالالا عاشقی از بی حواسی

جای مهر و محبت ناسپاسی

لالالا رفتنای تا همیشه

تموم شد قصه ی فرهاد و تیشه

لالالا قصه ی درد کلاغه

که عمرش رو گذاشت پای علاقه

لالالا قایق و دریا و پارو

یه تخت راحت از چوبای گردو

لالالا فال قهوه توی فنجون

همش می پرسم از برگشتن اون

لالالا خوابای آروم و رنگی

کنار بوته های توت فرنگی

لالالا رویاهای پرتقالی

هزار تا آرزو اما خیالی

لالالا با تو بودن تا قیامت

نگو نه خوندم از چشمات ندامت

لالالا خواب من آشفته تر شد

تو رفتی و دل من در به در شد

لالالا خواب بدون تو حرومه

دیگه کار من و قلبم تمومه

دم آخر نوشتم به لالایی

شاید پیغام بدی این بار کجایی

لالالا بی وفا چشماتو تر کن

یه بار موند و هزار بارم سفر کرد

لالالا موقع رفتن به من گفت

واسه برگشتنش کلی خبر کرد

لالالا خوش باشی رویای نازم

دیگه نیستم واست شعری بسازم

فدای اون چشای بی وفات شم

دیگه رفتم که راس راسی فدات شم

لالالا شمع و شمعدون و شکایت

میمیرم من واست تا بی نهایت


آنجا نمی ماند

به من او گفت فردا می رود اینجا نمی ماند

و پرسد دلم دلم او گفت : نه تنها نمی ماند

به او گفتم که چشمان تو جادو کرده این دل را

و گفت این چشم ها که تا ابد زیبا نمی ماند

به او گفتم دل دریایی ام قربانی چشمت

ولی او گفت این دل دائما دریا نمی ماند

به او گفتم که کم دارم تو را رویای کمرنگم

و پاسخ داد او در عصر ما رویا نمی ماند

به او گفتم که هرشب بی نگاه تو شب یلداست

ولی گفت او کمی که بگذرد یلدا نمی ماند

به او گفتم قبولم کن که رسوایت شوم او گفت

کسی که عشق را شرطی کند رسوا نمی ماند

و حق با اوست عاشق شو همین و هرچه بادا باد

چرا که در مسیر عاشقی اما نمی ماند

خدایا خط بکش بر دفتر این زندگی اما

به من مهلت بده تا بشنوم آن جا نمی ماند



:: موضوعات مرتبط: مجموعه اشعار مریم حیدرزاده , ,
:: بازدید از این مطلب : 1185
|
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

به خاطر من نرو به شونه هام تکیه کن

بغضتو بشکن آروم بشین پیشم گریه کن

خسته نشو که اینجا آدم مهربون نیس

ستاره ی بختمون تو اوج کهکشون نیس

به خاطر من بمون به خاطرت می مونم

خودم ستارت میشم تو میشی آسمونم

با پر کشیدن تو چیزی عوض نمیشه

فقط یه غم میمونه تو قلب من همیشه

به خاطر من بخون صدات شبیه دریاس

لحن طلایی تو خودش برام یه دنیاس

تحملت کجا رفت چاره ی تو سفر نیس

تو دنیامون هیچکسی از من دیوونه تر نیس

به خاطر من بخواب ٬ چشماتو رو هم بذار

تو گلدون سفالیت گلای مریم بذار

بذار که عطر این عشق بیفته دست نسیم

بذار همه بدونن آخر به هم می رسیم

به خاطر من بخند تا دوباره بهار شه

دختر قلعه ی نور اسب طلا سوار شه

با رفتنت زندگی چیزی به جز قفس نیس

هوای بی تو بودن خالیه ٬ توش نفس نیس

به خاطر من بیا که من برات میمیرم

بیا و فریاد بزن حرفمو پس میگیرم

به خاطر من بگو ٬ بگو جایی نمیری

بگو که موندگاری ٬ حرفتو پس میگیری

منم به خاطر تو خط میکشم رو دنیا

یا تو یا هیچکس میشه قرار آخر ما

|


مقدمه کتاب (( دیگه میذارمت کنار ))

چه کنم ٬ دوستش دارم ٬ شوخی که نیست ٬ حرف یک عمر در به دری است ٬ صحبت کلی آوارگی است

شکایتی نیست ٬ حرف شکایت که در عشق بیاید باید فاتحه ی این حکایت را خواند . شما هم بدانید ٬

بد نیست ٬ تازه بعد یه عمری عاشقی ٬ همین امشب پاییزی از من پرسید : مگر تو دوستم داری ؟ و من

یقین دارم ٬ دیوانه تر از مجنون ٬ خیره به پرسش عجیبش ٬ هفت آسمان حیرت را سیر کردم و برگشتم ٬

راستی ! گفتم برگشتم ٬ او هم برگشت . درست است ٬ از سفر آن سوی اقیانوسش برگشت ٬ اما نه

پیش من . او مال همه است و من آرزو می کنم هیچکس مال او نباشد ٬ اما مگر می شود .

او حرفی نزد ٬ ننوشت ٬ سکوت کرد ٬ اما جوری به بی قانونی غرور شکسته ی یک عمر عاشقی ام

برنخورد فهماند که قصد دارد مرا کنار بگذارد ٬ اسم این کتاب را اسیر پرانتزی کردم که نشان بدهد حرف

اوست ٬ همیشه حرف ٬ حرف اوست . نه فقط حالا . راستی آخرین باری که با التماس دفترم را نوشت ٬

جمله ای نوشت که آرزو می کنم به آستان نیلوفری چشمان روشنش برنخورد ٬ اما جمله اش درست

مثل حرف آدم بزرگ هایی بود که به بهانه ی مصلحتی بزرگ شدن فرزند کوچکشان برایش عروسک

نمی خرند و او تنها نوشت که لیاقت از من و امثال من بیشتر است . میدانست من هم بچه ام ٬ هم

عروسک می خواهم ٬ هم هیچکس اندازه ی من دیوانه اش نیست و هم صحبت این حرف ها نیست

کافی است ٬ این دو خط آخر را برای خودش می نویسم ٬ زیبا خوشحالم که مرا دور نمی اندازی و تنها

میگذاریم کنار . میدانی همیشه رسم است چیزهایی را کنار بگذارند که حدس بزنند یک روز یا یک وقت

دیگر دوباره لازمشان شود ٬ پس نگهش می دارند ٬ اما چیزی را که دور بیندازند ٬ هم دور است ٬ هم

رفته است و هم دوباره لازم شدنی در کار نیست . من راضیم به همه چیز ٬ هرچیز که جوری به تو

مربوط می شود ٬ میدانم جمله ای که نام کتاب است ٬ حرف دل توست . باز گلی به جمال گلت که حرف

دلت را با شهامت می زنی لااقل به دیوانه ای مثل من میفهمانی و من این گونه آن را در گیومه ای از تو

نقل می کنم :

 

                                           (( درست مث تقویمی که عوض میشه سربهار

                                                 میندازمت یه گوشه و دیگه میذارمت کنار ))

 


نمیدونن تو بهانه ی منی

همه میگن تو منو دوس نداری

همشون پشت سر تو بد میگن

نمیدونن تو از آسمون میای

خودشون اهل یه دنیای دیگن

همه میگن اسمشه تو با منی

توی قلب تو یه کم جا ندارم

روی اسم تو باید خط بکشم

برم و چشماتو تنها بذارم

اونا از چشمای تو بی خبرن

نمیدونن که نگات نفس داره

اونا غافلن که چشم روشنت

توی نور ماه نقره دس داره

همه دوس دارن ازت دس بکشم

همشون بهم میگن دیوونه ای

نمیدونن تو برام بهانه ای

معنی شعرای عاشقانه ای

همه میگن پیش اون کسی برو

که یه کم قدر نگاتو بدونه

همه با دس هی منو نشون میدن

میگن این دیوونه سا این همونه

تو رو با خیلیا دیدن همشون

هی میگن تو بی وفایی میکنی

به منم میگن داری محبت و

از چشای اون گدایی می کنی

ولی من به اونا گوش نمیکنم

تو تمام هستی و بهانمی

توی سایه روشنای شعر و درد

تو اهورایی ترین ترانمی

همه میگن یکی از همین روزا

واسه ی همیشه از پیشم میری

جلوی چشمای بی قرار من

یکی دیگه رو تو آغوش میگیری

اما من باورشون نمی کنم

اونا از عمق دلت بی خبرن

تو روی ابرای آسمونی و

اونا اینجا تو زمین پشت درن

راز چشماتو ولی من میدونم

میشینم تا تو مال خودم بشی

میمیرم تا از یه راه دور بیای

باز بهونه ی تولدم بشی



:: موضوعات مرتبط: مجموعه اشعار مریم حیدرزاده , ,
:: بازدید از این مطلب : 1312
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

 

پيمان سبز


آن روز در نگاه تو و خنده بهار
مي شد به منتهاي شكفتن اشاره كرد
مي شد ميان چشمك ياس و نسيم صبح
ل را فداي چشم نجيب ستاره كرد
هر صبح با صداي تو بيدار مي شوم
در قلب من هميشه مي آيد صداي تو
هر چه نگاه عاطفه و اشك شبنم ست
با قطره هاي ساكت باران فداي تو
اي انتظار خسته گل هاي رازقي
تو يادگار ميخك و ياس و شقايق ي
تو بردي از ميان سكوتم دل مرا
تو معني سرودن پاك حقايقي
تو جاده رسيدن قلبي به آسمان
من بي تو ذره ذره بدان آب مي شوم
تا سرزمين سبز تجسم مي آيم و
در بين راه عاشق مهتاب مي شوم
تو با وفاترين افق دور مبهمي
يادت كنار ساحل دل تاب مي خورد
هر قوي تشنه اي كه ترك مي خورد دلش
از بركه لطيف دلت آب مي خورد
نقاشي تمام افقهاي عالمي
نقاشي ام بدون تو بي رنگ مي شود
در شعر من هميشه تو معناي بودني
قلب غزل براي تو دلتنگ مي شود
تو قصه مهاجرت غم ز شهر عشق
تو ماندني ترين گل خوشبوي ميخكي
تنها تو بال عاطفه را ناز ي كني
تو مهربان ترين گل زيباي پيچكي
تب مي كند بدون تو احساس پاك عشق
جز تو چه كس نگاه مرا ناز ميكند
جز تو چه كس نگاه مرا ناز ميكند
جز تو چه كس كنار دلم مي نشيند و
روح مرا روانه پرواز ميكند
هر وقت شهر پنجره ها باز ميشود
من ابتداي نام ترا گوش مي كنم
وقتي به عشق مي رسم از لذت نگاه
غم را به حرمت تو فراموش ميكنم
آن لادني كه كاشته اي در دلم هنوز
گاهي دلش براي دلت شور مي زند
پروانه اي ز باغ تبسم مي آيد و
دل را به سوي شمع پر از نور مي زند
احساس من هميشه پر از قطره هاي عشق
قلبم بدون نام تو دلگير مي شود
هر صبح نغمه هاي من و قلب عاشقم
بر برگ هاي عاطفه تكثير مي شود
تو بهترين حكايت گل هاي نرگسي
با چشم تو نگاه پر از ياس مي شود
در لا به لاي عاطفه هاي نوازشت
عطر نجيب خاطره احساس مي شود
تا آخرين نگاه به ياد توام بدان
دل هر چه مي كند همه آن براي تو
قلب مرا كه برده اي و رفته ام ز دست
قلب تمام عشق پرستان فداي تو

زندگي

در حيرتم ز ثانيه هاي بهار عمر
در حسرت عبور شكيباي زندگي
در انتظار طايفه سبز بودنم
در انتظار رويش ميناي زندگي
در زندگي تمام غزل ها سراب بود
شعري نماند در دل شيداي زندگي
تو تا كنون تراوش يك اشك ديده اي
كه پر كند سراسر درياي زندگي
شب تا سحر ميان نقابي ز فاصله
من بودم و تفكر فرداي زندگي
آن دور دست كوچه آلاله هاي سرخ
يك كودك آمده به تماشا ي زندگي
پس زندگي چه بود جز آهنگ يك نفس
موسيقي تبسم و غوغاي زندگي
اي كاش مي شد از گل آلاله كلبه ساخت
در آن نشست و رفت به دنياي زندگي
مفهوم زندگي نه به معناي بودنست
در يك گل است لذت معناي زندگي
يك جرعه عشق با كمي از شهد عاطفه
اينست راز سبز مداواي زندگي
گلدان لاله هاي شفق خشك شد ز غم
در انتظار ياس شكوفاي زندگي
من ماندم و كبوتر و يك باغ آرزو
در جستجوي لذت و گرماي زندگي
يعني كجاست آن سر دنياي آرزو
كم كهن ز شرح حال دارزاي زندگي

 

 

پاييز و بچه ها

مهر آمد و دوباره گلستان سبز عشق
با عطر ياد و خاطره هايش چعه ديدني ست
آهنگ پاك زمزمه غنچه هاي ناز
از لابه لاي وسعت سبزش شنيدني ست
مهر آمد و تبسمي از جنس نو بهار
روي لبان پاك و لطيف بنفشه هاست
گلبوته هاي شادي و شور و نشاط و عشق
دسته گلي ست آبي و در دست بچه هاست
مهر آمد و طلوع نجيب و بهاريش
در جاي جاي دفتر دل سبز و ماندني ست
شعر بلند خاطره هاي بهار شوق
در روزهاي آبي و بي كينه خواندني ست
مهر آمد و نويد شكفتن و يك حضور
دل ها همه به پاكي برگ شقايق ست
مي گفت باغبان كه بدانيد قدر آن
چون بهترين و سبزترين دقايق ست
در گلستان سبز پر از عطر ياس عشق
آينه هاي عشق و صفا رو بروي ماست
مهر آمد و درين تپش قلب زندگي
پرواز تا شكفته شدن آرزوي ماست

 

عشق يعني


اي پناه قلبهاي بي پناه اي اميد آسمان هاي غريب
اي به رنگ اشك هاي گرم شمع اي چنان لبخند ميخك ها نجيب
اي دواي درد دلهاي اسير اي نگاهت مرهم زخم بهار
اي عبور تو غروب آرزو اي ز شبنم هاي رويا يادگار
كوچه دل با تو زيبا ميشود
تو شفا بخش نگاه عاشقي
مهرباني نازنني مثل عشق
با تمام شاپرك ها صادق ي
چشم هايت مثل رنگين كمان دست هايت باغ پاك نسترن
قلب اقيانوسي از شوق و نگاه با دلت پروانه شد احساس من
قلب من يك جاده تاريك بود
با تو قلبم كلبه پيوند شد
اشك هايم مثل نيلوفر شكفت
حاصلش يك آسمان لبخند شد
مرز ما گلداني از احساس شد
تو گلدان پيچكي از عاطفه
تو شدي راز شكفتن
من شدم برگ سبز و كوچكي از عاطفه
اي تماشاي تو يك حس لطيف
بي تو فرش ك.چه هاي باراني ست
بي تو صد نيلوفر عاشق هنوز
در حصار عاشقي زنداني ست
قلب من تقديم چشمان تو شد
عشق يعني تا ابد آبي شدن
عشق يعني لحظه اي باراني و
لحظه اي شفاف و مهتابي شدن
عشق يعني لذت يك آرزو
عشق يعني يك بلاي ماندگار
عشق يعني هديه اي از آسمان
عشق يعني يك صفاي سازگار
عشق يعني با وجود زندگي دور از آداب مردم زيستن
عشق يعني لحظه اي خنديدن و
سال ها اشك ندامت ريختن
عشق يعني زنگ تكرار نگاه
عشق يعني لحظه اي زيبا شدن
عشق يعني قطره بودن سوختن
عشق يعني راهي دريا شدن
هر چه هست اين عشق صد ها قلب صاف
با حضورش ‌آبي و بي كينه است
عشق يعني سبز بودن تا ابد
عشق رنگ نقره آينه است
تو گل گلدان قلب من شدي
عشق شد يك برگ از گلدان تو
در بهار آرزوها مي دهد
ميوه هاي عاطفه چشمان تو
چشمهايم باز باراني شدند
قلبم اما گشت درياي ز عشق
دل گذشت از كوچه هاي خاطره
ر.ح شد مضمون و معنايي ز عشق
بايد از آرامش دل ها گذشت
شادمان چون لحظه ديدار شد
بهترين تسكين دل اين جمله است
بايد از پيوند تو سرشار شد

 

کجا بودی

کجا بودی وقتی برات شکستم

یخ زده بود شاخه گلم تو دستم

کجا بودی وقتی غریبی و درد

داشت من تنها رو دیوونه می کرد

کجا بودی وقتی که از پنجره

میپرسیدم این چندمین عابره

کجا بودی وقتی تو رو میخواستم

که دستات آروم بشینه تو دستم

کجا بودی وقتی که گریه کردم

از تو به آسمون گلایه کردم

کجا بودی وقتی کنار عکسات

شبا نشستم به هوای چشمات

کجا بودی تو لحظه ی نیازم

وقتی میخواستم دنیامو بسازم

کجا بودی ببینی من میسوزم

عین چشات سیاهه رنگ روزم

کجا بودی تشنه ی چشمات بودم

نبودی من عاشق دنیات بودم

کجا بودی وقتی دیوونت بودم

وقتی که بی قرار شونت بودم

کجا بودی وقتی چشام به در بود

ترانه هام شکایت سفر بود

نبودی پیش من بی ستاره

ترک می خورد دلم با یه اشاره

کجا بودی وقتی که مینوشتم

ترانه هام همه مال فرشته م

کجا بودی وقتی که پرپر شدم

سوختم و از غمت خاکستر شدم

کجا بودی ببینی فصل بهار

همه می گفتن تو گذاشتیم کنار

سرزنشای مردمو شنیدم

هرچی که باورت نمیشه دیدم

کنایه هاشونو به جون خریدم

نبود ستاره م شبا گریه چیدم

کجا بودی وقتی بهم خندیدن

رد شدن و همدیگه رو بوسیدن

کجا بودی ببینی خستگیمو

آب شدن شمعای زندگیمو

همه سراغ تو رو می گرفتن

زیر لبی یه چیزایی می گفتن

میخندیدم اما تنم میلرزید

کجا بودی وقتی چشام میترسید

کجا بودی وقتی سحر نداشتم

سیاهی بود از تو خبر نداشتم

کجا بودی وقتی که اشکام می ریخت

خون جای گریه از تو چشمام می ریخت

کجا بودی وقتی باید می موندی

غصه مو از لحن صدام می خوندی

کجا بودی نگام به در سفید شد

هرکی به جز من از تو ناامید شد

کجای بودی وقتی دعای داغم

میزد به سقف کوچیک اتاقم

کجا بودی وقتی صدات میکردم

به آسمون رسید صدای دردم

کجا بودی من از خودم گذشتم

هرجا بگی رو دنبال تو گشتم

کجا بودی ببینی آبروم مرد

اما به خاطر چشات قسم خورد

خنده واسه همیشه از لبام رفت

رسیدن از مرمر رویاهام رفت

کوچه ی انتظار رسید به بن بست

دلم می گفت اون سر وعده هاش هست

کجا بودی که از نفس افتادم

روزی یه بار زنده شدم جون دادم

وقتی که این بازیا رو میکردی

من میدونستم داری برمیگردی

پاهای خسته تو بذار رو چشمام

بگو که دیگه نمیذاری تنهام

بگو هنوز دوسم داری با منی

بگو محاله قلبمو بشکنی

کجا بودی ببینی بی ستاره م

ببینی جز تو کسی رو ندارم

غم نبودنت مث آتیشه

تو این دو خط ترانه جا نمیشه



:: موضوعات مرتبط: مجموعه اشعار مریم حیدرزاده , ,
:: بازدید از این مطلب : 1406
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

تو يعني

تو يعني گونه هاي غنچه اي را
به رسم مهرباني ناز كردن
تو يعني كوچه باغ آرزو را
به روي گام ياسي باز كردن
تو يعني وسعت معصوم دل را
به معناي شكفتن هديه دادن
تو يعني بوته اي از رازقي را
ميان حجم گلداني نهادن
تو يعني جستجوي آبي عشق
تو يعني فصل پاك پونه بودن
تو يعني قصه شوق كبوتر
تو يعني لذت سبز شكفتن
تو يعني با تواضع راز دل را
به يك نيلوفر بي كينه گفتن
تو يعني وسعتي تا بي نهايت
تو يعني نغمه موزون باران
تو يعني تا ابد آيينه بودن
براي خاطر دلهاي ياران
تو يعني در حضور نيلي صبح
گلي را به بهار دل سپردن
تو يعني ارغواني گشتن و بعد
هزاران دست تنها را فشردن
تو يعني مثل شبنم عاشقانه
گلوي ياس ها را تازه كردن
تو يعني حجم روياي گلي را
ميان كهكشان اندازه كردن
تو يعني پونه را زير باران
ميان كهكشان اندازه كردن
تو يعني بي ريا چون ياس بودن
و يا به شهر شبنم ها رسيدن
تو يعني انتظار غنچه ها را
ميان شهر رويا خواب كردن
تو يعني غصه هاي زرد دل را
به رنگ نقره مهتاب كردن
تو يعني در سحرگاهي طلايي
به يك احساس تشنه آب دادن
تو يعني نسترن هاي وفا را
به رسم مهرباني تاب دادن
تو يعني غربت يك اطلسي را
ز شوق آرزو سرشار كردن
تو يعني با طلوع آبي مهر
صبور و شوق آرزو سرشار كردن
تو را آن قدر در دل مي سرايم
كه دل يعني ترا زيبا سرودن
فداي تو شقايق احساس
و روياي بي آغاز سرودن

 

يك سبد آرزوي كال


كاشكه يه روز با همديگه سوار قايق مي شديم
دور از نگاه ادما هر دومون عاشق مي شديم
كاش آسمون با وسعتش تو دستامون جا مي گرفت
گلاي سرخ دلمون كاش بوي دريا مي گرفت
كاش تو هواي عاشقي ليلي و مجنون مي شديم
باد كه تو دريا مي وزيد ما هم پريشون مي شديم
كاش كه يه ماهي قشنگ براي ما فال م يگرفت
برامون از فرشته ها امانتي بال مي گرفت
با بال اون فرشته ها تو آسمون پر مي زديم
به شهر بي ستاره ها به آرومي سر مي زديم
شب كه مي شد امانت فرشته ها رو مي داديم
مامونو مي بستيم و به ياد هم مي افتاديم
كاشكه تو درياي قشنگ خواب شقايق مي ديديم
خواب دو تا مسافر و عشق و يه قاشق مي ديدم
كاشكه مي شد نيمه شب با همديگه دعا كنيم
خداي آسمونا رو با يك زبون صدا كنيم
بگيم خداي مهربون ما رو ز هم جدا نكن
هرگز به عشق ديگري ما رو مبتلا نكن
كاش مقصد قايق ما يه جاي دور و ساده بود
كه عكس ماه مهربون رو پنجره اش افتاده بود
كاش اومجا هيچ كسي نبود
يه وقتي با تو دوست بشه
تو نازنين من بودي مثل حالا تا هميشه
كاشكه به جز من هيچ كسي اين قدر زياد دوست نداشت
يا كه دلت عشق منو اول عشقاش مي گذاشت
كاش به پرنده بودي و من واسه تودونه بودم
شك ندارم اون موقع هم اين جوري ديوونه بودم
كاش تو ضريح عشق تو يه روز كبوتر مي شدم
يه بار نگاه مي كردي و اون موقع پر پر مي شدم
كاش گره دستامونو اين سرنوشت وا نمي كرد
كاش هيچ كدوم از ما دو تا هيچ دوستي پيدا نمي كرد
كاش كه مي شد جدايي رو يه جايي پنهون بكنيم
خاراي زرد غصه رو از ريشه ويرون بكنيم
كاش كه با هم يه جا بريم كه آدماش آبي باشن
شباش مثه تو قصه ها زلال و مهتابي باشن
كاشكه يه روز من و تو رو تو دريا تنها بذارن
تو قايق آرزوها يه روز مارو جا بذارن
اون وقت با لطف ماهيا دريا رو جارو بزنيم
بسوي شهر آرزو بريم و پارو بزنيم
بريم يه جا كه آدماش بر سر هم داد نزنن
به خاطر يه بادبادك بچه ها فرياد نزنن
بريم يه جا كه دلها رو با يك اشاره نشكنن
بچه ها توي بازيشون به قمريا سنگ نزنن
جايي كه ما بايد بريم پشت در زندگيه
عادت مردمش فقط عشقه و آشفتگيه
چشمامونو مي بنديم و با هم ديگه مي ريم سفر
يادت باشه اينجا هوا غرق يه دلواپسيه
اما از اينجا كه بريم فقط گل اطلسيه
ترو خدا منو بدون شريك شادي و غمت
مثل هميشه عاشقت مثل گذشته مريمت

اين روزا


اين روزا عادت همه رفتن ودل شكستنه
درد تموم عاشقا پاي كسي نشستنه
اين روزا مشق بچه ها يه صفحه آشفتگيه
گرداي رو آينه فقط غم زندگيه
اين روزا درد عاشقا فقط غم نديدنه
مشكل بي ساتاره ها يه كم ستاره چيدنه
اين زوطا كار گلدونا از شبنمي تر شدنه
آرزوي شقايقا يه شب كبوتر شدنه
اين روا آسمونمون پر از شكسته باليه
جاي نگاه عاشقت باز توي خونه خاليه
اين روزا كار آدما تو انتظار گذاشتنه
ساده ترين بهانشون از هم خبر نداشتنه
اين روزا سهم عاشقا غصه و بي وفاييه
جرم تمومشون فقط لذت آشناييه
اين روزا توي هر قفس تو خواب خونه جاريه
اين روزا چشماي همه غرق نياز شبنمه
رو گونه هر عاشقي چند قطره بارون غمه
اين روزا ورد بچه ها بازي چرخ و فلكه
قلباي مثل دريامون پر از خراش و تركه
اين روزا عادت گلا مرگ و بهونه كردنه
كار چشماي آدما دل رو ديونه كردنه
اين روزا كار رويامون از پونه خونه ساختنه
نشونه پروانگي زندگي ها رو باختنه
اين روزا تنها چارمون شايد پرنده مردنه
رو بام پاك آسمون ستاره رو شمردنه
اين روزا آدما ديگه تو قلب هم جا ندارن
مردم ديگه تو دلهاشون يه قطره دريا ندارن
اين روزا فرش كوچه ها تو حسرت يه عابره
هر جايي منتظر ورود يه مسافره
اين روزا هيچ مسافري بر نمي گرده به خونه
چشاتي خسته تا ابد به در بسته مي مونه
اين روزا قصه ها همش قصه دل سوزوندنه
خلاصه حرف همه پر زدن و نمندنه
اين روزا درد آدما فقط غم بي كسيه
زندگيشون حاصلي از حسرت و دلواپسيه
اين روزا خوشبختي ما پشت مه نبودنه
كار تموم شاعرا فقط غزل سرودنه
اين روزا درد آدما داشتن چتر تو بارونه
چشماي خيس و ابريشون همپاي رود كارونه
اين روزا دوستا هم ديگه با م صداقت ندارن
يه وقتا توي زندگي همديگر و جا مي ذارن
جنس دلاي آدما اين روزا سخت و سنگيه
فقط توي نقاشيا دنيا قشنگ و رنگيه
اين روزا جرم عاشقي شهر دل و فروختنه
چاره فقط نشستن و به پاي چشمي سوختنه
اسم گلا رو اين روزا ديگه كسي نمي دونه
اما تا دلت بخواد اينجا غريب فراوونه
اين روزا فرصت دلا براي عاشقي كمه
زخماي بي ستاره ها تشنه ياس مرهمه
اين روزا اشك مون فقط چاره بي قراريه
تنها پناه آدما عكساي يادگاريه
اين روزا فصل غربت عشق و يبداري مجنونه
بغضاي كال باغچه منتظر يه بارونه
اين روزا دوستاي خوبم همديگر رو گم ميكنن
دلاي پاك و ساده رو فداي مردم ميكنن
اين روزا آما كمن پشت نقاب پنجره
كمتر ميبيني كسي رو كه تا ابد منتظره
مردم ما به همديگه فقط زود عادت مي كنن
حقا كه بي وفايي رو خوبم رعايت ميكنن
درسته كه اينجا همه پاييزا رو دوست ندارن
پاييز كه از راه برسه پا روي برگاش مي ذارن
اما شايد تو زندگي يه بغض خيس و كال دارن
چند تا غم و يه غصه و آرزوي محال دارن
اين روزا بايد هممون براي هم سايه باشيم
شبا به ياد هممون براي هم سايه باشيم
شبا كه دلواپس كودك همسايه باشيم
اون وقت دوباره آدما دستاشون و پل ميكنن
درداي ارغواني رو با هم تحمل مي كنن
اگه به هم كمك كنيم زندگي ديدني ميشه
بر سر پيمان مي مونن دوستاي خوب تا هميشه
اما نه فكر كه مكنيم اين كار يه كار ساده نيست
انگار براي گل شدن هنوز هوا آماده نيست



:: موضوعات مرتبط: مجموعه اشعار مریم حیدرزاده , ,
:: بازدید از این مطلب : 1127
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

غربت را نباید در الفبای شهر غربت جستجو کرد ؛ همین که عزیزت نگاهش را به طرف دیگری کرد تو غریبی

تقدیم به ناجی قلبم "احسان"

 

 

و بعد از رفتنت


شبي از پشت يك تنهايي نمناك و باراني ترا با لهجه گلهاي نيلوفر صدا كردم
تمام شب براي با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم
پس ازيك جستجوي نقره اي در كوچه هاي آبي احساس
تو را از بين گلهايي كه در تنهايي ام روييد با حسرت جدا كردم
و تو در پاسخ آبي ترين موج تمناي دلم گفتي
دلم حيران و سرگردان چشماني است رويايي
و من تنها براي ديدن زيبايي آن چشم
تو را در دشتي از تنهايي و حسرت رها كردم
همين بود آخرين حرفت
و من بعد از عبور تلخ و غمگينت
حريم چشمهايم را بروي اشكي از جنس غروب ساكت و نارنجي خورشيد وا كردم
نمي دانم كه چرا رفتي
نمي دانم چرا شايد خطا كردم
و تو بي آن كه فكر غربت چشمان من باشي
دانم كجا تا كي براي چه
ولي رفتي و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مي باريد
و بعد از رفتنت يك قلب دريايي ترك برداشت
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمي خاكستري گم شد
و گنجشكي كه هر روز از كنار پنجره با مهرباني دانه بر مي داشت
تمام بال هايش غرق در اندوه غربت شد
و بعد از رفتن تو آسمان چشمهايم خيس باران بود
و بعد از رفتنت انگار كسي حس كرد من بي تو تمام هستي ام از دست خواهد رفت
كسي حس كرد من بي تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد
كسي فهميد تو نام مرا از ياد خواهي برد
و من با آنكه مي دانم تو هرگز ياد من را با عبور نخواهي برد
هنوز آشفته چشمان زيباي توام
برگرد
ببين كه سرنوشت انتظار من چه خواهد شد
و بعد از اين همه طوفان و وهم و پرسش و ترديد
كسي از پشت قاب پنجره آرام و زيبا گفت
تو هم در پاسخ اين بي وفايي ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا كردم
و من در حالتي ما بين اشك و حسرتو ترديد
كنار انتظاري كه بدون پاسخ و سردست
و من در اوج پاييزي ترين ويراني يك دل
ميان غصه اي از جنس بغض كوچك يك ابر
نمي دانم چرا شايد به رسم و عادت پروانگي مان باز
براي شادي و خوشبختي باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم

 

جادوي نگاهت


چه مي شد گر دل آشفته من
هر چشم تو عادت نمي كرد
و اي كاش از نخست آن چشمهايت
مرا آواره غربت نمي كرد
چه زيبا بود اگر مرغ نگاهت
ميان راز چشمان تو مي ماند
تو مي ماندي و او هم مثل يك كوچ
ز باغ ديده ات هجرت نمي كرد
تمام سايه روشن هاي احساس
پر از آرامش مهتابيت بود
و ليكن شاعر آينه ها هم
به خوبي رك اين وسعت نمي كرد
زماني كه تو رفتي پاكي ياس
خلوص سبز گلدان را رها كرد
چه زيبا بود اگر از اولين گام نگاهم با دلت صحبت نمي كرد
تو پيش از آنكه در دل پاگذاري
تمام فال هايم رنگ غم داشت
ولي تو آمدي و بعد از آن دل
بدون چشم تو نيت نمي كرد
هجوم لحظه هاي بي قراري
مرا تا عمق يك پرواز مي برد
و جز با آسمان ديدگانت
دلم با هيچ كس خلوت نمي كرد
نگاهم مثل يك مرغ مهاجر
به دنبال حضورت كوچ مي كرد
به غير از انتظارت قلب من را
اين گونه بي طاقت نمي كرد
تو مي ماندي كنار لحظه هايم
ولي اين شادماني زود مي رفت
و تا مي خواست دل چيزي بگويد
تو مي رفتي و او فرصت نمي كرد
دلم از پشت يك تنهايي زرد
نگاهش را به چشمان تو مي دوخت
ولي قلب تو قدر يك گل سرخ
مرا به كلبه اش دعوت نمي كرد
و حالا انتهاي كوچه شعر
منم با انتظاري مبهم و زرد
ولي ايكاش جادوي نگاهت
غزل های  
مرا غارت نمی کرد

بهانه

گفتي كه به احترام دل باران باش
باران شدم و به روي گل باريدم
گفتي كه ببوس روي نيلوفر را
از عشق تو گونه هاي او بوسيدم
گفتي كه ستاره شو دلي روشن كن
من همچو گل ستاره ها تابيدم
گفتي كه براي باغ دل پيچك با ش
بر ياسمن نگاه تو پيچيدم
گفتي كه براي لحظه اي دريا شو
دريا شدم و ترا به ساحل ديدم
گفتي كه بيا و لحظه اي مجنون باش
مجنون شدم و ز دوريت ناليدم
گفتي كه شكوفه كن به فصل پاييز
گل دادم و با ترنمت روييدم
گفتي كه بيا و از وفايت بگذر
از لهجه بي وفاييت رنجيدم
گفتم كه بهانه ات برايم كافيست
معناي لطيف عشق را فهميدم



:: موضوعات مرتبط: مجموعه اشعار مریم حیدرزاده , ,
:: بازدید از این مطلب : 1060
|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

گفتی که بیا و از وفایت بگذر
از لهجه بی وفاییت رنجیدم
گفتم که بهانه ات برایم کافیست
معنای لطیف عشق را فهمیدم
.
.
.
کاش به پرنده بودی و من واسه تودونه بودم
شک ندارم اون موقع هم این جوری دیوونه بودم
کاش تو ضریح عشق تو یه روز کبوتر می شدم
یه بار نگاه می کردی و اون موقع پر پر می شدم
.
.
.
شبی گفتی نداری دوست من را
نمی دانی که من شب چه کردم
خوشا بر حال آن چشمی که آن را
به زیبایی پسندیدی و رفتی
.
.
.
به جان هر چه عاشق توی این دنیای پر غوغاست
قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم
بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد
دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم
.
.
.
حالا بدان تو که رفتی در حسرت بازگشت
یک آسمان اشک آن شب در کوچه پایشده بودم
هر گز پشیمان نگشتم از انتخاب تو هرگز
رفتی که شاید بدانم بیهوده رنجیده بودم
.
.
.
تو مثل مرهم یاسی برای قلب شکسته
تو مثل سایبان امیدی برای یک دل خسته
تو مثل غنچه لطیفی به رنگ حسرت شبنم
تو مثل خنده یاسی و مثل غربت یک
 



:: موضوعات مرتبط: مجموعه اشعار مریم حیدرزاده , ,
:: بازدید از این مطلب : 1429
|
امتیاز مطلب : 46
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد